eitaa logo
بذل الخاطر
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۱۴) «ذکری خیری از مرحوم علی صفائی حائری» «تفاوت شذوذ محتوایی و شذوذ ساختاری» 🔹حوزه ی با برکت تشیّع بیش از هزار سال است که ثمرات شیرینی برای وادی انسانیّت به بار آورده. در این میان یکی از صداهای نو، گرم و اصیلی که از روی تدبّر و حریّت و از باب نصحوا لله و رسوله در حوزه های علمیّه شنیده شد صدای مرحوم علی صفائی حائری بود. از آن صداهای دیگر ولی اصیلی که از سبأِ وادی قرآن و سنت، نبأهای دلنشین تازه ای با خود می آورد. 🔸گویا نشانی از حوزه های مفروض و مقدّر الوجود اصیل دیگری داشت که امکان تحقّقی قابل دفاع پیرامون منابع دینی را داشتند ولی مجال ظهور و ازدهار پیدا نکرده بودند. همان حوزه های ممکن دیگری که میتواند در خود هزاران هزار عالم فرزانه را برای فهم و تبلیغ ابعاد دیگری از دین برانگیزاند که یکی از آنها همین آقای صفائی عزیز بود. سفره ی نورانی دیگری پهن کرده و یا لااقل غذای دلنشین دیگری بر سر سفره آورده بود. 💭راستی نمیدانم چرا ایشان مرا به یاد امثال مفضل از اصحاب امام صادق علیه السلام می اندازد. خدایش بیامرزد. 🔹به راستی هنوز هم جایگاه ایشان به خوبی در حوزه های علمیّه شناخته نشده است. این هم دلایلی دارد که شرحش به درازا کشیده میشود. ولی در رأسش همانطور که خود ایشان اشاره میکند اتّهام این است که: «ایشان شذوذ دارد»! راست هم میگویند. ایشان شذوذ دارد. ولی آنچه از آن غفلت شده تفاوت میان دو نوع شذوذ است. گاهی شذوذ حالت شذوذ محتوایی دارد. یعنی با وجود ساختارهای یکسان یک شخص مدام در محتواها ساز مخالف بزند! غیر متعارف باشد. اینجا این امر کاشف از نوعی سوء مزاج است. ⬇
🔹مرحوم وحید بهبهانی شرط نخست از شرائط قوّه ی قدسیّه را برای یک مجتهد دینی نداشتن اعوجاج سلیقه میدانند. تعریفشان هم در کتاب فوائد حائریة از آن این است که فهم انسان معمولا مخالف فهم و اجتهاد فقهاء دیگر نباشد: 📖«طريق معرفة الاعوجاج: العرض على أفهام الفقهاء و اجتهاداتهم فإن وجد فهمه و اجتهاده وافق طريقة الفقهاء، فليحمد اللّه، و يشكره، و إن وجده مخالفا فليتّهم نفسه» ☑ولی نکته ای که میشود گفت این است که این امر مادامی صحیح است که در فضای مبانی و ساختارهای یکسان و اجتهاد در محتواها باشیم. ولی اگر اختلاف به حدّ ساختارهای کلان رسید دیگر توقّع نداشتن شذوذ امری بی معناست. اساسا شذوذ ساختاری یعنی آن شذوذی که به خاطر تفاوت در ساختارها به وجود می آید. لزوما نشانه ی امر بدی نیست. ✋از همینجاست که مثلا برداشتهای یک عالم اهل سنّت وقتی با یک عالم شیعی در مسائل تاریخی متفاوت میشود نمیتوان به راحتی گفت عالم عامّی اعوجاج سلیقه دارد؛ چون اختلاف، ریشه ای تر از این امور است. 👈اینجا دیگر باید ساختارهای مواجهه نقادی شود و ظرفیّتهای آنها دیده شود. از اینجاست که نتیجه ی مهمّی میگیریم. آن هم این است که صفاتی که برای مجتهد نوعا گفته شده معمولا صفات مجتهد در فضای اجتهاد محتوایی است نه اجتهاد ساختاری. غفلت از همین نکته باعث نوعی سوء ظنّ کاذب در اختلافات ساختاری میشود. همین سوء ظن گاهی انسان را به برائتها و بیان اتهامات عجیب و ناروایی در حق خوبان میکشاند. خدا رحم کند! 👈مخصوصا وقتی انسان ملتفت به این اختلاف ساختاری نباشد، و مخصوصا وقتی که ساختار نو ظهور امری جدید و بدون پیرو بوده و قدرت تأمل برانگیزی نداشته باشد. اینجاست که ابتکارات و محاسن و نبوغهای انسان نه تنها دیده نمیشود بلکه دلیل بر بطلان و شذوذش لحاظ میشود. اینجاست که معمولا جامعه در برخورد با افرادی که اینچنین تفاوت ساختاری در مواجهه با مقولات دارند دچار افراط و تفریط میشوند. 👈همان چیزی که در مورد مرحوم صفائی حائری شاهد آن هستیم. انسان به یاد روایت امام رضا علیه السلام از جدّشان امام صادق علیه السلام می افتد که فرمودند دنیا وقتی به انسانی رو کند محاسن دیگران را هم به او میبندد و وقتی به او پشت کند محاسن خودش را هم از او سلب میکند! 📖«إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى إِنْسَانٍ أَعْطَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ‏ مَحَاسِنَ‏ نَفْسِهِ» 🔹آری وقتی دنیا بر کسی پشت کند فضائلش، رذائل جلوه میکند! آزادگی اش به غرور، عبد بودن و تسلیم شدنش در برابر دلیل به خود رأیی، انقطاعش به تکبّر و در نهایت نبوغش به شذوذ تفسیر میشود! وقتی بنای تحریف باشد هر چیزی را میتوان به هر چیزی تأویل برد. مرحوم صفائی اجمالا در جوّ و ساختار دیگری سعی در برقرار کردن ارتباط با منابع و اِثاره‌ی پیام از آنها داشت. در جوّ و ساختار دیگری فرآیند تبلیغ و تربیت را میدید. در بستر دیگری به جای استدلال و استنباط بر بلاغت در توصیف تکیه میکرد. ✋هر کسی توان قضاوت شایسته پیرامون افراد را ندارد. هر کسی گوهرشناس نیست. تنها برخی به خوبی گوهرها را از روی انصاف همانگونه که هستند با ظرفیّتها و کاستی هایشان میبینند و آنها را ارج مینهند. 👈در این میان دو شخصیت برجسته را دیدم که برخورد منصفانه و به دور از افراط و تفریطی پیرامون ایشان داشتند. یکی مرحوم آقای حائری شیرازی که ایشان را شخصیتی میدانست که قدرش شناخته نشده است. هم محتوای متقن دارد و هم قالب نو! و دیگری هم رهبر معظّم انقلاب که بر اساس برخی شنیده ها مرحوم صفائی را در تفسیر قرآن همچون مرحوم علامه طباطبایی صاحب نظر میدانند. 👈گویا زمانی رهبر عزیزمان با واسطه برای ایشان پیام فرستاده بودند که در برابر این موجهای مخالف نایستند چون به زودی فرو خواهد نشست! اینکه به ایشان در حوزه ها نیاز هست و اگر ما گرفتار کارهای اجرایی شده ایم ایشان دیگر باید در حوزه بماند. ✋البته مرادم افراط در شأن این عزیز نیست. نه! ایشان که قرار نیست جای علامه طباطبایی و علامه مصباح یزدی را تنگ کند! هر کسی جای خودش را دارد. باید به شکل منصفانه نقد شود. خوب فهمیده شود. با بی ذوقی و متعصبانه بر کلامش جفا نشود. ضعفها و کاستی هایش دیده شود. ولی در کنار آن برجستگی ها و تکمیل گری های شایسته ی ایشان هم دیده شود. فهم تازه و قالب بدیع و فضای دلپسندی که نشان داده نیز دیده شود. حریت و ادبیات قوی اش هم دیده شود.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۱۵) «اصالت خستگی» «خستگی بستر درک لذّتهای عمیق» 🔹جایی به میهمانی رفته بودم. صبح به دلایلی باید بیشتر میخوابیدم. ولی خوابم نمی برد. این هم خودش یک رنجی است که وقتی آدم خوابش نمیبرد خودش را مجبور به خوابیدن کند. حسّ بدی بود. 💭در همین حال به یاد مشّایه اربعین افتادم. وقتی که از نزدیک غروب شروع به پیاده روی کرده بودم و تا نماز صبح هم به مقصد نرسیدم. با مصاحبت یکی از برادران از بقیه جدا مانده بودیم. 👈بیشترشان با وسیله ی نقلیه رفته بودند. با خستگی بسیار دوباره بعد از نماز صبح و تعقیبات شروع به پیاده روی کردیم. کم کم آفتاب هم طلوع کرد. مقصد را گم کرده بودیم. وارد یکی از روستاهای کنار رود فرات شدیم. 🌴هوای مطبوع صبح و زیبایی نخلستانها واقعا آدم را به فضای جنّات تجری تحتها الانهار میبرد. دیگر روز شده بود که بعد از خستگی جان فرسا و گم کردن مسیر و دور خود گردیدن به محل اسکانمان در یکی از روستاها رسیدیم. 👈حسینیه ای روستایی بود. دیدم همه مانند اصحاب کهف در خواب عمیق اند و همان ابتدای حسینیه دو تا تشک و پتوی خالی باقی مانده. وقتی کوله پشتی را کنار گذاشتم و در جای آماده زیر باد پنکه سقفی دراز کشیدم آنقدر برایم لذّت بخش بود که چنین لذّتی را از خوابیدن هیچ وقت تجربه نکرده بودم. 😳برایم عجیب بود! خدایا یعنی استراحت و خوابیدن اینقدر میتوانست لذّت بخش باشد و تجربه اش نکرده بودم؟! حسّ أین الملوک را داشتم! انصافا یکی از لحظات خاص لذتهای دنیاییم بود. افق درک لذتم را بالا برد. تازه فهمیدم دراز کشیدن و خوابیدن چه نعمت بزرگی است. باید برایش سجده شکر کرد. بیچاره شاهان و اغنیاء که آدرس غلطی از لذت را در دست گرفته اند. 💡ولی یک چیز دیگری هم به ذهنم خطور کرد. احساس کردم بدن انسان طوری طرّاحی شده که باید کار بدنی هم بکند. باید خسته بشود. باید گرسنه بشود. وقتی اینطور میشود احساس مرموزی از نوعی وضع الشیء فی موضعه پیدا میکند. 