باسمه تبارک و تعالی
«سوگنامه ای در شهادت سیّد حسن نصر اللّه»
«غیرت را از حبیب بن مظاهر بیاموزیم!»
🔹شهادت سیّد حسن نصر الله برایم داغ بزرگی بود ولی بزرگتر از آن هتک جایگاه ولایت بود. دشمن اینبار مستقیما پنجه بر روی رهبرمان کشید! اینجاست که میفهمیم برایمان مال و جان و قومیّت و ملّیت و اینها مهم است یا خدا و اهل بیت و ولایت! غیرت کدام یک را داریم. مگر سیّد حسن که بود؟! نماینده ی دموکراسی ها و امیال دنیایی این و آن که نبود. یکی از بازوان توانمند و یکی از شئون و چهره های اصلی ولایت بود. سپر رهبرمان بود.
💔و چه داغ بزرگی است اگر کشته شدن شخصی مانند وزیر خارجه و دیگران در صحنه ای مشابه برای آقایان تحمّلش بسی سختتر از شهادت این مرد خدا و جلوه گاه امر ولایت باشد! و چه داغ بزرگی است اگر برای گرفتن انتقامش خونمان به جوش نیاید:
«قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ»
🔸و مایی که نه در شهادت سلیمانی عزیز امتحان خوبی دادیم و نه شهادت هنیّه و حال با شهادت سیّد حسن عزیز امتحان میشویم. شهادتی که گام بعدیش قاعدتا خود رهبرمان است. مگر میشود ولایت رهبری را قبول نمود و در برابر کشته شدن و قطع این بازوانش قیام نکرد. مهیای قیام و جهاد نشد.
🔹رهبر که رهبر است. قرار نیست کار ما را انجام دهد. قرار نیست همه چیز را به ما بگوید. یک چیزهایی هم هست که ما باید خودمان عقل و غیرتمان بکشد. امر ولایت بسی پر نازتر و لطیفتر و پر ارجتر از آن است که زیر منّت ماها بماند. ما باید سراغش برویم. اگر او سراغمان بیاید و اجابتش نکنیم که دیگر بیچاره ایم!
💭وقتی شب عاشورا زینب کبرا در خیمه با برادر خلوت کرد و پرسید آیا از اصحابت مطمئنی، حبیب بن مظاهر که میشنید چه کرد؟! رفت و همه را جمع کرد که خودشان را نشان دهند. یک چیزهایی هم هست که ما باید به میدان بیاوریم تا رهبرمان ببیند. تا اطرافیان رهبرمان ببینند.
💡به ذهنم خطور کرد که اگر تدبیری نشود شرایطمان نه صلح حسنی است و نه قیام حسینی و نه فتح خیبری! شرایط همان غارات بعد از حکمیّت صفّین است.
👈همانجا که معاویه لشگریانش را میفرستاد و عمّال حضرت علیه السلام را در این شهر و آن شهر میکشت و هتک میکرد و جایگاه حضرت را با قطع بازوان مادّی و معنوی اش متزلزل میکرد. محمد بن ابی بکر را ترور کرد! مالک اشتر را ترور کرد!
👈و مردم چه میکردند؟! گرفتار دودستگی و عافیت طلبی و ترس از جنگ با شامیان بودند. هر چه امیر المؤمنین تلاش میکرد کمتر اثر میکرد. تا آنکه عدّه ای در نخیله آماده ی جنگ با شامیان شدند. در همین حال بود که امیر المؤمنین ترور شد و خیانت منافقین علنی تر گردیده و امام حسن علیه السلام مجبور به قبول صلح شد.
👈مراقب باشیم. وقتی اینچنین گستاخانه با ترور سید حسن عزیز بر چهره ی رهبرمان چنگ انداختند و ما همینطور هنوز دست روی دست میگذاریم بعید ندانید که زمینه برای از میان بردن خود ولیّ توسّط شیاطین پیدا شده است. این را که دیگر رهبر نباید به ما بگوید! خودمان باید عقل داشته باشیم.
👈درست است که رهبر میخواهد برای ما ضعیف الایمان ها هزینه نداشته باشد ولی غیرتمان کجا رفته؟! باید خود را برای ولایت هزینه کنیم. مانند حبیب بن مظاهرها دور چادر رهبرمان جمع شویم و بگوییم تا پای جان ایستادگی خواهیم کرد.
👈تا رهبر عزیزمان بینمان زنده است دشمن کاری از پیش نخواهد برد. هم خاری در چشم دشمنان بیرونی است و هم استخوانی در گلوی منافقان درونی. ولی اگر کفران نعمت کنیم به عذاب شدیدی مبتلا خواهیم شد. پروانه وار دور رهبرمان حلقه زده و برای فدا کردن جانمان در راه ولایت که نشانی از آن نور ازل و ابد در این ظلمتکده ی دنیای فانی است آماده شویم.
👈اگر کوتاهی کنیم این نعمت از بینمان در مسجد عبادت با نوای فزت و ربّ الکعبة به سوی ملکوت پر میکشد و ما بیچارگان زیر دست معاویه ها و حجّاجها ذلیل و خوار خواهیم شد و دیگر دعاهایمان هم شتیده نخواهد شد.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۶)
«دعا برای رزمندگان و مجاهدان راه حق»
🔹اکنون دیگر برای شیعیان اهل بیت علیهم السلام زمانی فرا رسیده که تا کنون در تاریخ سابقه نداشته! بزرگترین رسانه برای تبلیغ اهل بیت در عالم است. تاریخ ورق خورده و ورق خورده تا نبرد حقّ و باطل به آن جبهه های اصلی اش رسیده. و خداوند را شکر و سپاس که ما شیعیان اهل بیت علیهم السلام را در این دنیای فانی به برکات آن انوار پاک عرش نشین پرچمداران این جهاد مقدس و در خطّ مقدّم مبارزه ی حق علیه باطل قرار داد.
🔸دنیای انسانی تا کنون نمیدانست رهبران بزرگ فطرت حقیقت طلبش این شیعیان اند. هیچ وقت در تاریخ شرایط طوری نبود که چشم کلّ دنیا منتظرانه و کنجکاوانه با نگاهی آکنده از احترام و تعظیم به آنها دوخته شده باشد. شیعیانی که مجرایی برای ظهور بغض فرو خورده ی گلوی بشریّت در برابر ظلم و جنایت صهیونیسم و جنود جهل شده اند.
🔹در کلّ این دنیا این شیعیان اند که در برابر ظلم بزرگ شیطان بزرگ و مستکبران دنیا مردانه قد علم کرده اند و یکی پس از دیگری با نثار لاله های شهید، فطرتهای بشری را بیدار و بیدارتر کرده و حقارت و ذلّت دنیایشان را در دادگاه فطرت و وجدان به آنها نشان میدهند. سجده ی شکر ندارد؟! باعث افتخار و سرافرازی نیست؟!
🔸و ما جاماندگان این جهاد مقدّس و پر افتخار! و ما اسیران این ظلمتهای دنیاگرایی! و ما غل و زنجیر شدگان به این تعلّقات ظلمانی! چه میتوانیم بکنیم جز آنکه خاضعانه و از روی صدق دست به دعا برداریم و رزمندگان مجاهدمان را با همّت معنوی مدد کنیم. دعای بیست و هفتم صحیفه را که برای مرزداران است با قلبی شکسته و دعایی صادقانه زمزمه کنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۷)
«وظیفه ی ما در این زمانهایی که رایحه ی جهاد و شهادت بیشتر پیچیده چیست؟!»
«شش دسته ی دیگری که خداوند به آنها نیز ثواب مجاهدان و شهدا را عنایت میکند»
🔹از سوی پروردگار عالمیان در زمانهایی از این دنیای فانی نفحه هایی از عالم غیب وزیدن میگیرد. شتاب دهنده هایی که سرعت سیر اهل حق را به عوالم نور زیاد و زیادتر میکند. انسان زیرک آن است که زود شکارشان کند. سوار بر این همای سعادت شده و سبکبار به ملکوت اعلی پر بکشد.
🔸یکی از این زمانها وقتی است که باز دربهای جهاد و شهادت را به سوی اهل حق میگشایند. ولی گاهی آدمی شمّه ای و کششی از این نفحه ها را در وجودش استشمام میکند اما در خود پر پرواز نمیبیند. آمادگی برای هجرت نمیبیند. گویا غل و زنجیرهایی بر پای کبوتر جانش بسته اند! در این زمانها چه کنیم؟! چاره و وظیفه چیست؟!
🔹در این زمانها با خود خلوت کنیم و یکبار دیگر عمر بر سر گذشته و صحیفه ی اعمالمان را ورق بزنیم. اگر حقوقی از خدا یا بندگان خدا بر گردنمان مانده سریع برایش فکری کنیم. تکلیفمان را با گذشته روشن کنیم. خیالمان از پشت جبهه آسوده شود. وصیّتمان را بنویسیم و بارمان را سبک کنیم.
🔸سعی کنیم اگر کوتاهی میکردیم دیگر دائما با وضوء بوده و نمازهای اوّل وقتمان را ترک نکنیم. با دل و جان زیاد استغفار کنیم. خود را هر لحظه آماده ی سفر ابدیّت و کنده شدن از این عالم ظلمت ببینیم. با اطرافیان مهربانتر شویم و در هر کاری که هستیم چه علمی، فرهنگی، صنعتی، نظامی و... با جدّیت بیشتر برای اتقان آن بکوشیم.
🔹و همینطور مترصّد باشیم تا اگر ملکوت عالم در ما لیاقت و استعدادی دید و از روی لطف و کرم و مصلحت سایه ی فرصتی که مانند ابر گاهی بر سرمان می افتد نصیبمان شد بدون هیچ شک و تردیدی به سرعت به آن چنگ بزنیم. این آمادگی را مخصوصا در این زمانها همیشه با خود داشته باشیم.
⬜حالا به صورت خاص وقتی برادران مجاهدمان را در میدانهای رزم و نبرد میبینیم و دلمان به سویشان پر میکشد ولی کاری نمیتوانیم بکنیم چه کنیم؟! پاسخ این را دیگر از مولایمان زین العابدین علیه السلام در دعای بیست و هفتم صحیفه باید بگیریم. با عمق جان با مضامینی مانند آنچه در این دعای نورانی آمده برایشان دعا کنیم و به نکاتی که مولایمان در فراز شانزدهم این دعا بیان نموده توجّه ویژه داشته باشیم.
⬜مولایمان بعد از آنکه برای مجاهدان و رزمندگان میدان نبرد دعا میکند برای شش دسته ی دیگر هم دعا نموده و ثواب آنها را هم مانند ثواب مجاهدان جبهه ی نبرد دانسته و آنان را نیز در سلک شهدا و صالحان میدانند؛ سعی کنیم اگر توان حضور در جبهه های جهاد را نداریم مشمول دعای حضرت در این فرازها باشیم:
1⃣آنانی که در پشت جبهه رزمندگان را حمایت معنوی نموده و نسبت به خانواده هایشان مطمئن کرده و به آنها رسیدگی و مراقبت میکنند. بانوان محترم به خانواده ی این مجاهدان روحیه صبر و ایثار بدهند و آقایان هم رسیدگی های لازم را در امور معیشتی این عزیزان و احیانا سرکشی به نیازها و ایتامشان بیشتر کنند. آنها را متوجّه ارزش والایشان کنند و فرهنگ جهاد و شهادت را در جامعه زنده و ارزنده کنند. تا دلهای مجاهدان حال و آینده و خانواده هایشان آرام بگیرد و راحتتر به جهاد بپردازند. ثواب بزرگی است. این روزها گویا آوارگانی از خانواده های لبنانی به ایران آمده اند. اگر کسی مسکن مناسبی در دست دارد در اختیار این عزیزان قرار دهد.
2⃣آنانی که در پشت جبهه از جبهه ی حق حمایت مالی میکنند. هر کداممان کم یا زیاد بخشی از درآمد خود را خرج جبهه ی مقاومت کنیم. از هزینه ی غیر ضروری بکاهیم و به حسابهایی که برای کمک در این زمینه اعلام شده واریز کنیم. تا زمان نیاز آن را ماهانه یکی از مخارج اصلی زندگی خودمان بدانیم. مخصوصا بانوان محترم با رضایت و جلب همدلی همسرشان اگر طلایی بیش از مقدار مورد نیاز دارند میتوانند آن را به دفاتری که اعلام شده تحویل دهند.
3⃣آنانی که با علم و زبان و توانی که دارند میتوانند در دلها روحیه ی مقاومت و جهاد دمیده و آنها را برای این مبارزه ی مقدّس آماده کنند. با تولید محتوای مناسب و مبارزه با شبهات و تبلیغ راه حق.
4⃣آنانی که در خلوتها از عمق جان برای مجاهدان دعا کرده و مدد معنوی میفرستند.
5⃣آنانی که در پشت جبهه آبروی مجاهدان را حفظ کرده و در جهت نصرت جبهه ی حقّ از هیچ کاری دریغ نمیکنند. قدر کار ارزشمند آنها را دانسته و آن را ابراز میکنند. تا میتوانیم در تکریم فرهنگ جهاد و شهادت و همینطور تعظیم این عزیزان و روحیه دادن به مجاهدان بکوشیم.
6⃣آنانی که هرچند به دلیل بیماری یا فقر و برخی موانع توان نصرت جبهه ی حق را ندارند ولی در دلشان نگران جبهه ی حق هستند و قلبشان به یاد آنها میتپد و در دلشان قصد قطعی جهاد و نبرد را زنده نگاه داشته اند. با دعا و توجه قلبی این اتصال اسرار آمیز معنویمان را با جبهه های نبرد هر لحظه بیشتر و بیشتر کنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۸)
«چرا ایران مداخله ی مستقیم نظامی نمیکند؟!»
«عقل سرد و قلب گرم»
🔹یک پرسشی که این روزها با اوج گرفتن خباثت دشمنان محور مقاومت زیاد به ذهنها می آید این است که چرا ایران تمایلی به جنگ مستقیم ندارد؟! آیا میترسد؟! چرا خودش را پشت حماس و حزب الله و انصار الله و ... پنهان میکند؟!
🔸با حسن ظن آن مقداری از پاسخش که میتواند احتمالا به تدابیر رهبر عزیزمان برگردد را عرض میکنم. پیش فرض شبهه نوعی اندیشه ی تعصّبی قومگرایانه و ملّی گرایانه است. اساسا در منطق دینی مرزها با عقیده ها روشن میشود. دوگانگی بین ما و آنها وجود ندارد که این شبهه مطرح شود! حزب الله و انصار الله به مصالحی بسان مرزداران و خطوط مقدّم نبرد ما با دشمن هستند. بازوهای مستقیم اجرای اوامر رهبری در نبرد هستند.
🔹اما چرا ایران خودش مستقیم به جای آنها نمیجنگد؟ بگذارید برای پاسخ از اینجا شروع کنیم. وقتی ذوالقرنین با سپاهیانش به قومی رسید که از یأجوج و مأجوج به ستوه آمده بودند، آن قوم به ایشان گفتند پول میدهیم از ما دفاع کن! فرمود خیر! باید روی پای خودتان بیاستید. «آتوني بقوّة» من هم کمک فکری و مدیریتی میکنم:
📖«قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا * قالَ ما مَكَّنِّي فيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعينُوني بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً»
🔸این همان منطق بسیج نیروها و سپردن کار به خود مردم منطقه به شکل درونزاست، تا مانند آب چاه باشند نه برکه ی مصنوعی. وقتی با شهادت از آن آب برداشته شود زود جایش پر شود نه اینکه خالی گردد. به تعبیر طلبگی چاه مادّه دارد و به شکل درونزا دوباره آب میآورد.
⬜ولی چرا خود ایران همراه بازوانش جبهه ی دیگری از خودش به سوی دشمن نمیگشاید؟! پاسخ این است که چون به ایران هنوز حمله مستقیم نشده. ایران قلب و رهبر این جریان مقاومت است. امیر المؤمنین به خلیفه فرمود خودت مدینه بمان و به جنگ با اعاجم نرو. چرا؟! چون تو قطب آسیاب اسلامی! تو تکان بخوری همه چیز تکان میخورد! هم فتنه های منافقین درونی از پشت رهایت نمیکند و هم در جلو دشمنت وقتی تو را در صحنه ی نبرد مستقیم ببیند جسورتر و با انگیزه تر میشود. چون با خودش میگوید اصل و ریشه ی مشکلات آمد اگر او را بزنم دیگر کار تمام است. هر چه دور از واقعه بمانی ولی به شکل مستقیمی آن را اداره کنی برای اسلام بهتر است:
«فَكُنْ قُطْباً وَ اسْتَدِرِ الرَّحَى بِالْعَرَبِ وَ أَصْلِهِمْ دُونَكَ نَارَ الْحَرْبِ فَإِنَّكَ إِنْ شَخَصْتَ مِنْ هَذِهِ الْأَرْضِ انْتَقَضَتْ عَلَيْكَ الْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وَ أَقْطَارِهَا حَتَّى يَكُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَكَ مِنَ الْعَوْرَاتِ أَهَمَّ إِلَيْكَ مِمَّا بَيْنَ يَدَيْكَ إِنَّ الْأَعَاجِمَ إِنْ يَنْظُرُوا إِلَيْكَ غَداً يَقُولُوا هَذَا أَصْلُ الْعَرَبِ فَإِذَا اقْتَطَعْتُمُوهُ اسْتَرَحْتُمْ فَيَكُونُ ذَلِكَ أَشَدَّ لِكَلَبِهِمْ عَلَيْكَ وَ طَمَعِهِمْ فِيك»
🔹این مطلبی عقلایی است. شیر نر که نماد قدرت جنگل است اتّفاقا نه خیلی اهل ستیزه است و نه خونریزی! وظیفه ی شکار هم بر عهده شیرهای ماده است. شیر نر یک قدرت و ابهت درونی دارد. با صلابت در محدوده قدم میزند و هر از چندی یک غرش عجیبی میکند که طنین عظمتش همه جا را میگیرد! حتّی آمریکایی ها هم حتّی المقدور سعی میکنند آن را رعایت کنند. در همان محور شرارتشان سعی میکنند قطب باشند و با بازوان و وسائطشان کار کنند و خودشان وارد نشوند. البته ولو با حمله مستقیم محدود طوری باید از این نسبت مراقبت شود که توهّم حمایت نکردن از خط مقدّم جبهه و مانند آن رخ ندهد.
🔸ایران رهبر و اصل و قلب محور مقاومت است. معنا ندارد تا جایی که میشود خودش را درگیر جنگ مستقیم کند. هزینه دادن گروه های مقاومت جبران پذیر است چون با منطق ذوالقرنینی بسیج بوده و مانند چاهی مادّه دار است ولی ضربه خوردن قلب مقاومت یعنی ایران و هزینه دادنش به معنای هزینه دادن کلّ محور مقاومت است. ایران حرم است. حتّی خود گروه های مقاومت هم چندان دوست ندارند قلبشان آسیب ببیند. قوّت قلبشان به آن است.
🔹همینطور باید یک نکته ای را در نظر داشت. از لحاظ محاسبات نظامی صهیونیستها را نمیشود ضربه فنّی کرد. باید امنیت که عنصر حیاتی برای مردم بی ریشه ی دو تابعیتی آنان است را از آنها گرفت. باید مدام ضربه زد و اذیتشان کرد تا دیگر ماندنشان برایشان ارزش نداشته باشد. آنها مانند ما نیستند که ریشه در خاکشان داشته باشند. ماندن و نماندشان دایر مدار میزان محاسبه ی سود و زیان است.