👈خستگی ناشی از مطالعه و کم خوابیهای عادی را زیاد تجربه کردم. بعدش هم آدم به راحتی به خواب میرود. ولی خستگی بعد از کار بدنی جنس دیگری دارد. خوابش هم فرق دارد. کیفیّت دیگری دارد. لذّت دیگری دارد. آدم ارزش غذا و خواب و دیگر نعمتها را بهتر درک میکند. کمتر بیمار میشود. زمینه ی بیشتری برای درک وجودی حالت شکر و فقر و دوری از استکبار و استغناء پیدا میکند. ☑این را برای خودم نوعی اصالت خستگی نامیدم. مشکل بسیاری این است که خسته نمیشوند. خستگی نوعی شکوفایی برای انسان میتواند به بار بیاورد. شرایط زندگی ها تغییر کرده. ولی خوب است حتّی المقدور وقتهایی که میشود، خودمان را به کار بدنی عادت بدهیم. لااقل نرمش و ورزش کنیم. روزه بگیریم. زندگی برایمان لذّت بخشتر میشود. ☑باور کنیم آن لذّتی که با رختخوابی از پر قو و خانه ی آنچنانی و ماشین آنچنانی و شهوات آنچنانی به دنبالش هستیم را میتوانیم در بهره مندی از نعمتهای پیرامونمان در ظرف خستگی بچشیم! قدر همه چیز را بیشتر درک میکنیم. برای همه چیز شاکرتر میشویم. به عالم خوش بین تر میشویم. خود را بیشتر مدیون میبینیم و طغیانگری‌مان کمتر میشود. بدنمان سالم‌تر میماند و بهتر میتواند از روحمان پذیرایی کرده و به سلامتش کمک کند. 🔹حالا بگذارید مقداری ترقّی کنم. آن لذّتهای برتر روحانی نیز برای انسانِ خسته است. انسانی که در اثر استقامتها و ریاضتها و مجاهدتهای روحی و خوفهای نوری و حرکت در جادّه ی شریعت با خستگی خود را آشنا میکند. اینجاست که آن بشارتها و آن رجاها و آن عنایتها لذّت عجیب خود را به کام جانش مینشاند. وقتی قرآن میخواند لذّتهایی به قلبش هجوم می آورد که برای دیگران ناآشناست. وقتی به زیارت مشرّف میشود لذّتهایی میچشد که برای دیگران ناآشناست. رزقنا الله و ایّاکم بحق محمد و آله. (سابقا ابعاد فلسفی و مثالهای بیشتری در این زمینه در بذل الخاطر شماره ۵۸۴ و قاعده اوفّیش بیان کرده بودم)
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۱۶) «نقدی بر مراد بازی ها و لقب پاشی های صوفیگرایانه» 🔹اگر به ما گفته اند دیگران را قضاوت نکنید صرفا معنایش در ملامت نکردن و قضاوت باطنی بد نیست. در دادن عناوین و القاب باطنی سنگین مانند اولیاء الله و فانی و واصل و ... هم هست. آخر با کدام علم باطنی میتوانیم به افراد چنین القابی را بدهیم و آنها را با هم مقایسه کنیم؟! ✋مایی که با اطلاع از باطنمان باز خودمان را نمیشناسیم چگونه از ظواهر بتوانیم آن باطنهای عمیقی که حتّی خود آنها هم از آن خبری ندارند را بشناسیم؟! بله نسبت به دیگر مؤمنان حسن ظنّ داشته باشیم و نسبت به اهل تقوا و ورع احترام ویژه و حسن ظنّ قویتر! 🔸اگر واقعا کراماتی و علائمی هم باشد مگر میشود به این سادگی حکم قطعی باطنی کرد؟! مگر حکایت ابلیس و بلعم باعورا را نشنیده ایم؟! مگر جریان سعد بن معاذ و «يَا أُمَّ سَعْدٍ لَا تَحْتِمِي عَلَى اللَّهِ» را نشنیده ایم؟! 🔹و مگر ان اکرمکم عند الله اتقاکم نیست؟! و مگر ما میتوانیم تقوای افراد را اندازه بگیریم؟! اگر هم با ظواهری درجاتی از تقوا را تشخیص دادیم و نشانه های صدق را هم یافتیم مگر میدانیم این تقوایش چقدر متناسب با زمینه ها و ظرفیّتها و عقل و استطاعت اوست؟! 🔸آیا واقعا «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم‏» است یا به نوبه ی خودش نسبت به دیگری سعی کمتری داشته؟! و اینها شاید همگی در این آیه ی شریفه جمع شده باشد که: «فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ‏ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى‏» خودتان را نستایید! و در میان خودتان هم یکدیگر را نستایید. ملاک کرامت تقوا است و اندازه ی تقوا را فقط خدا میداند و بس!
باسمه تبارک و تعالی «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ‏ ظُلِمَ‏ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْه‏» 💔این روزها صحنه هایی تکان دهنده از مظلومیّت مسلمین و مؤمنین در جلوی دیدگان عالمیان نمایان شده است. گویا امتحان بزرگی از کلّ بشریّت دارد گرفته میشود. و همه ی این مظلومیّتها در محضر آن نور ازل و ابد و آن ملائکه مقرب و اولیاء الهی در حال رخ دادن است. دارند ما را میبینند که میخواهیم چه کنیم؟! 🔹نبردی دیگر از این واضحتر در صف بندی جنود عقل و جهل هم مگر سراغ داریم؟! اکنون خون برادران مؤمنمان در حال جاری شدن است. همانها که برای جهاد در راه همان ایمان و عقیده ی ما منازلشان ویران و اموالشان معدوم و اولادشان یتیم میشود. 😞و مایی که در امنیّت و خوشی کنار خانواده مان نشسته و این صحنه ها را میبینیم! این آیات مثل تازیانه ای بر قلب آدم فرود می آید که: 📖«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي‏ سَبِيلِ‏ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ» 😞خدایا خودت شاهدی که کاری از دستمان بر نمی آید. به امراء و رؤسایمان خوش بینیم. ولی یک چیزی هست که آزارم میدهد. اینکه نکند به خاطر برخی ضعفها یا ترسشان از طاقت ما به این نبرد مقدس نمیشتابند؟! 😞نکند اینها زیر سر آلودگی های ما به تعلّقات این دنیای پست است! این روزها که گاهی برق میرود و عمق تعلّقمان به این نیازها را میفهمم حالم از این پیشرفتها هم به هم میخورد! خوشا بحال پدرانمان و آن زندگی کم تعلّقشان!
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۱۷) «سقراط پیامبری به سوی اهل العقول و الاذهان» (۱) «بیان تفاوت دیدگاه شیخ اشراق و قونوی با دیگر فلاسفه در تقریر تاریخ فلسفه» 🔹با یکی از اساتید فلسفه صحبت میکردیم. بحث به مقدّمه ی شهید مطهّری بر کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم کشیده شد. آنجا که سیر پیدایش فلسفه را در تاریخ بشری بیان میکند. مرحوم آیت الله مصباح نیز در کتاب آموزش فلسفه تقریر دیگر و نزدیک به همین در این زمینه آورده است. 👈معمولا در اینباره گفته میشود که فلسفه تاریخش به درازای تاریخ بشر است؛ زیرا از طرفی فکر و حقیقت جویی ریشه در غریزه ی بشری دارد و از طرف دیگر مسأله ی فلسفی هم پرسشگری پیرامون اساس هستی و آغاز و انجام آن است و اینها هم همیشه در شمار مهمترین مجهولات بشر بوده اند. 👈در همین زمینه بعید نیست که عدّه ای به شکل ویژه آنقدر تفکّر فلسفی کرده باشند که بتوان آنها را فیلسوف دانست ولی آثارشان به ما نرسیده ولی اسمشان باقی مانده باشد. افرادی نظیر هرمس و انباذقلس و فیثاغورث و...؛ 👈به تعبیر شهید مطهری آنچه از فلسفه در دست داریم صرفا آثار فلسفی یونانیان است که به دلیل آنکه فترتی بین ما و آنها نبوده که باعث نابودی آثارشان بشود آثارشان به ما رسیده است. ولی آثار آنها هم متأثّر از فلاسفه ی گذشته و دیگر تمدّنهای شرقی بوده است. بعدا هم در این نگاه تاریخ رسمی فلسفه ی موجود با افلاطون و مخصوصا ارسطو آغاز میشود. ✋قبل از پرداختن به نقد اصلی ام به این طرز نگاه به تاریخ فلسفه چند نقد دیگر را گذرا بیان میکنم. داشتن تصویر صحیحی از تاریخ فلسفه تاثیر بسزایی در پیدا کردن بصیرتی در این زمینه دارد. ⬇
✔️بین تفکّر فلسفی و فیلسوف باید تفکیک کرد و همینطور بین تفکّر فلسفی و فلسفه (یا همان دستگاه فلسفی) و همینطور بین تفکّر مطلق فلسفی و تفکّر برهانی فلسفی باید تفکیک کرد؛ و همینطور بین شهود فلسفی و تفکّر فلسفی نیز باید فرق گذاشت. اینها همه مبتنی بر این است که دورخیزی که برای بیان تاریخ فلسفه انتخاب کرده اند تنها فلسفه به معنای هستی شناسی را شامل میشود. روشن است که هستی شناسی همانطور که میتواند حصولی و فکری باشد میتواند حضوری و شهودی باشد لذا در تاریخ فلسفه باید بین شهود فلسفی و بیانات برآمده از آن و تفکّر فلسفی فرق گذاشت. همینطور اینکه هستی شناسی فکری منحصر در برهانی نیست و میتواند خطابی و جدلی و شعری و از جهتی دینی هم باشد. اینها هم هستی شناسی است و میتواند آن غریزه ی حقیقت جوی انسان در زمینه ی مجهولاتش پیرامون پرسشهای بنیادین در زمینه ی هستی را سیراب نماید. ولی اگر مرادمان از فلسفه هستی شناسی برهانی است باید بین دو مفهوم فیلسوف و فکر فلسفی تفکیک نمود. 👈هستی شناسی بر مبنای فکری که خصلت برهانی داشته باشد همواره ممکن است در تاریخ بشر مصداق پیدا کرده باشد ولی کسی که بتوان او را فیلسوفی دانست که چنین صفتی در او ثبوت یافته باشد مستلزم آن است که فکر برهانی به شکل آگاهانه مدّ نظر قرار بگیرد. 