👈به قول منقول از شهید عزیز ابومهدی المهندس جنگ و فتنه ای طولانی و شهادتهای زیاد در پیش خواهیم داشت. در چنین صحنه ای به «عقل سرد و قلب گرم» نیاز داریم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۹)
«نگاهی گذرا به تاریخ فلسفه از منظر نظریّه ی کلّیات»
«چرا کلّیات حقیقی خطّ مقدّم نبرد فلسفه و سفسطه است؟»
«بیان اهمیت جایگاه نظریّه کلّی طبیعی ابن سینا در تاریخ فلسفه»
📎در یک نشست دو طرفه مجازی با یکی از اساتید فلسفه مباحثه ای در برخی مباحث فلسفی میکردیم. نکاتی ایشان فرمودند و نکاتی هم از این طرف بیان شد. به ذهنم خطور کرد خلاصه ی رفت و برگشت و جمع بندی که در آن جلسه با این استاد ارجمند داشتیم را با روش بیان دیالکتیکی تاریخی و اضافه کردن برخی نکات افزوده مخصوصا در زمینه ی نقش سقراط در تاریخ اندیشه بذل کنم. شاید به درد کسی خورد.
🔹تاریخ فلسفه را میتوان از پنجره ی مفاهیم مختلفی دید. هر کدام هم منظره ی خاصی را جلوی دیدگانمان میگشاید. مثلا نگاه به فلسفه از افق مفهوم حقیقت یا مفهوم جوهر یا مفهوم اصالت وجود و ماهیّت یا ... . یکی از پنجره های مهم نگریستن به تاریخ فلسفه از منظر نظریّه ی کلّیات است. از جهتی میتوان خطّ مقدّم نبرد میان فلسفه و سفسطه را در انکار یا قبول کلّیات دانست. با توجّه به اهمّیت بحث مناسب است لحظاتی به تماشای تاریخ فلسفه از پنجره ی معنای کلّی بنشینیم.
🔸به منظور پرهیز از اطاله ی بحث خیلی از نکات تاریخی ریز و درشت را فعلا وارد نمیشوم. روش بحث نیز برقرار کردن نوعی دیالکتیک و گفتوگوی تاریخی بین رجال تاریخ اندیشه روی موضوعی حساس است. به دنبال توصیف بوده و از انتقاد و نظر پرهیز میکنیم. مراد اثاره ی مطالب و استنطاق برخی فرآیندهای بنیادی تاریخ فلسفه از این زاویه است.
✔یکی از بهترین روشها برای فهم عمیقتر نظریّات علمی و همینطور پیدا کردن بصیرت پیرامون آنها داشتن افقی اینچنینی در نگریستن به مسائل اساسی است. این امر باعث میشود قدر تلاشهای فکری دیگران را بدانیم. نظریّات علمی را به جای آنکه با استصحابی قهقرایی از افق و بافت اکنون دیده و خوب درک نکنیم در همان گذشته آنها را بفهمیم. آری خوب است عادت کنیم نظریّات علمی مهم را در همان بافت واقعی شان درک کنیم. یعنی آنها را نه از افق حال ببینیم و نه از افق گذشته و زمان بیانشان بلکه از افق گذشته ی گذشته به آنها بنگریم. ابتدا خلاصه ای از محتوای آن را خیلی سریع گزارش میکنم که شمای کلّی مطلب روشن شود.
🔸«خلاصه بحث»🔸
1⃣در این نوشته جلسه ای تشکیل میشود که در آن ابتدا سوفسطاییان طرح بحث میکنند
2⃣و سقراط با طرح نظریّه ی کلّیات عقلی زمینه را برای پاسخ به سوفسطاییان با تاکید بر اشتراک معنوی مفاهیم عقلی و غیر اعتباری بودن آنها و ضرورت تعریف این دسته مفاهیم در بحث، فراهم کرده و فضای فلسفه را در برابر فضای سفسطه میگشاید.
3⃣سپس گرگیاس سوفسطایی اشکالی ریشه ای در زمینه نفس الامر این مفاهیم کلّی مطرح نموده و آنها را اموری اعتباری و متغیر میداند.
4⃣و افلاطون برای دفاع از آن نظریه ی مُثُل را مطرح میکند.
5⃣و ارسطو این پاسخ را به گرگیاس نمیپذیرد و برای دفاع از سقراط در زمینه امکان معرفت ثابت و حقیقی بودن متعلّق آن نظریّه ی جوهر صوری را مطرح میکند.
6⃣و سپس ویلیام اکام اشکال گرگیاس را هنوز بی پاسخ دانسته و کلام سقراط را باطل میداند و قائل به اشتراک لفظی مفاهیم کلّی عقلی و ارجاع آنها به مفاهیم اعتباری میشود؛ امری که ژیلسون متفکّر بزرگ معاصر آن را نقطه ی آغازین فلسفه ی مدرن میداند.
7⃣اینجاست که نظریّه ی کلّی طبیعی ابن سینا را عمیقتر میفهمیم که چند قرن قبل از ویلیام اکام اشکال او را در قالب توجّه دادن به ماهیّت لابشرطی کلّی طبیعی و تحقّق آن در خارج داده است. نظریّه ی کلّی طبیعی آخرین پاسخ فلاسفه در فضای اصالت ماهیّت به اشکال گرگیاس به ابو الفلاسفه یعنی سقراط بود.
8⃣البته تمام این مباحث در فضای اصالت ماهیّت مطرح شده و در آینده ی تاریخ فلسفه این ملاصدراست که نشان میدهد اساسا آن چیزی که فلاسفه میخواهند در پاسخ گرگیاس به خارج ببرند و خود گرگیاس توقّع داشت آن را در خارج به او نشان دهند اساسا در خارج نیست. اینها همه از جهتی در وادی تیه اصالت ماهیّت به دنبال سراب افتاده بوده اند. خارج را وجود پر کرده و مسأله را باید از راه تطابق عوالم حل کرد.
✋به خاطر مقداری طولانی شدن بحث و همینطور بیرون بودن اینگونه مباحث از حوصله و حیطه ی تخصص بیشتر مخاطبین آن را در قالب یک نوشته برای علاقه مندان ضمیمه میکنم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۰)
«خطر جهاد اصغری که ریشه در جهاد اکبر ندارد»
🔹اگر روحیه ی جهاد با کفر و ظلمتهای بیرونی در امتداد روحیه ی مبارزه و جهاد با کفر و ظلمتهای درون خودمان نباشد خطرناک است. خودش نوعی شهوت و غضب کور است. ریشه نداشته و بلکه آبستن تبدیل شدن به ضد خودش است. نوعی نفاق است. توقع می آورد. آدمی هر چقدر با ظلمها و زشتیهای دیگران باید مبارزه کند باید بیش و پیش از آن با ظلمها و زشتیهای درون خودش به مبارزه برخیزد.
🔸جهاد بزرگتر جهاد با نفس خودمان است. اگر در جهاد اکبر پیشروی کردیم دیگر جهاد بیرونی برایمان اصغر میشود و باعث نور. جهاد اصغر هم جهاد اکبر میشود. آنهایی که در فرهنگ جهاد سقوط کردند نوعا مبارزاتشان ریشه در جهاد با نفس نداشت.
🔹و از اینجاست که جهاد در روز اگر مبتنی بر خلوتی در شب نباشد سرانجام مطلوبش را نخواهد داشت. و از آن طرف جهاد اکبری که در ظرف جهاد اصغر امتداد نیابد ابتر و اصعب است. مبارزه بیرونی ظرف بسیار خوبی برای جهاد درونی است.
🔸جهاد اصغر چون محسوس است گاهی طوری برایمان تسویل داده میشود که دیگر جهاد اکبر و عبادت و خلوت برایمان کوچک میشود. غافل از اینکه اینها همه مقدمه برای خلوتهای ناب و اتّصالهای درونی قوی است. لذاست که مولایمان امام سجاد علیه السلام در دعای بیست و هفتم صحیفه برای مجاهدان و مرزداران بعد از دعاهای بسیار برای موفّقیت در جهاد بیرونی فرمودند:
📖«وَ فَرِّغْهُمْ عَنْ مُحَارَبَتِهِمْ لِعِبَادَتِكَ، وَ عَنْ مُنَابَذَتِهِمْ لِلْخَلْوَةِ بِكَ حَتَّى لَا يُعْبَدَ فِي بِقَاعِ الْأَرْضِ غَيْرُكَ، وَ لَا تُعَفَّرَ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ جَبْهَةٌ دُونَك»
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۱)
«تفاوت نظر رهبری و تصمیم رهبری»
🔹یکی از مغالطات خلط بین نظر رهبری و تصمیم رهبری است. اینگونه نیست که هر نظر رهبر تبدیل به تصمیم شود و یا هر تصمیم رهبر مبتنی بر نظرشان باشد. رهبر نه معصوم است و نه دیکتاتور! لذا تصمیمات رهبری صرفا برخاسته از نظر خودشان نیست. بلکه بر اساس «و شاوِرهُم فی الأمر» ناظر به نظرات کارشناسان و نهادهای رسمی و همینطور مصالح اجتماعی و افکار عمومی نیز هست.
✋هر چند در مواضع حساسی مثل ماجرای سوریه نظر دقیق خودشان را تبدیل به تصمیم کردند که: «لَوْ يُطيعُكُمْ في كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»
🔸اگر چنین است نسبت دادن هر تصمیمی به نظر رهبری و همینطور منتظر ماندن برای ابلاغ تصمیم رهبر در هر امری کار صحیحی نیست. تصمیم رهبر در ظرف قابلیّتهای ما و کارشناسی ما و کنشگری ما و بلوغ ما سمت و سو پیدا میکند. و گاهی برخی به خاطر غفلت مؤمنین از همین امر راحتتر رهبر را مجبور به تصمیم خاصی کرده یا تصمیم خاصی را به نظر رهبری منتسب میکنند.
✋بر چه کسی مخفی است که رهبر موافق برجام نبود ولی ایشان را مجبور به این تصمیم کردند؟!
🔹در سیره ی اولیاء الهی نیز تفاوت بین نظر و تصمیم شایع بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جنگ بدر نظرشان کشتن اسیران بود ولی به دلیل نظر اصحاب تصمیم دیگر گرفتند. در جنگ احد نظرشان دفاع در شهر بود ولی به خاطر مخالفتها تصمیم دیگری گرفتند. امیر المؤمنین نظرشان ردّ حکمیت بود ولی به دلیل مخالفت اصحاب تصمیم دیگری گرفتند. امام حسن علیه السلام نظرشان جنگ با معاویه بود ولی به دلیل ضعف اصحابشان تصمیم به صلح گرفتند.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۲)
«محبوبیت در راستای قرار گرفتن در مجرای خیرات»
«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها»
🔹به دلایلی علاقه نداشتم برای کارهای خیر به این و آن رو بزنم! میگفتم خودشان اگر عقل و شعورشان میکشد کمک کنند. اخیرا متوجّه شدم کار درستی نمیکردم. واسطه در خیر شدن و رو زدن عاقلانه در این امور نه تنها آدم را سبک نمیکند بلکه به انسان آبرو هم میدهد.
🔸اخیرا سر کار خیر قابل توجّهی در یک دو راهی قرار گرفتم. یک دفعه دل به دریا زدم از آن تعلّق گذشتم. در همان لحظه یک لذّت زیادی در خودم احساس کرده و ایمان و علاقه ام به آخرت و مرگ بیشتر شد؛ تازه معنای این آیه ی شریفه را بهتر فهمیدم که: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها»
🔹وقتی عاقلانه و در راه خدا از دیگران طلب کمک کنید در واقع آنها را تطهیر و تزکیه میدهید. منت بر سرشان میگذارید. به آنها لذت رهایی میدهید. نه تنها سبک نمیشوید بلکه آبرودارتر هم میشوید. چون به آنها ارزش داده اید. به شما علاقه مند هم میشوند.
🔻آدمی در درون خودش سرمایه ای میبیند که بلا استفاده مانده و در حال تلف شدن است. در باطن باطنش و در فطرتش احساس خسارت میکند. احساس میکند دارد سرمایه اش از دستش میرود. مانند یخ فروشی که آفتاب تموز بر مالش تابیده و التماس میکند یکی از او این یخها را بخرد! وقتی مالش را از عالم فنا گرفتی و به عالم بقا فرستادی احساس آرامش و ثروت میکند. حالت تشکّر از شما پیدا میکند. تا آنجا که اگر احساس اطمینان کرد مالش که هیچ حتّی حاضر است جانش را هم نثار کند. انسان چنین موجودی است!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۳)
«حاج آقا چقدر شبیه سید حسن نصر الله هستی!»
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»
🔹بعد از شهادت سیّد حسن نصر الله بارها افراد مختلفی با تعجّب به من نگاه کرده و میگویند حاج آقا چقدر شبیه سیّد حسن نصر الله هستید!😳 امروز هم در مسجد مدرسه معصومیه دو نفر همین حرف را به بنده زدند. یکی هم یکی از طلاب بود که آمد پیشم و گفت مدام فکر میکردم که کجا شما را دیده ام و حالا فهمیدم شبیه سیّد حسن هستید! من هم همینطور تعجّب که اینها چه میگویند!
✋ولی نزدیکان اصلا شباهتی درک نمیکردند. ولی اگر هیچ شباهتی نیست چطور بارها افراد مختلفی با تعجّب احساس شباهت زیاد کرده اند؟!
🔸دیدم یکی از دوستان سرّش را گفت. مضمون حرفش این بود که ما که شباهتی درک نمیکنیم چون خیلی شما را میشناسیم! همین شناخت زیاد باعث میشود همه اش متوجّه تفاوت باشیم. دیدم حرف دقیقی است. مثلا فرزندانم که دو قلو هستند برای ما پدر و مادرش شاید شباهتی با هم نداشته باشند ولی برای دیگران قابل تشخیص از هم نیستند!
💡از اینجا مطلبی به ذهنم خطور کرد. آن هم این است که اگر ما پدیده ها را از قبل به خوبی و واضح نشناسیم ممکن است خیلی زود دچار توهّم یکسانی و شباهت شویم. دچار خطا شویم. اموری برای ما مشتبه میشود که برای کسی که در آن زمینه شناخت دارد هیچ شبهه ای نیست.
☑لذا هم آنهایی که اهل شناخت واضح هستند و تفاوتها را میدانند باید اهل شبهه را درک کنند و هم اهل شبهه بدانند که ریشه ی شبهه در کجاست و برای رفع شبهه به اهلش رجوع کنند که: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۴)
«قتلگاهی به نام شبکه های یله ی اجتماعی»
«شبیخون فرهنگی در قالب طنز و سرگرمی»
🔹برای راحتتر شدن ارتباط در ایّام اربعین یکی از پیام رسانهای ایرانی را نصب کرده بودم. قسمتی از آن شبیه برخی شبکه های اجتماعی غربی کلیپهایی بارگذاری میشد. با توجّه به اینکه از این فضاها استفاده نمیکنم خواستم ببینم تجربه ی استفاده از اینها چطور است. دیدم لیس الخبر کالمعاینة! انصافا برایم تکان دهنده بود. قتلگاه اعتقادات و حریمها بود. اگر نسخه ی ایرانی اش اینطور است پس آن غربی هایش دیگر چیست!
🔻آنچه بیشتر نظرم را جلب کرد استفاده از دو اسلحه ی خطرناک بود. یکی سرگرمی و دیگر طنز! رسما دارند با این دو از پشت به عقاید و حریمها خنجر میزنند! ولی چگونه؟! سرگرمی و همینطور طنز وقت استراحت و غفلت ماست. وقتی است که گارد ذهنیمان باز است. دروازه بان نداریم! اینجاست که شیطان اسب تروآ و پیامهای مسموم لایه گزاری شده اش را با لباس طنز و سرگرمی به باطن روح و روانمان تزریق میکند🔺
🔸شبیه همان قورباغه ای در آب که آرام آرام آب را گرم میکنند و متوجّه نمیشود که در حال پخته شدن است. واکنشی نداشته و بلکه خوشش هم می آید. خزنده و منافقانه موریانه ایمانمان شده. با تغییر تدریجی تصاویر ذهنی و در دست گرفتن مدیریت ذهنمان. با ایجاد ذائقه و مدیریت احساساتمان. با ایجاد انس و مدیریت عاداتمان.
✋ولی چه کنیم؟! لااقل سواد رسانه ی خودمان را بالا ببریم. دشمن شناس بوده و از نیّات شوم و خطوات شیطان مطلع شویم. همین در ما احساس خطر ایجاد کرده و لذّت این فضاها را برایمان کمتر نموده و زمینه ی دل کندن یا مدیریتش را مهیا میکند.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۵)
نکاتی پیرامون فیلم سینمایی «The Wrong Man» مرد عوضی 1956
«إن کان و لابدّ فالهیچکاک!»
🔹برای شرکت در نماز جمعه به امامت رهبر عزیزمان بعد از شهادت سیّد حسن نصر الله عازم تهران شدم. در مسیر رفت و برگشت یکی از شاهکارهای سینمایی آلفرد هیچکاک به نام «مرد عوضی(اشتباهی)» را تماشا کردم. الآن دیگر حدود ۶۸ سال از ساخت آن میگذرد. ولی باز هم مانند دیگر آثار هیچکاک ارزش دیدن دارد.
👈این فیلم بر اساس داستانی واقعی ساخته شده و نمونه ی جالبی از یک سینمای دینی هم هست. یکی از برادران که کنارم نشسته بود گویا دانشگاه صدا و سیما رفته بود. گفت کازابلانکا میبینید؟! گفتم نه یک فیلم از هیچکاک است. با یک حالت استفهام تنقیصی و انکاری گفت واقعا هیچکاک چه نکته یا جذّابیتی دارد؟!
💡به ذهنم خطور کرد در قالب برخی نکات این فیلم مباحثی در زمینه ی سینمای هیچکاک و فوائد انس با آثار او برای علاقه مندان این عرصه بیان کنم.
🔸«خلاصه فیلم»🔸
فیلم در مورد شخصی مهربان، خانواده دوست و بی حاشیه به نام امانوئل بالستررو است. همه چیز سالهاست که معمولی به پیش میرود ولی ناگهان در اثر یک مشابهت ظاهری با یک سارق حرفه ای اشتباه گرفته میشود؛ اینجاست که یکی از شبها که مانند همیشه به خانه برمیگردد پلیس او را از پلّه های منزلش برده و یکباره خود را در وسط امواج طوفانی پر تلاطم میبیند. قسمت زیادی از فیلم پیرامون نقد این گفتگوی اولیه او با پلیس میچرخد:
🎬پلیس: تو تمام مشخصات اون دزده رو داری!!!
بالستررو: ولی من بیگناهم!
پلیس: آدم بیگناه دلیلی نداره نگران باشه! اونی که کار خلاف کرده باید نگران باشه!
⬇️
🎬ولی برخلاف آنچه پلیس به او وعده داده بود هر چه بیشتر تلاش میکند قرائن و شواهد بیشتر علیه او جمع میشود، تا جایی که حتّی همسرش هم او را طرد کرده و در اثر فشار روحی دیوانه میشود. اوج داستان وقتی است که دیگر از همه نا امید شده و مادرش به او میگوید چرا به درگاه خداوند دعا نمیکنی؟!
🎬همینکه خالصانه شروع به مناجات میکند در همان لحظه دعایش مستجاب شده و سر و کلّه ی سارق واقعی به شکل معجزه آسایی پیدا شده و کابوس تمام میشود. ولی تبعات بزرگ این کابوس بر زندگی اش باقی مانده ...