👈فیلسوف کسی است که شغل خودش را این بداند که مسائل را و مخصوصا مسائل فلسفی هستی شناسانه را با فکر فلسفی حل کند و در این زمینه جریان سازی کند. به نظر میرسد پدر چنین جریانی سقراط و معلّم چنین جریانی ارسطو است. حالا در این زمینه بیشتر سخن میگویم. 👈ولی این انگاره که بگوییم فلسفه به معنای بحثی برهانی در مسائل هستی شناسانه، سابق بر این بر اساس سنّت شفاهی بوده و در این برهه توسّط سقراط و افلاطون و ارسطو آشکار شده بعید است؛ زیرا دلیلی بر وجود چنین سنّت شفاهی به صورت نسل استاد و شاگردی نداریم و همینطور اگر واقعا اینگونه بود ادبیّات علمی باقی مانده از قدماء رمزی و خطابی نبود، و از طرفی برهان برخلاف شهود و ذوق چیزی نیست که نیاز به کتمان و سنّت شفاهی داشته باشد. 🔸[نگاه شیخ اشراق و قونوی به تاریخ فلسفه]🔸 از جمله افرادی که دیدم نگاه جالب و شاید روشنتری به تاریخ فلسفه دارد شیخ اشراق و بعد از او قونوی است. آنها نگاه دیگری به تاریخ فلسفه دارند. اساس دیدگاهشان هم این است که بین فکر فلسفی و شهود فلسفی خلط نکنید. و همینطور بین فکر مطلق فلسفی و فکر برهانی فلسفی خلط نکنید. فلسفه به معنای هستی شناسی فراتر از آن است که محدود به فکر و در ادامه آن هم به فکر برهانی باشد. 👈هدف و گمشده ی انسان از فلسفه رسیدن به حقیقت بوده نه صرفا دانستن حقیقت و لذا چنین چیزی آنچه را اثبات میکند آن است که نوعی تصوّف فلسفی و شهود فلسفی همواره گمشده ی بشر بوده است. اینکه هستی شناسی ذوقی شهودی داشته باشد. مطلوبش عین الیقین و حقّ الیقین بوده است. به دنبال چیزی بسی برتر از برهان بوده. 👈چون هستی شناسی واقعی اساسا در ذهن نبوده و باید از این سودای خام و تکبّر، دست کشیده و خود را به گونه ای به محضر اقیانوس هستی برد یا در او فانی و یگانه شد تا درکش کرد. از اینجاست که فلاسفه در تاریخ بشر به دنبال هستی شناسی ذوقی بوده اند. لذا به نوعی همواره فلسفه و هستی شناسی با تصوّف و ریاضت و باطن گره خورده بوده و بازار فلسفه ی فکری برهانی نیز هیچگاه داغ نبوده است. 👈البته چنین فلاسفه‌ی راستینی یافته های خود را به شکل حصولی برای شاگردان و دیگران عرضه میکردند و آن را معمولا در قالب خطابه میریختند و اگر کسی انکار میکرد با او دیگر تکلّم نمیکردند و گاهی هم از برهان استفاده میکردند. ولی روششان تصفیه‌ی باطن بود. 👈در نگاه شیخ اشراق و بعد از ایشان قونوی، این سنّت توسّط ارسطو شکسته شد و فلسفه به معنای هستی شناسی برهانی تقلیل پیدا کرد. هستی شناسی برهانی اساسا یک نوع دارو و طرز بیان برای اقناع برخی از اهل عقول و اذهان بود که به شکل مقطعی قبل از آن توسّط فیلسوف استفاده میشود ولی حالا این امر تبدیل به متن تلاش فلسفی شد و به شکل جریانی بزرگ در عرض جریان اصیل در آمد. 👈این تصویر و طرح شیخ اشراق و قونوی از تاریخ فلسفه است. البته قونوی تعبیر میکند که ارسطو جدل را زنده کرد. اینجا با شیخ اشراق متفاوت است. قونوی فلسفه را جدل میداند ولی شیخ اشراق واقعا صوفی و همینطور فیلسوفی نظری است و در ابتدای حکمة الاشراق أجود الطلبة را طالب التألّه و البحث میداند. ⬇️⬇️
👈کلا نگاه قونوی به فلسفه منفی است و بحثی در نقد و بیان تهافت ادلّه ی نظری آورده است برخلاف شیخ اشراق، هر چند هر دو بر تقدّم و برتری راه باطن اتّفاق دارند. 🔹قونوی استدلال قابل تأملی در زمینه ی نکوهش مبالغه در شأن فکر و نظر می آورد که اگر راه خوبی بود انبیاء بزرگ منادیان آن بودند ولی روشن است که انبیاء الهی بشر را هرچند به عقل دعوت کردند ولی به این نوع تعیّن عقلی دعوت نکردند: 📖«لو كان في الأدلّة الفكريّة و التقريرات الجدليّة غناء أو شفاء، لم يُعرِض عنها الأنبياء و المرسلون صلوات اللّه عليهم و لأورثتهم من الأولياء القائمون بحجج الحقّ، و الحاملون لها رضي اللّه عنهم» 👈به نظرم اینجا نباید به سادگی از کنار کلام قونوی گذشت چون بحثی مهم و جدّی مطرح کرده. حالا نمیخواستم به آن بپردازم ولی الکلام یجرّ الکلام. در نگاه قونوی فلسفه ی واقعی و گشودن راز هستی تنها با ذوق صحیح میسور است. ذوق صحیح هم راهش صفای باطن و پیروی از اولیاء الهی است. 👈راه اولیاء هم این است که در گفته هایشان یا با انسانهایی طرف هستند که آنها هم اهل ذوق هستند که خوب میفهمند از چه سخن گفته میشود و یا انسانهایی هستند که آلوده اند و در مواجهه با آنها سکوت میکنند یا صرفا اگر پیامبر باشند اتمام حجت میکنند. 👈و یا انسانهایی که صفای باطن داشته و ایمان آورده اند که اینها هم نیازی به تقریرات نظری و برهانی ندارند چون مؤمن اند و سلامت فطرت دارند و وقتی حقیقت را میشنوند گویا آن را از وراء ستر رقیقی میبینند که اگر زمانی اندکی شواغل و علائقشان کنار رود آن را خیلی واضح درک کرده و برایشان کشف میشود: 📖«فهو مستعدّ للكشف، مؤهَّل للتلقّي، منتفع بما يسمع، مُرتقٍ بنور الإيمان إلى مقام العيان» 👈در نگاه قونوی سرّ اینکه انبیاء الهی به تنبیه و تلویح اکتفا میکردند و وارد بحث و استدلال و برهان نمیشدند همین بود. لذاست که سیره این بود که: «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ» این نبود که با معجزه یا بحثهای نظری و برهانی همه چیز را بخواهند برای همگان مستند کنند. 👈هر چند اگر میخواستند میتوانستند و گاهی نیز به شکل نادر اگر صلاح میدیدند این کار را میکردند ولی برای آن مدرسه ای باز نمیکردند و اساس را بر ایمان و عمل صالح و شهود و یقین نهاده بودند در فلسفه و کشف حقیقت و راز هستی. 👈حالا بگذریم. به نظرم تقریبا به شکل کلّی در زمینه ی نگاهشان به تاریخ فلسفه حق با ایشان است. هر چند در جایگاه تلاش برهانی مقداری جفا کرده اند و یا به اشتباه آن را به ارسطو یا جدل نسبت داده و جایگاه رفیع سقراط را در این زمینه ندیده اند. اینکه حالا اگر هستی شناسی برهانی برای همه لازم نباشد برای اهل العقول و الاذهان به تعبیر فارابی لازم است. 👈ان شاء الله در نوشته ی دیگری این را بیان میکنم. به دلیل اهمیت بحث قسمتی از کلام قونوی را در کتاب اعجاز البیان نقل میکنم: 📖«و المنقول أيضا عن أوائل الحكماء و إن كانوا من أهل الأفكار نحو هذا [و] أنّهم إنّما كان دأبهم الخلوة و الرياضة و الاشتغال على مقتضى قواعد شرائعهم التي كانوا عليها، فمتى فتح لهم بأمر ذكروا منه للتلاميذ و الطلبة ما تقتضي المصلحة ذكره، لكن بلسان الخطابة لا التقرير البرهاني: 📖فإن لاحت عندهم مصلحة ترجّح عندهم إقامة برهان على ما أتوا به و تأتّى لهم ذلك ساعتئذ، قرّروه‏ و برهنوا عليه، و إلّا ذكروا ما قصدوا إظهاره للتلامذة، فمن‏ قبله دون منازعة، انتفع به، و من وجد في نفسه وقفة أو بدا منه نزاع، لم يجيبوه، بل أحالوه على الاشتغال بنفسه، و التوجّه لطلب معرفة جليّة الأمر فيما حصل له التوقّف فيه من جناب الحقّ بالرياضة و تصفية الباطن، 📖و لم يزل أمرهم على ذلك إلى زمان أرسطو، ثم انتشت صنعةُ الجدل بعدُ من عهد أتباعه‏ المسمّين بالمشّائين و إلى هلمّ» 👈شاید بتوان فرازی از نامه ی هفتم افلاطون را شاهدی برای این نوع نگاه به تاریخ فلسفه آورد. آنجا که میگوید اساسا علم واقعی او ربطی به این بحثهای فکری و نظری ندارد و هیچگاه آن علم که از سنخ شهود است را در کتابها نخواهد نوشت: 📖«در مورد آن مطالب اصلی هیچ گونه نوشته ای از من به وجود نیامده و در آینده نیز به وجود نخواهد آمد زیرا آن مطالب مانند مطالب علمی نیست که وسیله ی اصطلاحات و الفاظ عادی بتوان تشریح و بیان نمود... 📖بلکه در نتیجه ی بحث و مذاکره متوالی درباره ی آنها در پرتو همکاری درونی و معنوی یکباره آن ایده مانند آتشی که از جرقه پدیدار میشود درون آدمی روشن میشود و راه خود را باز میکند. اگر قرار بود درباره ی آن مطالب چیزی نوشته شود من خود بیش از همه صلاحیت این کار را داشتم ... 📖اگر من خود صلاح را در آن میدیدم که این اندیشه ها و عقاید نوشته شود و بی هیچ گونه رمز و حجابی به دست خاص و عام بیافتد در آن صورت چه کاری زیباتر از آن بود که من به آن وسیله وظیفه ی پیامبری بر عهده گیرم» ⬇⬇⬇