🔸«جلوه هایی از هنر هیچکاک»🔸
حالا ما که به دنبال تعریف و تمجید و اشتغال به لغو و لهو نیستیم. من اصغی الی ناطق فقد عبده! باید مراقب عمر بود که در چه راهی به فنایش میدهیم. امانتی است که روزی از آن پرسیده میشود. جذابیت اینها برای انسان معاد باور از جهت دیگری است. در آثار هیچکاک میشود امکانات زیادی را برای تأسیس و تولّد یک سینمای جدید دینی استخراج کرد.
☑چرا؟ چون اساسا هنر از سنخ تنزّل دادن معانی به عالم خیال و تصویر معانی است. نوعی تعبیر است. و هیچکاک پادشاه این ماجراست. نمونه ی بارز در خدمت گرفتن ابزارهای هنر برای تصویرگری معانی لطیف است. در این بین حتی گاهی مانند همین فیلم مرد عوضی یا فیلم اعتراف میکنم معانی دقیق دینی را هم توانسته در قالب تصویر سینمایی شکار کند و آن را محسوس و همه فهم نماید.
👈هیچکاک استاد تبدیل کردن بیننده به تجربه گر است. در تعلیق و ایجاد ترس که دیگر سرآمد است. ولی نباید او را صرفا به اینها تقلیل داد. در هر حال آثار او برای آشنا شدن با عظمت دنیای سینما خیلی مفید است. یک کلاس درس واقعی است. میراث سنگینی را از خود به جای گذاشته و امکانات و الگوها و تجربه های غنی ای را تولید نموده است.
👈از این تکنیکهای هنری برای تصویر معانی و نمونه کارهای ناب زیاد میشود از روی دست هیچکاک گرته برداری کرد. اینها معانی ثانوی بلاغی در وادی سینما است. هیچکاک استاد بلاغت سینماست.
1⃣مثلا در همین فیلم مرد عوضی به خوبی نشان داده که چطور میتوان در قالب هنر معانی لطیف دینی مانند «لحظه ی استجابت دعا» را هم به تصویر کشید. به اصطلاح لابراتواری تدوین برای شکار لحظه ی استجابت از تکنیک سوپر ایمپوز استفاده میکند. یعنی نمای قبلی را نیمه محو کرده و نمای اصلی را هم به شکل نیمه محو در دل آن آشکار نموده و دو نما را با هم نشان میدهد. در انتهای فیلم هم برای همسرش به شکلی به دعای بچّه ها و معجزه دل میبندد و به همسرش در بیمارستان روانی میگوید: «معجزه ها اتّفاق می افتن ولی نیاز به زمان دارند»
2⃣مورد دیگر در همین فیلم به خوبی لحظه ی یأس و نا امیدی و عمق تاریکی نهفته در آن را در قالب خنده های زن بالستررو بعد از مطّلع شدن از مرگ شاهدان تصویر کرده! خیلی شاهکار است. آدم در سینمای هیچکاک حتّی معنایی مانند لحظه ی دیوانه شدن و مراحل آن را میتواند ببیند.
مورد دیگر اوج اضطراب و سرگیجه را چه هنرمندانه در قالب موسیقی و همینطور حرکت دورانی دوربین در لحظه ی ورود به سلول انفرادی به تصویر میکشد. گویا به شکلی آن احساس را برای بیننده نیز تولید میکند.
3⃣مورد دیگر آنجاست که این معنا را به خوبی با صحنه و لفظ به تصویر کشیده که چطور گاهی زمان کش پیدا میکند. سالها زندگی عادی انسان یک طرف و یکی دو شب درگیر شدن با پلیس و زندان یک طرف! طوری که وقتی میخواهد از پلّه های خانه بالا برود و به پشت سرش جایی که ماشین پلیس را دیده بود مینگرد با لحن تکان دهنده ای میگوید انگار یک میلیون سال قبل بود! به خوبی این مطلب را به تصویر میکشد که از جهتی انسان چقدر میتواند با همین زندگی اکنونش در یک لحظه فاصله ای بسیار زیاد پیدا کند. واقعا نباید به این اکنونها دل خوش کرد.
4⃣یا مثلا به زیبایی معنای تنهایی انسان و انقطاعش از اسباب را در صحنه ی حضور بالستررو در دادگاه به تصویر کشیده! آنجا که تسبیحی گرفته و بی توجّه به دادگاه و وکیل و دیگران در حال ذکر گفتن است! آنجا که هر کس به فکر خودش است. شهود علیه او شهادت میدهند! بینندگان با هم گفتوگو کرده و گاهی میخندند. برخی از هیئت منصفه خمیازه میکشد؛ حتّی زنش که سالها زندگی خوب و با مهربانی با او داشت دیگر به او شک کرده و او را از خودش رانده و... . انگار کسی به فکر او نیست و پشیزی برایشان ارزش ندارد. برایشان اهمّیت ندارد چه بلایی قرار است بدون هیچ گناهی سرش بیاید. ولی در دلش در این طوفان حادثه به یک نکته ی مرموزی در اعماق قلبش توجّه پیدا کرده و فهمیده جز از طریق او هیچ راهی برایش باقی نمانده. همو که وقتی همه ی درها بسته است در او هنوز باز است.
⬇⬇
5⃣یا مثلا چه زیبا معنای حسرت آخرین نگاه و خداحافظی را تصویر کرده است. آنجا که مثل همیشه میخواهد از پلّه های خانه بالا برود که دو پلیس جلویش را میگیرند و میخواهند او را با خودشان ببرند. یک دفعه همه ی عادتها از بین رفته و سرش را به سمت پنجره ی خانه برمیگرداند و میبیند همسرش با همان آرامش همیشگی در آشپزخانه مشغول کار است. آن نگاهی که در آن مفهوم خداحافظی از حجمی از عادتها موج میزند. نگاهی معصومانه و سرشار از نگرانی و پریشانی و انتظار. یک نمای عمیق انسانی است.
💭راستش من این نگاه را میشناختم. شاید به همین دلیل عمیقتر فهمیدم هیچکاک اینجا چه چیزی را میخواهد تصویر کند. یادم هست وقتی نوجوان بودم پدرم یکبار میخواست دوباره در بیمارستان به خاطر بیماری اش بستری شود. ولی طوری رفتار میکرد که کاملا آشکار بود که این بار آخر است. وقتی میخواست برود به این در و دیوار خانه طوری با نگاهی محزون و حاکی از خداحافظی و گاهی توأم با اشک نگاه میکرد که وقتی از خانه رفت و من تنها شدم مدّت طولانی قرآن میخواندم و در خلوت گریه میکردم. مطمئن بودم این نگاه آخر بود. خداوند متعال گذشتگانمان را بیامرزد.🙏
🔹نکات دقیق فیلم مرد عوضی بسیار است. مشت هم نمونه ی خروار است و در دیگر آثار او نیز میتوان دیگر جلوه های برتر هنری او را دید. مثلا در همین فیلم به خوبی نشان داده شده که گاهی انسان بی گناه هم میتواند واقعا مظلوم واقع شود. اینطور نیست که اگر انسان بی گناه باشد دلیلی برای نگرانی نداشته باشد.
👈یا مثلا به زیبایی هر چه تمامتر تفاوت مقام ثبوت و مقام اثبات را به تصویر کشیده. و در قالب همین تفاوت به نقد سیستم قضایی و همینطور قضاوتهای انسانها نشسته! به خوبی نشان داده که چطور احتمال و ظنّ میتواند خطرناک باشد. با اندکی تلقین و کمک شرایط خودش را به شکل یقین به افراد قالب کرده و حتّی شهادتها هم در معرض خطا قرار گیرند.
👈همینطور به خوبی مفهوم اثر وضعی گناهان را به تصویر کشیده! آنجا که وقتی بالستررو سارق واقعی را میبیند و به او میگوید هیچ میدانی با زندگی او و روان همسرش چه کرده؟! او فکر کرده فقط سرقت کرده ولی نمیداند یک زندگی را در جای دیگر که هیچ ربطی هم به سرقت او نداشته نابود کرده و شخص دیگری را روانه ی تیمارستان نموده! چطور میتواند آثار وضعی گناهش را جبران کند؟! اصلا میداند چه آثاری رفتارش از خود باقی گذاشته که بخواهد جبران کند؟! انسان واقعا از آثار گناهان خود میترسد.
👈حالا نمیدانم نیّت هیچکاک چه بوده! ولی این فیلم به خوبی این معنا را هم دارد که ما خیلی بیش از آنچه فکر میکنیم محتاج و بیچاره ایم! خیلی نیازمند عالم غیبیم. هم در خوشی و هم در ناخوشی بسیاری از امور اساسا در دست تدبیر ما نیست. کسی که احساس کند میتواند خودش برنامه ریزی و مدیریّت کند و یا نیازی به دعا و استمداد از نیروهای معنوی ندارد در یک سطحی بینی از امور دنیاست. وقتی طوفان حوادث بیاید چرتش پاره میشود.
👈یا مثلا در این فیلم خیلی زیبا مفهوم خانواده و تعهّد و همینطور محبّت زن و مرد و بچه ها و والدین و نزدیکان تصویر شده. و اینکه گاهی محبّتها چقدر میتواند عجیب شود. همسر بالستررو برای آنکه در ناخودآگاهش از همسرش دفاع کند تقصیر را به گردن خودش می اندازد که من باعث شدم او دزدی کند و در باطنش به شکلی با دیوانه شدنش در حال ابراز محبّت به همسر و دفاع از اوست!
⬇⬇⬇
🔸«إن کان و لا بدّ فالهیچکاک»🔸
دیدم شهید آوینی نیز در منقولات و مقاله ای که در مورد هیچکاک نوشته سینمای هیچکاک را حاوی امکاناتی مهم برای تحقق آن سینمای معیار دینی توصیف کرده بودند. انصافا فیلمهای هیچکاک یک کلاس درس برای یادگرفتن عظمت دنیای سینما است. سابقا به گمانم در کتاب اعجاز القرآن قاضی ابو بکر باقلانی خوانده بودم که نزد عرب معلّقه ی امرئ القیس معیاری برای درک فصاحت و شعر برتر بوده. به همین قیاس در دنیای سینما نیز آثار هیچکاک را میتوان تا حدودی اینگونه دانست.