🔸[جفای بزرگ به سقراط در نگاه به تاریخ فلسفه]🔸 نکته ی مهم آن است که در هر حال برخی از انسانها روحیه ای فکری و برهانی دارند. جز بدیهیات چیزی را مسلم نمی‌گیرند. ارسطو به وضوح در ابتدای متافیزیک این را روحیه ی خاصی میداند. برای اینها هم باید به گونه ای هدایت را رساند. به همان دلیلی که اولیاء الهی که هستی شناسی ذوقی یا وحیانی دارند با زبان خطابه با عموم مردم حرف میزنند برای اینها باید با زبان برهان حرف بزنند. خطابه قانعشان نکرده و جدل ساکتشان نمیکند. لزوما مستکبر هم نیستند و جویای حقیقت اند. با اینها باید به زبان فکر و آن هم فکر برهانی سخن گفت. البته برای آنکه تقلیدی نباشد باید این فکر را با یک دیالکتیک از درون خود آنها اثاره کرد. 👈به تعبیر نیچه در کتاب غروب بتها، مبدع این سبک جدید شمشیرزنی برای بحث از حقیقت، سقراط بود. همان امری که صورت بندی دقیقش توسّط ارسطو در قالب نظریه ی برهان و یقین بالمعنی الاخص هویدا شد. 👈آنچه تاریخ فلسفه نشان میدهد این است که شخصی که رسالتش را فکر و آن هم فکر متقن برهانی قرار داده و سعی در اثاره ی چنین روحیه و روشی بین انسانها با روش گفت‌وگو نموده سقراط بوده است. هر چند محصولات فکری اش در عرصه های گوناگون فلسفه ی بالمعنی الاعم و فلسفه ی به معنای خاص هستی شناسی نظام مند نشده بود ولی روحیه ی فلسفی و روش کار و مدرسه ی فلسفه را تأسیس کرد. 👈با ید بیضاء و عصای فکر برهانی دیالکتیکی و جدال احسن، شکاکیت و سحر سفسطی بزرگ آن برهه از تاریخ را شکست داد و نهضت فلسفی عظیمی در تاریخ به راه انداخت. انصافا فلسفه تا کنون با ضرب شست او حرکت میکند. این هم کاشف از یک روح بزرگ است. 👈البته ثمرات این نهضت در آثار شاگردان و اتباعش آشکار شد که لزوما آنها خود سقراط نبودند ولی بیرون از نهضت او نیز نباید درک شوند. لذا هر چند سقراط برخلاف ارسطو معلّم اوّل به معنای رایج نباشد ولی قطعا فیلسوف اوّل است. 🔹خلاصه اینکه در بیان تاریخ فلسفه نباید به جایگاه فلسفه ی یونان جفا کرد. فلسفه ی یونان هم در واقع فلسفه ی یونان نیست بلکه یونان مانند عربستان در عصر جاهلی، جایی است که نهضت سقراط در آن برای هدایت انسانها آغاز شد. همانجا که در آریستوفان در کمدی ابرها آن را تفکّرخانه ی سکراتیس مینامد! ☑مشکل مورخان تاریخ فلسفه در تحلیل تاریخ آن این است که نمیتوانند تبیین روشنی از طفره ی عظیم رخ داده در تاریخ فلسفه تا هویدایی نسبتا ابتدا به ساکن افلاطون و ارسطو ارائه دهند. هیچ نسبتی در آثار این برهه با برهه های قبلی نیست. برای اینکه این طفره را توجیه کنند معمولا سعی میکنند نقش تمدّنها و گذشته ی فلسفه را پر رنگ جلوه دهند. ☑ولی اینها همه ریشه در عدم درک کلید اصلی حلّ معضل تاریخ فلسفه دارد. آن کلید هم شخصیتی عظیم الشأن و مجهول القدر به نام «سقراط» است. همو که به راستی پدر فلسفه است. همو که فیلسوف اوّل اوست. همو که قرائن بسیار نشانگر آن است که ظاهرا پیامبری از پیامبران الهی بوده که رسالتش اثاره ی فکر و مبارزه با شکاکیت و ایجاد نهضت اجتماعی فضیلت گرایی در تمدّنی غرق در آلودگی به نام تمدّن یونان باستان داشته بوده است. 👈در واقع نباید سخن از چیزی به نام فلسفه ی یونان گفت که دعواهای تمدّنی و شعوبی گری های کاذب را تداعی کند! تا به گونه ای فخر برای کشوری تاریخی به نام یونان باشد. بلکه باید سخن از فلسفه ی سقراط گفت که چنین روحیه ای را در فضای شکاکیت و جاهلیّت یونانی عرضه کرد. 👈اگر جایگاه رفیع سقراط به عنوان پدر فلسفه و پدر این سبک از اندیشه ورزی متقن و برهانی و فضیلتگرایانه تبیین شود بسیاری از شبهات از چهره ی این حرکت عظیم تاریخی کنار میرود. دیگر آن را از ارجاس کفّار یا صرفا از تراث تمدّن یونان باستان برخی توهم نمی‌کنند. 👈به جای آدرس اشتباه در عظمت بخشی برتر به ارسطو یا افلاطون، سراغ اصل ماجرا یعنی سقراط میروند. آری سقراط را نباید معلول فرآیندهای تاریخ فلسفه دانست بلکه سقراط را باید بیرون از تاریخ و یک پدیده و یک پیامبری که برای طائفه ی اهل عقل و ذهن مبعوث شده برشمرد. ☑اگر جایگاه سقراط را نبینیم تبیین درستی از طفره و جهش بزرگ در تاریخ فلسفه نمیتوانیم داشته باشد. و سقراط شاید پیامبری مبعوث به سوی اهل العقول و الاذهان باشد. ✋در نوشته ی دیگری دلایلی در زمینه ی برجسته بودن فرضیّه ی نبوّت برای سقراط بیان میکنم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۱۸) نقدی بر برداشتها از روایت «قلّة العیال أحد الیسارین» «مستحبّ مؤکّدی به نام کثرت فرزند آوری» 🔹در نگاه برخی فرزند آوری از آن چیزهایی که باید با عقل انسان محاسبه اش کرد. وقتی وضعیت اقتصادی خوبی نداری پس عقل حکم میکند که فرزند نداشته باشی یا مثلا یکی داشته باشی. در همین بافتی که آلوده به میل پیشین است روایتی را در میان انبوه روایات مخالف آن یافته و ضمن تفسیر خاصی از آن، به شکل غیر عادی روی آن تأکید میکنند؛ روایتی که بر اساس آن کمیِ اهل و عیال یکی از دو گشایش و راحتی برای انسان دانسته شده است. 👈ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغة یسار و گشایش دوّم را ثروت میداند. یعنی مراد این است که همانطور که ثروت با وجود کثرت عیال باعث راحتی است، کمیِ اهل و عیال هم با وجود فقر موجب راحتی است. ✔️این روایت با سه سند در کتب شیعه وجود دارد. یکی در قرب الاسناد است که با سندی امام صادق علیه السلام آن را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکند. دیگری هم در حدیث معروف اربعمأة است که مرحوم شیخ صدوق آن را در کتبی مانند خصال در وصایای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امیر المؤمنین بیان میکند. سند سوّم آن هم روایتی است که در عیون الاخبار شیخ صدوق آن را از طریق عبد العظیم حسنی ره از امام جواد از امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل میکند. 👈همین روایت را با همین لفظ عامّه نیز با سندهایی از انس بن مالک و ابن عبّاس و دیگران از پیامبر اکرم نقل کرده اند. تتبّع در کتب ادب عربی نیز بیانگر این است که این جمله تا حدودی نزدیک به ضرب المثل بوده و به زبانهای زیادی تکرار شده است. ⬇️
🔹در نقد این دیدگاه هم باید عقلانیت پشتوانه ی آن و هم مؤید روایی آن نقد شود. 1⃣این حدیث برخلاف احادیث مخالفش با سند قطعی و از مجاری استاندارد اثر گذاری به ما نرسیده که نشانگر توصیه ی اجتماعی به شیعه باشد. 2⃣این برداشت از این حدیث مخالف سیره ی قطعی خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام و بزرگان دین و عموم متشرّعه بوده است. 3⃣از طرفی از نظر دلالی نیز این روایت دلالت آشکاری نداشته و خالی از نوعی اجمال نیست. در بافتهای مختلف میتواند معانی مختلفی داشته باشد. مثلا میتواند تسکینی برای آنانی دانسته شود که با وجود اقدام به ازدواج یا فرزند آوری موفّق به آن نشده اند. یا توان آن را ندارند و از این بابت ناراحتند. مانند همان روایتی که یکی از راحتی های شیعیان را همین عدم قیام اهل بیت علیهم السلام عنوان میکند که بعد از آن شیعیان برگزیده چنین آسایشی نخواهند داشت. یا احتمالات دیگری که در این رابطه میتوان داد. 4⃣اساسا در فرض چنین برداشتی از این حدیث این امر مبتنی بر عقلانیّتی است که خود خور بوده و حتّی اصل ازدواج را هم میگیرد و این خلاف مضامین قطعی اسلامی است. 5⃣این حدیث موافق با روح حاکم بر آیات قرآن کریم نیست. آیات قرآن کریم به وضوح هم در اصل ازدواج کردن و هم در بحث رزق فرزندان تصریح کرده که در این زمینه ها از فقر نترسید و به خدا توکّل کنید. 6⃣این حدیث موافق با ظاهر و روح حاکم بر روایات هم نیست. روایاتی که بر اساس آن ترک ازدواج به خاطر ترس از فقر سوء ظنّ به خدا دانسته شده «مَنْ تَرَكَ التَّزْوِيجَ مَخَافَةَ الْعِيلَةِ فَقَدْ أَسَآءَ بِاللَهِ الظَّنَّ» و یا رزق و روزی انسان به اندازه ی مخارجی دانسته شده که در اهل و عیالش دارد: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُنَزِّلُ الْمَعُونَةَ عَلَى قَدْرِ الْمَئُونَةِ» و روزی فرزندان را تضمین شده دانسته و از طرفی با تشویق به پذیرش چنین مسئولیّتی برای آن درجه ای بلند در بهشت وعده داده شده که تنها سه دسته به آن خواهند رسید؛ یکی امام عادل و دیگری کسی که بسیار اهل صله رحم است و در نهایت «ذُو عِيَالٍ صَبُور»! 👈جالب است در همان حدیث اربعمأة که مجموعه سفارشهای منقول از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امیر المؤمنین علی علیه السلام است و این روایت «قلة العیال أحد الیسارین» آمده در فراز دیگری هم آمده که پیامبر مدام سفارش به ازدواج کردن میفرمود و آن را شاخصه ی تبعیّت از سنّتشان میدانستند و در ادامه سفارش به فرزند آوری بیشتر مینمودند: 📖«تَزَوَّجُوا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَثِيراً مَا كَانَ يَقُولُ مَنْ كَانَ يُحِبُّ أَنْ يَتَّبِعَ سُنَّتِي فَلْيَتَزَوَّجْ فَإِنَّ مِنْ سُنَّتِيَ‏ التَّزْوِيجَ وَ اطْلُبُوا الْوَلَدَ فَإِنِّي أُكَاثِرُ بِكُمُ‏ الْأُمَمَ‏ غَداً» 7⃣این برداشت از حدیث خلاف روایات زیاد و از طرق اصلی و واضح شیعه برای ابلاغ پیامهای اساسی و با اسانید بسیار قطعی و طلایی است. در روایات شیعه از طرفی مجرّد ماندن به بهانه ی فقر کاملا نکوهش شده و هم از طرف دیگر ازدواج با زنی که بچه نمی آورد هر چند بسیار زیبا باشد نیز مکروه دانسته شده است. 👈و از طرفی با تعابیر مختلف سفارش به ازدواج با زنانی شده که فرزندان زیاد می آورند: «إِنَّ خَيْرَ نِسَائِكُمُ الْوَلُودُ» هر چند چهره ی زیبایی نداشته باشند. یعنی در تعارض بین ولود بودن و زیبا بودن، ولود بودن سفارش شده است. 👈همچنین در این روایات نکته ی این تشویق به فرزندآوری صرفا بهره مندی از آنها بیان نشده و به گونه ای در فضای توحیدی: «ذُرِّيَّةٌ تُثْقِلُ الْأَرْضَ بِالتَّسْبِيحِ» و همینطور زیاد شدن امّت اسلامی حتّی با عدد سقط جنینهایش آن هم در ظرف قیامت عنوان گردیده است: «أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنِّي أُبَاهِي بِكُمُ‏ الْأُمَمَ‏ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى بِالسِّقْطِ» 👈در همین راستا روایاتی نیز در استحباب ازدواج با زن بکر وارد شده که نکته ی آن فرزند آوری بیشتر آنان نسبت به زنان دیگر عنوان گردیده است: «تَزَوَّجُوا الْأَبْكَارَ فَإِنَّهُنَّ أَفْتَحُ شَيْ‏ءٍ أَرْحَاماً»؛ همچنین روایاتی که دلالت بر شکر ویژه برای دختردار شدن داشته و مثلا من عال ثلاث بنات وجبت له الجنة و... به وضوح دلالت بر تشویق به فرزند آوری دارد. 👈عمده ی این دلالتها را میتوان در «بَابُ كَرَاهِيَةِ تَزْوِيجِ الْعَاقِرِ» کافی مرحوم کلینی دید. به عنوان نمونه یک روایت که با سند صحیح اعلایی و آن هم به شکلی از تریبونهای اصلی ابلاغ چنین پیامهایی به شیعه و تاریخ تشیّع بیان شده را ذکر میکنم. مرحوم کلینی با سندی از کتاب حسن بن محبوب از علاء بن رزین از محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل میکند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: 📖«تَزَوَّجُوا بِكْراً وَلُوداً وَ لَا تَزَوَّجُوا حَسْنَاءَ جَمِيلَةً عَاقِراً فَإِنِّي أُبَاهِي بِكُمُ الْأُمَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» ⬇⬇
🔸نکته ی دلالی دیگر در مورد «قلّة العیال أحد الیسارین»🔸 با توجّه به آنچه بیان شد روشن میشود که یک روایت اینچنینی هرگز نمیتواند با آن حجم مسلّم و قطعی که تبدیل به سیره نیز شده در تشویق به ازدواج و فرزند آوری و کثرت آن مقابله کند. دلالت آنچه گذشت طوری است که نشان میدهد که حتّی اگر فرهنگ و تمدّنی بر خلاف خانواده و فرزند آوری بنا شد باید با آن مقابله کرد. 8⃣ولی یک نکته ی دیگری هم هست که دلالت این روایت را بر تشویق بر قلّت فرزند آوری مخدوش میکند. آن هم این است که ممکن است ما به شکلی نسبت به دلالت این حدیث غیر مقصود بالافهام شده و برایمان دلالتی غلط به بار می آورد. تبادر در چنین مواردی حجّت نیست. این روایت در بافتی گفته شده که میتواند نقش تعیین کننده ای در بازتاب معنای «قلّة العیال» در ذهن ما داشته باشد. عیال در تعبیر عربی به آنانی گفته میشود که انسان نسبت به تأمین مخارج زندگی آنها وظیفه ی شرعی و عرفی دارد اعم از زن و فرزند و خدم و حشم و دیگرانی که با او زندگی میکنند. ☑ولی باید بدانیم بافت چنین بیانی در شرایطی بوده که سه امر بسیار شایع بوده که در زمان ما اینگونه نیست. یکی تعدّد زوجات و دیگری هم تکثّر اولاد و دیگری هم داشتن برده و خدم و حشم. گاهی شخص با وجود فقر چندین زن یا فرزندان بسیار داشت. و یا غبطه ی دیگرانی که اینطور بودند را میخورد. طوری که اساسا ممکن بود از حدّ عقلانیّت خارج شود. از این جهت شاید بتوانیم ادّعا کنیم در زمان ما اساسا موضوع عوض شده است. 🚫یعنی واقعا این حدیث در فضایی گفته شده که فرهنگ جامعه تعدد زوجات را نداشته و معمولا به یک یا دو فرزند علاقه مند است که بسنده کند؟! برای ذهنی که بافت تاریخی اینها را بیشتر لحاظ میکند این مطلب جدّی تر مطرح میشود که اساسا مراد از عیال اینجا بیش از آنکه فرزند باشد به تعدد زوجات و خدمه برمیگردد. 👈زیرا در دنیای قدیم اساسا فرزند پسر به دلیل کمک کار بودن و بازوان اقتصادی خانواده بودن متضمّن مشکل اقتصادی نبوده بلکه معمولا خودش ثروت بوده: «یمددکم بأموال و بنین» فرزند دختر نیز در روایات روزی تضمین شده ای داشته و به زودی ازدواج میکرده است. عمده چیزی که مخارج آن برای شخص زیاد بود تعدد زوجات و همینطور خدم و حشم میتوانست باشد. لذاست که نمیتوان از بافت صدور این مضمون هم به سادگی چشم پوشی کرد. لااقل با وجود چنین احتمال عقلایی که میتواند دلالت را تغییر دهد نمیتوان به استظهارات و تبادرات زمان خودمان از این مضمون تکیه نمود.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۱۹) «از عاقبت گناه بترس!» «تحلیلی از گناه صغیره و کبیره و مجازات و تجسّم اعمال» «الْجَنَّةُ لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا طَيِّبٌ» 🔹بسیاری در ارتکاب گناهان چوب تصوّر اشتباهشان را از حقیقت گناه میخورند. اگر بدانند گناه چیست شاید رویکردشان عوض شود. ما معمولا گمان میکنیم قبح گناه به خاطر آن است که خلاف دستور خداست. فکر میکنیم تنها با خدا طرفیم! میترسیم که نبخشد و امیدواریم که با عفو و توبه ببخشد. این درک ابتری از ماهیّت گناه است. ☑ذنب با معصیت فرق دارد. ذنب گناه است از آن جهت که دنباله و آثار وضعی داشته و واقعیت انسان را آلوده میکند. به خاطر همین خداوند از روی لطف برای آنکه انسانها انگیزه بیشتری در ترک آن پیدا کنند از مولویّت خود خرج کرد و ارتکاب ذنوب را معصیت خود نیز دانست. 👈مثل پدری که پسرش را تهدید میکند اگر سم بنوشد او را نخواهد بخشید! ما معمولا نگران بخشیدن یا نبخشیدن پدر هستیم ولی غافلیم که نبخشیدن او حکمت داشت! اگر هم ببخشد آن آثار وضعی را چه کنیم؟! اینجاست که باید بدانیم برداشتن آثار وضعی و تکوینی ذنوب از وجود انسان چیزی در حدّ معجزه میخواهد! مسأله بالاتر از این حرفهاست. 👈گویا خداوند میگوید این بنده ی من! گیرم من هم بخشیدم با آن تبعات گناه میخواهی چه کنی؟! میدانی چه آثاری برایت در پی خواهد داشت؟! 🔹یک اختلافی بین علما از دیرباز در زمینه ی تجسّم اعمال وجود داشته است. برخی معتقد بودند که نسبت ما با اعمالمان صرفا نسبت مجازات است. در دادگاه الهی بر اساس اعمالمان داوری و مجازات میشویم. ولی برخی دیگر معتقدند که اساسا جزای اعمال چیزی جز خود اعمال نیست. ⬇
👈همین اعمال به شکل تکوینی باطنی دارد که با آن مواجه میشویم! اساسا رضایت یا قهر الهی در نسبت با اعمالمان چیزی جز ظهور باطن همین اعمالمان نیست. ☑ولی شاید آنچه از تدبّر در متون دینی روشن شود این باشد که ما نسبت به اعمالمان هم تجسّم اعمال داریم و هم مجازات. این هم ریشه در این دارد که خداوند متعال از روی حکمت و لطفش از مولویّت خود نیز خرج کرده است. بسیاری از ما اگر گناهان معصیت خدا نبودند آنها را ترک نمیکردیم. 🔶همه ی اینها را بیان کردم تا روایتی صحیح که مردم کلینی در روایت هفتم باب الذنوب آورده را بیان کنم. مرحوم کلینی با سندشان از مرحوم برقی از پدرشان از سلیمان جعفری که از شیعیان موثّق و از نسل جعفر طیّار بوده و ایشان از عبد الله بن بکیر که از علمای موثّق شیعه بوده و عبدالله از عمویش زرارة که از مراجع بزرگ شیعه است نقل میکند که از امام باقر علیه السلام شنیدم که همه ی گناهان شدید هستند. 👈شاید گناه در نگاه شما کوچک و بزرگ باشد ولی اگر به بزرگی خدایی بنگرید که معصیتش را میکنید دیگر کوچک و بزرگ معنایی ندارد ولی با این وجود بدانید در بین آنها از جهت دیگری میشود کبیره و صغیره یافت. حال که چنین است بدانید که شدیدترین گناهان آن گناهی است که انسان با آن بار آمده است! 👈گویا در گوشت و خونش رفته! یا به خاطر عادت کردن و ملکه شدن و یا اینکه از سنخ خوردن مال حرام و مانند آن است. ولی چرا این نوع گناهان شدیدترین گناهان هستند؟ چون این دسته گناهان دو صورت بیشتر ندارد: یا خدا آنها را میبخشد و یا نمیبخشد و عذاب میکند. 