👈نقل شده روزی از امیر المؤمنین علی علیه السلام پرسیدند به نظر شما برترین شاعر عرب کیست؟! حضرت فرمود شعراء طوائف گوناگونی هستند. نمیشود به شکل مطلق یکی را گفت. مثلا یکی غزل برتر است و دیگری در حماسه و دیگری در هجو و دیگری در ... به خاطر همین از همان قدیم برخی میگفته اند:
📖«أشعر العرب امرء القيس إذا ركب، و الأعشى إذا رغب، و النابغة إذا رهب»
👈ولی با قطع نظر از این تفاصیل اگر بخواهم یکی را معرّفی کنم امرئ القیس برتر است: «فَإِنْ كَانَ وَ لَا بُدَّ فَالْمَلِكُ الضِّلِّيل» امرئ القیس خودش یکی از پادشاهان عرب بوده. توصیف وی به ضلّیل که صیغه ی مبالغه در ضلالت و گمراهی هم هست جالب است. به قول طریحی در مجمع البحرین: «سماه ضليلا لأنه ضل عن طريق الهداية» یعنی کسی میتواند در اوج گمراهی باشد و این هنر عظیم را در راه باطل مصرف کند ولی هنرش از آن جهت که هنر است برتری خاصی از دیگران دارد. هر چیزی حساب و کتاب خودش را دارد. چون ضلیل است که نمیشود برتری هنری اش را کتمان کرد!
👈این نقل را ابن درید در امالی خود آورده! در ادامه از حضرت در مورد لیلة القدر میپرسند و حضرت میفرمایند شب قدر را خود خداوند متعال نخواسته که بدانید. به خاطر خودتان! اگر بدانید فقط آن را میگیرد و از غیر آن غفلت میکنید. حالا برگردیم به بحث خودمان.
🔹سینما در زمان ما مانند شعر در زمان عرب جاهلی است. رسانه ای قدرتمند است. یک زبان جهانی است. نزد بسیاری از اعاظم اهل سینما امرئ القیس همان آلفرد هیچکاک است. از این جهت دیدن فیلمهای هیچکاک میتواند حاوی نکات زیادی باشد. به انسان ذوق میدهد و طوری میشود که دیدن فیلمهای دیگر بعد از آن دشوار میشود.
✔️ولی چرا؟! یکی به خاطر نبوغ خود هیچکاک است. دیگر هم شاید به دلیل ظهور این نابغه در زمان اوج ورزیدگی سینمای کلاسیک است. سینما در ابتدا به خاطر ضعف امکانات تصویر برداری به شکل صامت و با کیفیت تصویر سیاه و سفید و ضعیفی عرضه میشد. همین باعث میشد که هم بازیگران و هم کارگردانان واقعا هنرمند بار بیایند. ضعفهای خود را با لفاظی نپوشانده و برای ایجاد عمق به فلسفه بافی روی نمی آوردند. دوربین برایشان جای کلمات را میگرفته است. موسیقی سرشار از معنا میشده است. در کادر دوربین معنا اشراب میکردند. بازیگران هم بخشی از معانی را با حرکات طبعی دست و صورت و بدنشان تولید میکردند و کد گزاری مینمودند. لذا آن نسل از بازیگران و کارگردانان ورزیدگی و برتری و هوش دیگری داشته اند. هیچکاک در همین زمان ظهور کرده و از حدّاکثر فضائل این دوره بهره برده است.
👈هیچکاک خودش میگوید هدفش از سینمایی که ساخته سرگرمی است. ولی دقت در سینمای او نشان میدهد که سرگرمی هدف متوسّط او بوده و هدف غایی او نیست. متضمن آگاهی های جالبی هم هست. مخصوصا در زمینه شناخت ابعاد پیچیده ی روانی انسان. از طرفی فیلم خوب برای آنکه مخاطب را درگیر پیام خود کند باید سرگرم کننده باشد.
☑️در هر حال هنر هیچکاک برای ما مهمتر از محتوای فیلمهای اوست. انصافا پادشاه سینماست ولو اهل ضلالت باشد و به تعبیر مولایمان الملک الضلّیل است. حکمت گمشده ی مؤمن است و حکمتهای هنری را هر چند از اهل ضلال و نفاق هم میتوان آموخت.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۶)
قاعده ی «نسخه ی بدتر از مرض»
«شخصیتش را خرد میکنی که به او ادب یاد بدهی؟!»
🔹در امثال و حکم رایج عباراتی نظیر «عذر بدتر از گناه» و همینطور «کاسه ی داغتر از آش» و مانند آن داریم. یکی که شاید جایش مقداری خالی باشد مضمونی شبیه: «نسخه بدتر از مرض» باشد. نزدیک به آن کور کردن چشم به خاطر درست کردن ابرو و یا از چاله بیرون آمدن و در چاه افتادن است.
💭یکی از فضلا میگفت اوایل طلبگی یکی از دوستانش ظاهرا مبتلا به کلیه درد شده بود. او هم حسّ طبابتش گرفت و گفت رفتی خانه آب قنبید بگیر و بخور! میگفت چند روزی نیامد و بعد از چند روز که او را دیدم گفت: «فلانی خدا بگم چکارت نکنه! کلیه درد که هیچ این آب قنبید تو داشت منو به کشتن میداد!»😄
🔸یکی از بچه ها حرف نادرستی به دختر خاله اش زد. به او جلوی بقیه بچه ها گفتم عذرخواهی کن! دیدم خیلی سختش است و دارد شکسته میشود. گویا فوق طاقتش بود. مادر بچّه ها تذکّر خوبی داد! گفت: «شخصیتش را خرد میکنی که به او ادب یاد بدهی؟!» واقعا حکمتی گفت.
💡به ذهنم خطور کرد این را باید به شکل یک قاعده ی کلّی در آورد؛ قاعده ی پرهیز از «نسخه ی بدتر از مرض»! نکند این حجم از قوانین برای ایجاد نظم در میان بشر نسخه ی بدتر از مرض باشد! انسانیّت آنها را سلب کند! نکند این بروکراسی ها که برای راحتی امور آمد درمان بدتر از بیماری شود! نکند ...
🔹از این منظر میتوان خیلی از پدیده های پیرامونمان را با یک پرسش جدّی مواجه کنیم. به صورت کلّی باید بدانیم برای درمان هر چیزی اگر به امری خلاف شریعت الهی با هر بهانه ای دعوت شدیم بدانیم مصداق نسخه ی بدتر از مرض است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۷)
«دلنوشته ای برای شهدا»
🔹و باز در این ایّام از ملکوت عالم به بازار دنیا آمده و پاکتی از نور به دست گرفته و یک به یک نفوس بنی آدم را دیده و در حال اصطفاء و اجتباءاند؛ و خوشا به حال آن دلبران صادق و مخلص که جدایشان کردند و از این باتلاقها و درّه های دار ظلمت با خودشان به سوی عوالم نور بردند!
📖«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»
🔸و سلام و درود خدا بر آن بلند همّتان وادی حقیقت. سلام و درود خدا بر آن سپید رویان در این دار ظلمت. و دریغ و افسوس بر ما اسیران تاریکهای دنیا! ما بیچارگان در این بیابانها سوزان و گردنه های صعب کؤود تا آن عوالم نور!
🔸و مایی که تازیانه های بی رحم تموز بر این یخهای عمرمان تابیدن گرفته و با نگاهی نگران منتظریم شاید آن انگشتان کریمانه ی ملکوت روزی از فضل و رحمت دست نوازشی بر سر این مسکینان هم بکشد. این عمرهای بر زمین ریخته که روزی با مرگ تمام خواهد شد را با بهای شهادت از ما بخرد.
📖«فَيَا عَظِيمَ رَجَائِي لَا تُخَيِّبْنِي إِذَا اشْتَدَّتْ فَاقَتِي سَيِّدِي عَلَيْكَ مُعْتَمَدِي وَ مُعَوَّلِي وَ رَجَائِي وَ تَوَكُّلِي وَ بِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقِي وَ إِلَى جُودِكَ وَ كَرَمِكَ أَرْفَعُ بَصَرِي وَ إِلَى مَعْرُوفِكَ أُدِيمُ نَظَرِي»
🔹ای شهدای عزیز! لقد استرحتم من همّ الدنیا و غمّها! اندکی آهسته تر! با خود پیامی از ما هم به آن عوالم طهارت و نور ببرید:
ره دور و فرصت دیر امّا شوق دیدار
منزل به منزل میرود با رهنوردان
من بر همان عهدم که با زلف تو بستم
پیمان شکستن نیست در آیین مردان
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۸)
«چگونه از گردنه ی حقّ الناس عبور کنیم؟!»
🔹کبوتر جانمان میل به پر کشیدن به منزل خود در ملکوت عالم را دارد. ولی تا غل و زنجیرها را از پایش باز نکنیم راهی به آن وطن اصلیش نخواهد داشت! و عجیب آن است که خودمان با دست خودمان اینها را بر خود بسته ایم! از اینجاست که خودمان به خودمان ظلم کرده ایم! چه کنیم که هم ظالم خودمانیم و هم مظلوم خودمان!