👈ولی بدانید در هر دو صورت مشکل این گناهان حل نمیشود. چون اگر عذاب کند که عذاب کرده و اگر هم ببخشد باید بدانیم خداوند تنها سهم خودش را بخشیده ولی این نوع گناهان آثار تکوینی زیادی دارند که ربطی به بخشش خدا ندارد. 👈ماهیّت این گناهان نوعی آلودگی شدید وجودی با آنهاست و بدانید حتّی اگر خدا هم ببخشد شما با وجود آلودگی این گناهان راهی به بهشت نخواهید داشت. باید عقوبت تکوینی اش را بچشید. میدانید چرا؟! چون بهشت جایی است که جز پاکان را راه نمیدهند. اصلا چنین آلودگی هایی راهی به بهشت ندارد: 📖«الذُّنُوبُ كُلُّهَا شَدِيدَةٌ وَ أَشَدُّهَا مَا نَبَتَ عَلَيْهِ اللَّحْمُ وَ الدَّمُ لِأَنَّهُ إِمَّا مَرْحُومٌ وَ إِمَّا مُعَذَّبٌ وَ الْجَنَّةُ لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا طَيِّبٌ» 🔹از این روایت چند نکته می‌شود برداشت کرد: 1⃣ امر و نهی الهی به شکلی با پاکی و ناپاکی نهفته در خود عمل مرتبط است. 2⃣ مجازات خداوند متعال به خاطر امر و نهیش غیر از آثار تکوینی خود عمل است. 3⃣ راه سلوک، راه پاک و زلال و خالص و طیّب و طاهر شدن است. زلال و زلالتر و پاک و پاکتر! و بهشت جایگاه پاکان است. و مراتب بهشت نیز متناسب با مراتب پاکی است، و از آن طرف جهنّم ماهیّتش ناپاکی و آلودگی است. راه سعادت راه صدق و اخلاص و طهارت نفس است. 4⃣دیگر اینکه شاید بتوان گفت بر اساس این روایت گناهان از آن جهت که همه معصیت هستند قابل تقسیم به صغیره و کبیره نیستند چون نسبت یکسانی با نهی خداوند متعال دارند ولی از آن جهت که گناه آلودگی است و با قطع نظر از معصیت بودنش، قابل تقسیم به صغیره و کبیره است. 🔸آری! از گناهان و معصیتها بترسیم! هیچ معلوم نیست خدا ببخشد! و هیچ معلوم نیست اگر بخشید مبتلا به عقوبت تکوینی گناهانمان نشویم! وبالمان نشود که: «ثكلتك أمُّك أ تدري ما الاستغفار؟» گاهی صدها سال برای چیزی انسان را نگه میدارند! در برخی گردنه ها رها میشویم! این رها شدن مجازات الهی نیست! اینها عقوبت و ظهور باطن خود اعمال ماست، هر چند بخشیده شده باشیم! 👈بله به شیعیان وعده ی شفاعت داده شده است، ولی باید بدانیم این شفاعت در مراحل انتهایی است. در برزخ اینطور نیست که چنین وعده ای به کسی داده شده باشد، تازه اگر شیعه محشور شویم... اگر خودمان را در دنیا با مجاهدتها از آثار وضعی گناهان پاک نکنیم مدّتها هرچند بخشیده شویم در برزخ و در مواقف قیامت درگیر آثار این گناهان خواهیم بود، تا شاید شفاعت یا عفو یا تکفیر نهایی نصیبمان شود یا نه! 🔹در همین باب روایت دیگری مرحوم کلینی با سند خودش از مِسمَع بن عبدالملک از امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکند که حضرت فرمودند گاهی انسان مؤمن تنها برای یکی از گناهانش صد سال او را نگه میدارند! اعاذنا الله! ولی چه نگه داشتنی؟! 👈مؤمن کسی است که میداند روحش به سمت بهشت کشش دارد و عاقبت جایگاهش در بهشت است. وقتی او در حبس آن گناه گرفتار میشود در همان حال جایگاهش را در بهشت میبیند که چطور ازواج و خوشی ها در جایگاهش در بهشت موجودند و او اینجاست! «إِنَّ الْعَبْدَ لَيُحْبَسُ عَلَى ذَنْبٍ مِنْ ذُنُوبِهِ مِائَةَ عَامٍ وَ إِنَّهُ لَيَنْظُرُ إِلَى أَزْوَاجِهِ فِي الْجَنَّةِ يَتَنَعَّمْنَ» رجوع شود به بذل الخاطر ۱۰۰۱ و ۷۸۵ و ۱۱۷.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۰) «تبریک به مؤمنین تازه طلبه» «ورود به حوزه ی نور» 🔹در ابتدای سال تحصیل نوجوانان و جوانان مؤمنی که تازه طلبه شده اند را که میبینم لذّت میبرم. با خودم میگویم این عزیزان میدانند که خداوند متعال چه لطف بزرگی در حقّشان کرده؟! در این ظلمات عالم دنیا چه دری را به سوی عوالم نور به سوی آنها گشوده؟! همای سعادت بر روش شانه شان نشسته؟! توفیق بزرگ الهی مشمول حالشان شده؟! 🔸ای کاش زبان حالشان این باشد که: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي‏ نَفْسَهُ‏ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِباد»! خدایا من وجودم را به تو و بقیة الله الاعظم فروختم! گمشده ام تویی! میخواهم تو را پیدا کنم! میخواهم عمری این درب را بکوبم و با همّتی نورانی در پی تو باشم تا عاقبت به آن سرچشمه ی بهجت و سرور برسم: دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید 💭به یاد ابیاتی افتادم که سالها پیش همزمان با ورود به دنیای طلبگی گفته بودم؛ آن زمان نامش را «ورود به حوزه انسانیّت» گذاشته بودم: در جمع خوب رویان، ما بند دل ببستیم بنگر که ما خرابِ آن باده ی ألستیم آسایش جهان را خوش ذبح عشق کردیم وارسته از تعلّق، روحانیان مستیم عمری به هر مکانی، منزل همی گزیدیم تقدیر ما بر آن بود، در این چمن نشستیم در پرتو عنایت این راه برگزیدیم ورنه بدست خود ما، آن خاکیان پستیم مردم چگونه گیرند، بر ما خرده از عقل در پیشگاه ذاتش، ما همچو موم و دستیم ابلیس نفس عالم، بر سر بریز ماتم در راه دین خاتم، از فتنه ات بجستیم چون بر طریق عشقی، شکرش بگوی سجّاد در این دیار مکّار، از غیر او گسستیم
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۱) «حکمتی از فیلم سینمایی هفت سامورایی» «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَدَاءِ حَقِّ الْمُؤْمِن‏» 🎬در فرازی از فیلم سینمایی هفت سامورائی کوروساوا در بحبوحه ی نبرد رهبر سامورائی ها کامبئی شیمادا این حکمت را به یکی از اعضاء تعلیم میدهد که: «این طبیعت جنگه، با محافظت از دیگران تو خودت رو نجات میدی، ‌اما اگه تنها به خودت فکر کنی، بدست خودت نابود میشی» 🔹حالا زوایای جامعتر و عمیقتر این نکته اگر از جنبه ی معنوی تر و آسمانی تری بخواهد بیان شود شاید از جهتی مضمون دو باب مهم از ابواب اصول کافی مرحوم کلینی را میتوان در قالب آن فهمید. یکی «بَابُ أُخُوَّةِ الْمُؤْمِنِينَ بَعْضِهِمْ لِبَعْض‏» و دیگری هم «بَابُ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَى أَخِيهِ وَ أَدَاءِ حَقِّه». بر اساس روایات این دو باب مؤمنین باید از یکدیگر محافظت کنند. 🔸بدانند که سرنوشتشان به همدیگر گره خورده! «هُوَ أَخُوكَ وَ شَرِيكُكَ فِي دِينِكَ وَ عَوْنُكَ عَلَى عَدُوِّك‏» و «الْمُؤْمِنُونَ خَدَمٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْض»؛ همین است که باید بازوها و کمک کارهای هم باشند: «إِنِ ابْتُلِيَ فَاعْضُدْهُ وَ إِنْ تُمُحِّلَ لَهُ فَأَعِنْه‏». 🔹مؤمنین نسبت به یکدیگر حقیقتا مانند برادران و خواهرانی هستند که از یک پدر و مادر متولّد شده اند و اگر به یکی صدمه ای وارد شود دیگری هم آسیب میبیند: «سَهِرَ لَهُ الْآخَرُونَ» دو مؤمن باید بدانند که: «أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَة» به خاطر همین است که نسبت به همدیگر ظلم و غیبت و خیانت و غشّ و خلف وعده و خذلان و حرمان نباید داشته باشند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۲) «در سوگ یاران و تسلّی ایّام» ز غارتی که خزان میکند مشو نومید هزار غنچه ی گل در کمینگه خاک است به یک دو حادثه از جان مشوی دست امید هزار اختر بختت در اوج افلاک است گمان مبر که به پایان رسید کار مغان هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است 🔹از روزی که از آن بهشت برین و جایگاه پاکی و طهارت به این دار ظلمت هبوطمان دادند داستانمان آغاز شد. نبردی ابدی بین جنود نور و ظلمت! پاکی و ناپاکی! صدق و نفاق! زیبایی و زشتی! ایمان و کفر! عقل و جهل! فطرت و طبیعت! ملکوت و ملک! حق و باطل! عدل و ظلم! و صدایی که به نیستی و زوال و دنیا و فنا میخواند و نوایی که به هستی و بقا و آخرت و لقا دعوت میکند! و ما مسکینان آنانی بودیم که با همه ی ناتوانی دعوت منادی ایمان را لبّیک گفتیم: 📖«رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرار» 🔸و حمد و ثنا برای آن پروردگار رؤوف و شکوری است که مجاهدت جویندگانش را فراموش نکرده و پاکی و ناپاکی نزد او یکسان نیست؛ همو که این نیّتها و صدقها و سعیها را عاقبت به سرچشمه اش خواهد رساند: 📖«فاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في‏ سَبيلي‏ وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّه» ⬇️