👈شدیدترین غل و زنجیرها و بزرگترین ظلمها و تاریکترین گناه که هرگز بخشیده نخواهد شد کفر و شرک است. در مرتبه ی بعدی حقّ النّاس است. و در مرتبه ی بعدی گناهانمان بین خود و خداوند است. امام باقر علیه السلام فرمود:
📖«الظُّلْمُ ثَلَاثَةٌ ظُلْمٌ يَغْفِرُهُ اللَّهُ وَ ظُلْمٌ لَا يَغْفِرُهُ اللَّهُ وَ ظُلْمٌ لَا يَدَعُهُ اللَّهُ فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يَغْفِرُهُ فَالشِّرْكُ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يَغْفِرُهُ فَظُلْمُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يَدَعُهُ فَالْمُدَايَنَةُ بَيْنَ الْعِبَادِ»
☑ولی چرا اینطور است؟! چرا شرک آمرزیده نمیشود؟! چون خودمان طلب آمرزش نداریم. چون خدا را به خدایی اش قبول نکرده ایم تا از او بخواهیم ببخشد. با این ظلمت عقیدتی وحشتناک قابلیّت بخشیده شدن را از خودمان سلب کرده ایم. نه اینکه خداوند نخواهد ببخشد خودمان نمیخواهیم که بخشیده شویم. اینقدر این تاریکی خطرناک و وحشتناک است. همانجا که شیطان میخواهد انسان را به آن بکشاند. آنجایی که دیگر خدایی نیست و در ادامه اسم غافری هم نیست.
⬇
👈و از اینجا میفهمیم هر چه مراتب معرفت ما به خداوند متعال برتر باشد زمینه برای مراتب عمیقتر بخشیده شدن برایمان مهیّاتر میشود
☑و چرا حقّ الله راحتتر بخشیده میشود؟! چون همینکه انسانی که خداوند را به خدایی قبول کرده متوجّه تبعات سوء رفتارهایش میشود زمینه برای طلب واقعی از خداوند و توجّه توحیدی مهیّا شده و زودتر متوجّه اسم غافر خداوند متعال میشود. انسان به خدای غافر نزدیکتر است.
☑و چرا حقّ النّاس خیلی دشوار بخشیده میشود؟! چرا تا آنها را راضی نکنیم بخشیده نمیشویم؟! چون دیگر طرف حسابمان تنها با خدا نیست. خدا رحم کند! حتّی اگر مؤمن باشیم و اهل خیرات ولی خدا این ظلم را نمیبخشد. خدای غافر را دیگر نمیبینیم! اینجا دیگر خدای عادل را میبینیم!
🔹ترسناک نیست؟! حقّ الناس ها را چه کنیم؟! باید به فکر جبرانشان باشیم. باید دلهای شکسته را راضی کنیم. باید دینها را ادا کنیم. باید ناراحتی ها را برطرف کنیم. خدا میداند که کار سختی است. اصلا خیلی ها را دیگر یادمان رفته و یا دیگر در دسترسمان نیستند.
🔸«چه کنیم حقّ النّاس ها بخشیده شود؟!»🔸
ماها روز و شب پرسشهایی را طرح میکنیم و دنبال پاسخش هستیم. افسوس که گاهی از مهمترین پرسشها غافلیم. یکی از آنها این است که «چه کنیم حقّ النّاس ها بخشیده شود؟!» خلاصه آنچه تا کنون شنیده ام این است که:
1⃣تا جایی که میتوانیم جبران کنیم. در حقّ الله ها و مشکلات خودمان زیاد استغفار کنیم و برای حقّ النّاس ها برای آنهایی که گردنمان حقّی دارند استغفار کنیم. تا خدا آنها را ببخشد. تا خدای غافر جلوه کند. این را علمایمان ظاهرا از همان روایت سکونی از امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برداشت کرده اند که حضرت فرمودند:
📖«مَنْ ظَلَمَ أَحَداً فَفَاتَهُ فَلْيَسْتَغْفِرِ اللَّهَ لَهُ فَإِنَّهُ كَفَّارَةٌ لَهُ»
2⃣یک راهی هم که اجمالا در روایات به دست می آید این است که اگر واقعا توبه کنیم و دیگر به دنبال ظلم نباشیم خود این به گونه ای کفّاره ی ظلمهای قبلی ما به دیگران است: «مَنْ أَصْبَحَ وَ هُوَ لَا يَهُمُّ بِظُلْمِ أَحَدٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا اجْتَرَمَ» البته ظاهرا در جایی است که انسان دستش کوتاه است و واقعا این توبه اش نوعی استغفار باشد. شاید برای آن است که انسان مدام ذهنش درگیر این مسأله لا ینحلّ نشود. این را باید از باب حسن ظنّ به خدا خیلی مدّ نظر قرار داد. به خدا امید داشت والّا واقعا دشوار است:
📖«أَحْسِنِ الظَّنَ بِاللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ بِي إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً»
3⃣یک دستور العملی هم از یکی از اهل معرفت شنیدم که از مرحوم آیت اللّه سعادت پرور نقل میفرمودند. اینکه برای حقّ النّاس ها صد بار سوره ی مبارکه توحید را به آنهایی که گردنمان حق دارند بخوانیم و هدیه کنیم. نمیدانم این را از کجا برداشت کرده اند. ولی مثلا در کافی داریم که هر کسی صد بار سوره ی توحید را هنگام خواب بخواند خداوند گناهان پنجاه سال او را میبخشد. شاید از چنین مضامینی استفاده کرده اند. این صد بار مانند یک استغفار بزرگ برای آن صاحبان حقّ است که دلشان را نرم میکند.
4⃣یکی را هم این حقیر رو سیاه به خودم و عزیزان خیلی سفارش میکنم. دعای ۳۹ صحیفه که در طلب عفو و رحمت است. خوب است از جهتی آن را دعایی برای حقّ النّاس ها بنامیم. اینبار که این دعا را در خلوتی میخواندم بیشتر به مضامینش توجّه میکردم. میخواستم ببینم حضرت چطور میخواهد ما را از گردنه ی دشوار حقّ النّاس ها عبور دهد. دیدم عجب! تازه فهمیدم داستان حقّ النّاس چیست! نکته اش چیست که اینقدر بخشیده شدنش دشوار است.
👈حضرت ابتدا همه ی حقّ النّاس هایی که بر گردن دیگران دارد را واقعا میبخشد. خدایا هر کسی زنده یا مرده من بر او حقّی دارم او را از ته قلب میبخشم. به رویشان نیاور!
📖«فَاغْفِرْ لَهُ مَا أَلَمَّ بِهِ مِنِّي، وَ اعْفُ لَهُ عَمَّا أَدْبَرَ بِهِ عَنِّي، وَ لَا تَقِفْهُ عَلَى مَا ارْتَكَبَ فِيَّ، وَ لَا تَكْشِفْهُ عَمَّا اكْتَسَبَ بِي»
👈تا وارد این مقام نشویم عبورمان از گردنه ی حقّ النّاس خیلی خیلی دشوار است. ولی این مقام چیست؟! این است که خودمان مظهر اسم غافر شویم. با چنین مظهریّتی خودمان را به خدای غافر نزدیک کنیم. حضرت میفرماید این عفو را دست کم نگیرید. این خودش از بزرگترین مصادیق صدقه است. از بزرگترین گامها در مسیر تقرّب به خداوند است. احسانی قلبی است که در آن ریا و منّتی هم نیست: «أَزْكَى صَدَقَاتِ الْمُتَصَدِّقِينَ، وَ أَعْلَى صِلَاتِ الْمُتَقَرِّبِين» است.
👈در مرحله ی بعد امام سجاد علیه السلام میخواهد اوّلین میوه را از این حالت نوری بچیند. آن هم این است که خدایا! من که آنها را بخشیدم تو هم من را ببخش! من که برایشان دعا کردم تو هم رحمتت را به سوی من جاری کن! من هیچ حسد و بخل و کینه ای ندارم
⬇⬇
👈میخواهم هم خودم و هم آنها همگی با فضل و امتنانت به سعادت و نجات برسیم. و این چه حالت زیبایی است. انسان سعادت را برای حتّی دشمنانش و برای آنها که به او بدی کرده اند بخواهد. هیچ بخلی در درون خودش نداشته باشد. آنها را ببخشد. مشکل آنها را مشکل خودش ببیند. خود خواه نباشد.
📖«وَ عَوِّضْنِي مِنْ عَفْوِي عَنْهُمْ عَفْوَكَ، وَ مِنْ دُعَائِي لَهُمْ رَحْمَتَكَ حَتَّى يَسْعَدَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا بِفَضْلِكَ، وَ يَنْجُوَ كُلٌّ مِنَّا بِمَنِّكَ»
👈در گام آخر حضرت دیگر از گردنه ی حقّ النّاس عبور میکند. میفرماید وقتی به این درجه رسیدید که حقّ الناس ها را ببخشید و اینگونه نسبت به دیگران خوش دل باشید آنوقت است که زمینه برای بخشیده شدن خودتان مهیّا میشود. ولی چگونه؟ حضرت برای عبور از این مرحله ابتدا صلوات فرستاده و از انوار پاک اولیاء مقرّب الهی استمداد جسته و سپس از راه دیگری وارد میشود. خدایا تو خودت آنها را راضی کن! خودت حقّشان را از طرف من پرداخت کن! خودت نجاتم بده که اگر با عدلت به سراغم بیایی بیچاره ام.
📖«فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَرْضِهِ عَنِّي مِنْ وُجْدِكَ، وَ أَوْفِهِ حَقَّهُ مِنْ عِنْدِكَ...»
💡وقتی این فرازها را میخواندم به دلم افتاد حالا فهمیدی چرا بخشیدن حقّ النّاس دشوار قرار داده شده است؟! خداوند که بخلی نداشت. بخشش را منوط به بخشیدن بندگانش کرد تا عظمت اسم غافرش را بفهمی! تا با اضطرار بیشتری رو به سویش کنی! تا به سمتش فرار کنی و از او بخواهی که خودش نجاتت دهد! تا آن باورهای توحیدی ات را ظاهر کنی و با آن بالا بیایی.
👈همه چیز زیر سر این توحید است. هر جا که بود کار تمام است. حالا فهمیدی چرا در آن روایت اینگونه بود که: «وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يَدَعُهُ فَالْمُدَايَنَةُ بَيْنَ الْعِبَادِ» نفرمود حقّ الناس را خداوند نمیبخشد! فرمود حقّ الناس را خداوند رها نمیکند! مجبورت میکند ادایش کنی! و در ظرف این اجبار میخواهد تو را کم کم متوجه خودش کند.
👈از ظلمت توجه به این کثرات بیرون آورده و به سوی خودش متوجّه کند تا فقط او را ببینی و از او بخواهی! تا از این شرکهای خفی بیرون بیایی. اینها هم به حرف نیست. به حقیقت است. حقّ النّاس نیامد تا تو را مأیوس کند یا دست خدا را ببندد. توحید و ولایت دو مطهّر و مفرّج اعظم اند.
🔵در انتها حیفم آمد روایتی زیبا که از شاعر و صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله عباس بن مرداس است را نقل نکنم. در هر حال برای آنهایی که زمینه ی نا امیدی دارند خیلی امیدبخش است.
👈این روایت که در طرق اهل سنت آمده یکی از مهمترین احادیث در زمینه حقّ النّاس است. البته عدم نقل آن در منابع شیعه طبیعی است. دلیلی نداریم که از این جهت در آن شبهه کنیم.
👈ابن ماجه در سنن خود آن را نقل کرده و در اینجا لفظ بیهقی در شعب الایمان را نقل میکنم. بر اساس این نقل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله غروب روز عرفه برای امّت خود با الحاح از خداوند متعال طلب مغفرت و رحمت نمود.
👈به حضرت وحی شد که درخواستت اجابت شد مگر در مورد افرادی که نسبت به یکدیگر دچار ظلم شده اند ولی در مورد حقّ الله آن را میبخشم:
📖«إني قد فعلت إلا الظلم بعضهم بعضا وأما ذنوبهم فيما بينهم وبيني قد غفرتها».
👈در ادامه پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله باز درخواست خود را ادامه داد. عرض کرد خداوندا تو میتوانی به جای این ظلم به آن مظلوم پاداشی بدهی تا از ظالم درگذرد و از گناه ظالم نیز درگذری!
👈ولی در آن روز پاسخی داده نشد! صبح مزدلفه باز پیامبر رحمت دعای خود را تکرار نمود و از جانب خداوند متعال پاسخ آمد: «إني قد غفرت لهم»:
📖«فتبسم رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال له بعض أصحابه يا رسول الله تبسمت في ساعة لم تكن تتبسم فيها قال تبسمت من عدو الله إبليس أنه لما علم أن الله تعالى قد استجاب لي في أمتي أهوى يدعو بالويل والثبور ويحثو التراب على رأسه»
👈البته منظور نمیتواند چیزی از قبیل قول مرجئه باشد. بلکه ظاهرا تأکید بر باز بودن باب توبه و مغفرت و قابل بخشش بودن هر گناهی غیر شرک با مقام شفاعت است.
🔹همینطور در برخی احادیث به شیعه بشارت داده شد که اگر مرتکب گناهان کبیره نشوند خداوند متعال از گناهان دیگر آنها میگذرد!
👈یعنی مرتکب گناهان بزرگی مانند کفر، قتل، عقوق والدین، أکل مال یتیم، أکل ربا، و فرار از میدان نبرد و بیرون رفتن عمدی از جامعه ایمانی یا همان تعرّب بعد از هجرت نشوند؛
👈در کتاب حسین بن عثمان بن شریک در اصول ستة عشر از امام باقر علیه السلام نقل میکند:
📖«كنا جماعة عند القبر فوقف علينا فقال السلام عليكم اما و اللّه انى لاحب ريحكم و ارواحكم و انكم لعلى دين اللّه و دين ملائكته ما على ذلك احد غيركم و انكم الذين قال اللّه إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً»
باسمه تبارک و تعالی
«آیا قیام هفتم اکتبر فلسطینیان نقشه ی شوم رژیم صهیونیستی بود؟!»
🔹جلسه ای بودیم که یکی از برادران برایش شبهه شده بود که شاید حمله ی هفتم اکتبر اساسا نقشه ی خود رژیم صهیونیستی بوده! حالا مباحث سیاسی چون از طرفی محسوس و با اهمّیت و مورد علاقه ی خاص و عام است و از طرف دیگر اکثر واقعیّاتش از نزد ما مخفی است عرصه ی حرف مفت است. به راحتی میتوان جورهای مختلفی مطلب را بافت.
💡از آنجا که این شبهه ریشه را نشان گرفته و به شکلی پشت این همه رشادت و حماسه و ایستادگی را خالی میکند به ذهنم خطور کرد مطالبی که آنجا بیان کردم را در نوشته ای بذل کنم:
👈همانطور که عملیات وعده صادق افسانهی شکست ناپذیری گنبد آهنین را بر باد داد، هفتم اکتبر هم افسانهی شکست ناپذیری دستگاه اطلاعاتی اسرائیل را بر باد داد. حالا دقیقا کیفیتش چگونه بوده که لو نرفته بحث دیگری است.
👈ولی این انگاره که رژیم صهیونیستی از آن هم اطلاع داشته و میخواسته بهانه ای برای جنگ افروزی خود پیدا کند را طور دیگری میشود نقد کرد و آن هم تصحیح تصوراتمان در مورد ماهیّت این رژیم جعلی است.
🔹رژیم جعلی صهیونسیتی اساسا هویّتش بر روی یک مظلوم نمایی و سپس یک فریب رسانه ای و در ادامه به فراموش کشاندن انسانها از مظلومیّت فلسطینیان بنا شده بود. رژیمی نبود که در آن خاک ریشه دوانده و آنجا میهنش باشد. نباید در مقام تحلیل آنها را قیاس به نفس کرد. بنیانی بود که بنای مشروعیّت غصب خودش را بر یک نقشه ی شوم و مخفی استعماری و همینطور یک مظلوم نمایی بر اساس پروپاگاندای هولوکاست و سپس یک فریب طولانیمدت افکار عمومی جهان و در نهایت به فراموشی کشاندن منطقه و جهان از غصب بزرگشان نهاده بودند.
👈میخواست تازه با مدیریت افکار عمومی جهان و فراموشی آرمان فلسطین ریشه بدواند. از اینجاست که مظلوم نمایی و اخلاقی نمایی و فراموشاندن موضوع فلسطین و عادی سازی، ریشه ی بنیان هویّتی اش بود.
👈از طرفی برای ترساندن ملّتهای مسلمان منطقه که آرمان فلسطین نزدشان زندهتر بود خود را با یک سیطرهی دروغین نظامی و اطلاعاتی فوق برتر جا انداخته بودند. امری که گویا هیچ طمعی بر زوالش نبود.
👈از طرف دیگر رژیم صهیونیستی مردمش را بر اساس وعده ی امنیّت و آینده ای مطمئن برای فرزندانشان به آنجا کشانده بود. اینها هر کدام تابعیّت کشوری دیگر را داشتند. ریشه ای در این نقطه نداشتند. لذا امنیّت و داشتن آینده برای آنها نسبت به دیگر ملّتها خیلی اساسی تر است. ملّتهای دیگر گزینه ی دیگری جز مقاومت ندارند ولی اینها اینطور نیستند. اگر آینده ای نبینند و امنیّتشان در خطر بیفتد فرو میپاشند.
🔹با توجّه به مطلبی که گفته شد میشود فهمید هفتم اکتبر آیا واقعا نقشه ی خودشان بود یا یک ضربه ی مهلک که به فرموده ی رهبر عزیزمان آنها را به هفتاد سال پیششان پرتاب کرد و نوید نزدیکی پایانشان را سر داد! هفتم اکتبر و پیامدهای بعد از آن هم هیمنه ی نظامی و اطلاعاتی آنها را نزد خودشان و ملّتهای منطقه و جهان و سیاسیون نابود کرد، و هم نقشه ی شوم مظلوم نمایی آنها که مبتنی بر انگاره ی هولوکاست بود را به چالش کشید.
👈آلوده شدنشان به خون هزاران زن و کودک رویشان را نزد وجدان بشریت برای همیشه سیاه کرد. مظلومیّت فلسطینیان را در برابر این جانیان غاصب در افکار عمومی جهان زنده کرد. آرمان فلسطین را که در حال فراموشی و مرگ بود دوباره بیدار کرد و به آن حیات بخشید. به مقاومت و ملّتها جرأت اقدام سخت در عمق این رژیم جعلی را داد. هیمنه شان را فرو ریخت.
👈در این میان سخنان چامسکی متفکّر معروف آمریکایی برایم جالب بود. ایشان مدّعی بود که این رژیم آینده ای نخواهد داشت؛زیرا رگ حیات این رژیم در دست آمریکا و حمایت آن است و بر اساس شواهد بسیار، افکار عمومی نسل نوجوان و جوان آمریکا که مدیران آینده ی نزدیک ایالات متّحده هستند دیگر مانند پدرانشان موافق با بقای این رژیم نیست، و این از جهت دیگر زنگ خطر بزرگی برای آنان است.
👈با توجّه به آنچه گذشت معلوم میشود حماسه هفتم اکتبر به تعبیر رهبر عزیزمان یک امر درست و اقدامی قانونی بود و یک نقشه ی شوم از سوی رژیم غاصب صهیونیستی نبود. آخر کدام نادانی است که نقشه اش حلق آویز کردن خودش باشد. کدام نادانی است که بر سر جان خودش قمار کند؟! آنهم در آستانه ی عادی سازی ها.
👈آری هفتم اکتبر، رژیم منحوس را در برابر راهی بی بازگشت برای بقای خودش قرار داد و این باعث شروع جنگ و شهادتهای بسیار است که این را باید مناسب با طبیعتش تحلیل کرد. لذاست که نخست وزیر این رژیم در سازمان ملل این نبرد را آخرین نبرد دانست و در ادامه نام آن را به خاطر اینکه نبرد بر سر هویتشان است رستاخیز قرار داد.
(برای نکات بیشتر رجوع شود به بذل الخاطر ۷ در زمینه چرایی اهمیت هولوکاست برای یهود و همینطور بذل الخاطر ۹۱۱ در زمینه پیشبینی سرانجام رژیم صهیونی بر اساس قسمتی از کارتن تام و جری)