🔹راستی دمی در خلوتی به تصویرگری‌های آن نقّاش ازل و ابد بنگریم و از حکمت و لطفش به وجد آییم! چگونه با به نبرد انداختن این سفیدیها و سیاهیها در پس حادثه ها نقشی حیرت انگیز نگاشت! آن وقت است که از عمق جان و رضایت به قضا و اطمینان به قَدَر میگوییم: «مَا رَأَيْتُ‏ إِلَّا جَمِيلا» آن را به این میزند و این را به آن: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِق‏»،«يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثاً» 🔸و کیست که نداند این ظلمتها اگر نبود آن نورها فروغی نداشت، نمودی نداشت. میدانی چرا این زیبایی ها را نمیبینی؟! غم و غصّه داری؟! به قدَر، اطمینان و به قضا رضایت نداری؟! چون هنوز به آن افق عمیق و آرام و بهجت انگیز نرسیده ایم. هنوز به محضر آن نور ازل و ابد بار نیافته ایم. هنوز اوج نگرفته ایم و مانند مورچه ها دلبسته ی این دنیاییم! هنوز به جای آنکه پر بکشیم و در پس این کثرتها مشغول حمد و ثنای آن واحد قهّار شویم مشغول این دنیاییم. 🔹این شهادتها برای اکنون نیست! از همان ازل برای اهل حق رقم خورد. همان زمان که حق و باطل بر خلائق عرضه شد و آن نیکبختان پاک طینت چون عاشقان شیدا پروانه وار به سویش شتافتند و آتش در خرمن هستی خود زدند. صف عشاق را روزی شکستند که آن صف های مژگان آفریدند پریشان زلف تو تا جمع گردید دل جمعی پریشان آفریدند زمانی سرو را از پا فکندند که آن قد خرامان آفریدند ⬜️و سخنی با شما مؤمنین! شما سفید رویان دو عالم! شما بزرگ رهپویان راه بهجت و نور و سرور! ای مؤمنین! چه خبرتان است؟! مگر چه شده که اینگونه احساس سستی پیدا کرده اید؟! قسم به خدای مناجاتهای سحر که عاقبت نیک برای شماست! «فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبينِ» ذرّه ای به دل شکّ و تردید و نا امیدی و وسوسه راه ندهید! اینها رجس شیطان است! دل خوش دارید که وعده ها تکذیب نخواهد شد! «فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ ذُو انتِقامٍ» 🔸ماها هنوز از ظلمتهای کفر و دنیازدگی بیرون نیامده ایم. همین است که در این دشواریها دچار غم و اندوه و شک میشویم. فاصله ی دنیا و آخرت کمتر از لحظه ای است. این سرا برای ابتلاء و فتنه بود نه برای تنعّم و بقا! فریب دنیا را نخوریم! 🔹همینکه چشم از این دنیا ببندیم دیگر صحنه ها تغییر خواهد کرد! وقتی با مرگ قیامتمان برپا شود و در عالم ابدیّت و در غیب عوالم وجود طلوع کنیم دیگر داستانها چیز دیگری است! ظلمتها کنار رفته و دیدگان تیز شده و پاکی و ناپاکی جدا خواهد شد! «إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فيهِ الْأَبْصارُ ... فَيَقُولُ الَّذينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَريبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ» 🔸بدانیم که ظلم و تاریکی خلاف حرکت و سیر طبیعی کلّ عوالم وجود به سوی آن کانون نور است. نهایتا آن حقایق نوری درخشان در غیب عوالم وجود دستی محکم بر سینه ی این ظلمتها و بطلانها خواهد زد. ای مؤمنین! مگر کدام یک از اولیاء خدا در این دنیا بدون صدمه بودند که ما هم به آن طمع کرده باشیم؟! 🔹نزد خدا و در مراتب عالیه ی هستی جایگاه هایی است که جز در سایه ی این رشادتها و خونها و صبرها راهی به آن نیست. ما از خیلی قبل‌ترها دیگر انتظاری از دنیا نداریم! اگر دنیا جای خوشی بود سر مطهّر یحیی بن زکریّا به نزد زنازادگان نمیرفت! اگر دنیا نزد خدا ارزشی داشت سر مطهّر مولایمان حسین بر نیزه ها شهر به شهر به گردش نمی افتاد. هیهات! عالَم صاحبی لطیف خبیر دارد! هیچ عجله ای در کار نیست که: «إنّما یعجل من یخاف الفوت» 🔸عالم هستی یکپارچه شعور است. نکند گمان کنیم اینها فراموش میشود! «وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُون‏» هرگز! این سرای هستی بسی پر عظمت تر و حکیمانه تر و پر رمز و رازتر از آن است که به آن چنین سوء ظنی روا باشد! نکند فکر میکنیم این نظم حیرت انگیز و عظمت بی پایان در نهایت با پاک و ناپاک یکجور معامله می‌کند؟! نکند گمان کنیم که این نظام هستی کر و کور و بی شعور است! قسم به آسمان و زمین و شمس و قمر که خبرها در پیش است: 📖«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّار» 🔹این زلزله ها و سختی ها و دشواری ها همه برای آن است که از آن ریشه های عمیق معرفت شکوفه های زیبای همّتمان جوانه بزند. تا تمحیص شویم. تا پاک شویم. تا صف منافقان و رادمردان جدا گردد؛ تا صف اصحاب«ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً» از صف پیروان «صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُه‏» جدا گردد. اندکی صبر سحر نزدیک است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۳) «زور پر زور» 🔻جنگ بخشی از صلح است. نبرد بخشی از زندگی است. جهاد بخشی از رشد و تعالی است🔺 🔹برجام فرزند شوم آن فتنه ی تاریک ۸۸ در تفرقه افکنی و شکسته شدن وحدت میان مؤمنین بود. برجام بدعت بدی بود. خسارت محض بود. ناسپاسی از عزّتی بود که خون شهدا و رشادت مجاهدان و دل دریایی آن امام راحلمان برایمان به ارمغان آورده بود. پیام شومی از ما به دنیای استکبار داد. آن هم این بود که ما از این پس تسلیم زور نمیشویم مگر آنکه زوری پر زور باشد! تازه همان برخورداری اندک خفّت بارش را هم برای ما، دنیای استکبار برنمیتافت؛ 👈وقتی وزیر خارجه آمریکا در کنگره مورد انتقاد قرار گرفت به این امر استدلال کرد که اینها ملّتی هستند که از مرگ و شهادت نمیترسند! به جنگ هشت ساله ی ما مثال زد! 👈همان جنگی که پیامش به دنیای استکبار آن بود که مثل سگ از ما بترسند! بدانند که ما مرگ را تحقیر کرده ایم. از هیچ چیزی نمیترسیم! و همین بود که مهابتی بزرگ و ترسی عمیق از ما در دلشان نهاده بود. همان ترسی که با برجام زائل شد. برجام خلع سلاحمان کرد. در نگاه جهانیان اخته مان کرد. فهمیدند نه! دیگر ما هم آلوده به دنیا شده ایم! 📖«أَ لَا أَرَى وَ اللَّهِ أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ، وَ رَكَنْتُمْ‏ إِلَى‏ الدَّعَة» 👈اهل مصلحت سنجی های ذلیلانه ی این دنیای پست شده ایم! برای به دست آوردنش حاضریم زیر بار خفّت برویم. فهمیدند ما هم دیگر از مرگ و فقر میترسیم. و اینجا همان نقطه ای بود که همه ی آن عظمتهای پوشالی اهل دنیا از ثروت و تفوّق اطلاعاتی و نظامی و... همه در چشم آنها و چشم ما بزرگ جلوه کرد. 👈وقتی از مرگ ترسیدیم دنیا را بزرگ دیدم و وقتی دنیا را بزرگ دیدیم قارونها و نمرودهایش هم در دیدگانمان بزرگ شد و عقل شوم دیگری در ما متولّد شد که همان عقل محاسبه گر عافیت‌طلب دنیاطلب بود. همان عقلی که با خودش هم روراست نیست که طالب آخرت است یا طالب دنیا! 👈و خدا نگذرد از آنانی که سپاهیان ما و سیاسیان ما و مسئولان ما و مردممان را آلوده به زرق و برق دنیا کردند. به پایشان با مانور تجمّل غل و زنجیرهای این دنیای فانی را بستند. اسیر تجمّل و قسط و وام و طول امل کردند. وقتی تعلّق آمد تعقّل میرود و عقل دیگری زاده میشود. دنیا زدگی عافیت طلبی می آورد. عافیت طلبی هم در نهان توجیه گرایی و تصمیم سازی میکند. 👈و برخی ترس از مرگ را در پشت عناوین زیبا و نصیحتهای عالمانه پنهان میکند. عقلش عقل دیگری میشود. میگویند نمیخواهیم در تله ی جنگ و تله ی فتنه بیافتیم؛ میگوییم هیهات که در وسط تله گرفتارید، و چه نزدیک است کلامتان به کلام انصار در سقیفه و پاسخ صدیقه طاهره: 📖«زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِين‏» 🔹به برخی از این سپاهیان و سیاسیان و تصمیم گیران باید گفت اگر آلوده به محبّت دنیا شده اید نه سابقه ی رشادتهایتان و نه دایره ی علمتان و نه خلوص نصحتان دیگر پذیرفته نیست؛ بروید کنار که با ترسو مشورت کردن جز به خواری کشیده شدن نتیجه ای نمیدهد. نمیگویم بجنگیم یا نه! الآن مصلحت حمله ی مستقیم است یا نه! میگویم اگر رها بودید و برای کشته شدن خود و فرزندانتان و از میان رفتن اموال و مقامهایتان آماده اید و عاشق شهادتید و با این وجود میگویید فعلا مصلحت بر صبر و نجنگیدن است آن وقت است که میتوان به نظرتان خوش بین بود و الّا نه! 📖«إِذَا رَأَيْتُمُ الْعَالِمَ مُحِبّاً لِدُنْيَاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِينِكُمْ فَإِنَّ كُلَّ مُحِبٍّ لِشَيْ‏ءٍ يَحُوطُ مَا أَحَبَّ» 💭یاد وقتی افتادم که جوانان بعد از فتنه ی سال ۸۸ نزد رهبری از موضع گیری های بزرگان گله کردند. رهبر عزیزمان فرمودند تعجّبی نیست چون شما تعلّقات کمتری دارید راحتتر حقیقت را میبینید و به آن میگروید. کسی که آلوده به محبّت دنیا و تعلّقات فانی آن شده که خودش نمیداند! خودش هم از خودش خودآگاهیِ ناگوار به این تمایل را منافقانه پنهان میکند و گاهی حتّی امر بر خودش هم مشتبه میشود. 👈آری اگر عظمت از دست رفته مان را برنگردانیم دیگر روی عزّت و آرامش نخواهیم دید. اینکه از مرگ نمیترسیم ولو بلَغ ما بلَغ و آماده ی پیکاریم. دشمن بزرگ است ولی نه برای کسی که خدا در قلبش بزرگ است. وقتی خدا در قلب ملّتی بزرگ شد دشمن در نگاهش کوچک میشود و این حقارتش را دشمن در آینه ی نگاهمان به نظاره نشسته و تسلیم عظمت آن روح بزرگ ایمانی‌مان میشود. 🔹میگویند دشمن نشان داد دست واقعا برتری در تسلیحات و اطلاعات دارد. میگویم مشکل دقیقا همینجاست. دشمن کی چنین دست برتری نداشت که الآن بخواهد نداشته باشد؟! در کجای تاریخ مؤمنین با این حساب و کتابها پیروز شدند که اینبار دوّمش باشد. ⬇️
👈و اگر دشمن این دست برتر را نداشت دیگر با آن منطق سخیفش چه چیزی داشت؟! «وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ» ولی سلاح ما هم عقیده ی راسخ و دعا و اتّحاد و جهاد و نصرت جنود الهی بود. 👈یادمان رفته وقتی را که مسلمین به مبارزه قیصرها و کسراها شتافتند؟! وقتی را که ترس وجودشان را گرفته بود؟! مگر امیر المؤمنین نفرمود: 📖«إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَمْ يَكُنْ نَصْرُهُ وَ لَا خِذْلَانُهُ بِكَثْرَةٍ وَ لَا بِقِلَّةٍ وَ هُوَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي أَظْهَرَهُ وَ جُنْدُهُ الَّذِي أَعَدَّهُ وَ أَمَدَّهُ حَتَّى بَلَغَ مَا بَلَغَ وَ طَلَعَ حَيْثُ طَلَعَ وَ نَحْنُ عَلَى مَوْعُودٍ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ وَ نَاصِرٌ جُنْدَهُ ... 📖فأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ مَسِيرِ الْقَوْمِ إِلَى قِتَالِ الْمُسْلِمِينَ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ هُوَ أَكْرَهُ لِمَسِيرِهِمْ مِنْكَ وَ هُوَ أَقْدَرُ عَلَى تَغْيِيرِ مَا يَكْرَهُ‏ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ فَإِنَّا لَمْ نَكُنْ نُقَاتِلُ فِيمَا مَضَى بِالْكَثْرَةِ وَ إِنَّمَا كُنَّا نُقَاتِلُ بِالنَّصْرِ وَ الْمَعُونَة» 🙏و سلام و درود بر شیعیان یمن! إِنِّي لَأَجِدُ نَفَسَ اَلرَّحْمَنِ مِنْ قِبَلِ اَلْيَمَنِ! همانها که چون کم تعلّقند آزاده ترند. حقیقت را آشکارتر میبینند. سبکبارتر به دنبالش میروند. 🔹مرگ که ترس ندارد! مرگی که آخر روزی یقه ی همه ی ما و فرزندان و عزیزانمان را میگیرد که ترس ندارد. اگر هم ترس داشته باشد به خاطر این زندگی آلوده است و اگر قرار بر مرگی باشد که طاهرمان کند که باید دیگر عاشقش شویم. جنگ بخشی از صلح است. نبرد بخشی از زندگی است. جهاد بخشی از رشد و تعالی است. همانطور که مریضی و فقر و غم بخشی از این دنیاست. جامعه ی ایمانی باید به شهادت عادت کند تا سالم بماند. تا از مرگ نترسد. اینکه فرمودند اهل جهاد باشید برای همین بود که مبتلا به ترس از مرگ نشویم. عقلمان زنده بماند. 🙏ای جانم به این مسلمانان غزّه! ما از بس به راحتی و کنار عزیزان لم دادن خو گرفته ایم اگر صدای یک فشنگی را بشنویم و غم عزیزی را ببینیم تحمّلش برایمان بسیار سخت است. ولی این زن و کودک در میان این انفجارها و با آن همه داغها چه راحت داشتند راه میرفتند! انسان موجود بزرگی است. ظرفیتهای عظیمی دارد. 👈اوّلش سخت است. طبیعی است. ولی وقتی در راه هدفی برتر و با عقلانیّتی صحیح به آن کشیده شوی به آن عادت میکنی! آن را قسمتی از حیاتت میبینی! آن وقت است که به آنچنان مهابتی در سینه ی تاریک ظالمان و مستکبران دست پیدا میکنی که دیگر از گزند سوءشان محفوظ میمانی. 👈در عالم معنا سلاح خانه و انبار مهمّات مؤمنین را هیچ بنی بشری ندارد. آخر کدام از اینها الگوهای کهکشانی مثل حسین بن علی و عبّاس بن علی علیهما السلام دارند؟! همانها که یاد و خاطره شان طوفانی از حماسه در دل مؤمنین به پا میکند. 👈بنده خدایی نیّت کرده بود حضرت عبّاس سلام الله علیه را در خواب ببیند. با همین نیّت زیارتنامه ی ایشان را بعد از نماز صبح خواند و به خواب فرو رفت! با تعجّب شهید سلیمانی عزیز به خوابش آمد. گفت‌وگوها کردند و در دل آن این عزیز مجاهد شهید فرمود اگر دنبال فضیلت هستید بدانید در ظرف جهاد و مبارزه اینها آسانتر به دست می آیند. 👈ما هم اگر به دنبال رشد و پیشرفت واقعی هستیم بدانیم در ظرف نبرد حتّی زودتر به این اهداف دنیایی مان میرسیم. زودتر بزرگ میشویم و رشد روحی و دنیایی میکنیم. مخصوصا در این زمان که دنیا در اوان پیچ تاریخی بزرگ و تغییر عمیقی در نظم جهانی است. 👈برای آینده ی مؤمنین و فرزندانمان دیگر آماده ی نبرد باشیم و از مرگ نترسیم. اگر به دنبال آرامش و امنیّت و رشدیم دیگر وقت آن است که آگاهانه به استقبال هر مصیبتی برویم. آماده ی مرگ شویم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۴) «خطوراتی در راهپیمایی شهادت سید حسن نصر الله» «جهاد علمی در کوه ها و درّه های وادی دانش» 🔹به مناسبت شهادت سید حسن نصر الله رضوان الله علیه به مدرسه فیضیه رفته و از آنجا با جمعیّت به سمت مصلّی حرکت کردم. در طول مسیر مثل همیشه از همان منزل صوتی علمی در گوشم گذاشته و تا برگشت همه اش مشغول گوش کردن و احیانا فیش برداری بودم. 🔸بحثی در زمینه ی نقد عقل عملی ایمانوئل کانت بود. در چنین روزی گوش کردن چنین حرفهایی سخت بود. از مدّتها قبل دیگر نزد خودم شکّی نداشتم که وظیفه ی من جهاد در این کوه ها و درّه ها و صحراها و بیابانهای وادی دانش است. گاهی که خسته میشوم یا از پرتی بحثی اوقاتم تلخ میشود به یاد مجاهدتها و رشادتهای شهیدانی مثل سلیمانی عزیز در این بیابانها و پستی و بلندی ها می افتم و خجالت میکشم. با یاد آنها نیرو میگیرم. 💡اینبار به دلم افتاد اگر کسی گفت چه میکنی؟! بیکاری و دلت خوشست در چنین زمانی اینها را گوش میکنی؟! در پاسخ بگو: دارم آموزش میبینم و سلاح و مهمّات دانشی جمع میکند تا روزی آنها را در راه خدا خرج کنم. در حال جهادم! دارم آبرو جمع میکنم تا روزی همه را یکجا خرج این مکتب نورانی کنم. 💡در همین حال که میرفتم به دلم افتاد ولی خیلی به خودت در این مورد خاص (فلسفه غرب) زحمت هم نده!😃 بخوان و بدان و عبور کن! ولی اینها چندان با بحث و نظر باطل نمیشوند. روزی بشر از همه ی این حرفها و اباطیل بدون آنکه درگیرش شود گذر روان شناختی میکند! تبدیل به خاطرات میشود. دقیق بخوان ولی جدّی شان نگیر! مراقب باش انس متدبرانه ات را با قرآن کریم و روایات و عبادات کم نکند!
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۵) «حلالیّت یک رو سیاه از سیّد حسن نصر الله» «ضَع أمرَ أخیکَ عَلَی أَحسَنِه» ❤خدا شاهد است که سیّد حسن نصر الله را خیلی دوست داشتم. او را شیر و یَلِ شیعه میدانستم. بازوی توانمند رهبر عزیزمان و آبرویمان میدانستم. مالک اشتر زمان میدانستم. در نقل آمده وقتی مالک شهید شد امیر المؤمنین به منبر رفت و در مدح مالک حرفها زد و اینکه زنی چون مالک فرزندی به دنیا نیاورده! 💔فرمود به خدا سوگند شهادت مالک اهل مغرب را عزیز و مشرقیان را ذلیل کرد. حضرت چند روز در سوگ مالک گریه میکرد و میفرمود دیگر مانند او نخواهم دید: 📖«أَمَا وَ اللَّهِ هَلَاكُهُ فَقَدْ أَعَزَّ أَهْلَ الْمَغْرِبِ وَ أَذَلَّ أَهْلَ الْمَشْرِقِ وَ بَكَى‏ عَلَيْهِ أَيَّاماً وَ حَزِنَ عَلَيْهِ حُزْناً شَدِيداً وَ قَالَ لَا أَرَى مِثْلَهُ بَعْدَهُ أَبَداً» 😞ولی راستش یک سوء ظن گذرا و دلخوری اندکی از ایشان در دلم ماند! آنهم اینکه چرا اتاقشان را در زیر ساختمانهای مردم قرار داده بود؟! یعنی این مردم مظلوم را سپر خودشان کرده بودند؟! کار بدی بود! 😳تا اینکه متوجّه شدم اتاق آنها زیر یک زمین خالی بزرگ بین آن ساختمانها بوده! این صهیونیستهای ملعون بودند که به خاطر خباثتشان برای اینکه مطمئن شوند آن ساختمانها را هم زدند و مردم مظلوم را شهید کردند. 😓اینجا بود که حقیقتا شرمنده شدم. چرا حسن ظنّ نداشتی؟! چرا اگر چیزی علیه مؤمنی راستین شنیدی بدون تحقیق قبول کردی؟! اینها باطن سیاه خودت را نشان میدهد که چنین به سوی تصدیق و قضاوت با چنین ظنون باطلی سرعت میگیرد. سیّد حلالمان کن! سلاممان را به شهدا و صدّیقان و مولایمان حسین برسان!