تمام آن لحظاتی را که جسم تمنای حضور در آن ها را داشت ، آوینی به روایت در آورد ،
و من مدیونِ اویم ، به خاطرِ تمامِ
حضورهایم در #زمان و #مکان هایی که
در آنجا نبوده ام !
.
عکس : #عاشورا ، #فکه
.
” چه می جویی؟
عشق اینجاست...”
.
.
.
پ.ن بی ربط :
آخر نفهمیدیم ...
این دنیا است که از انسان ها خسته می شود
و آنها را می بلعد یا که
انسان ها هستند که از دنیا خسته می شوند
و از او ، می بُرّند ...
.
ممنون به خاطر این پیام خیلی خوب 🌹
.
زندگی را مذهبی کنیم !
مذهبی زندگی نکنیم !
که اگر مذهبی زندگی کنیم
هرکسی برای خودش ، تفسیری از دین دارد !
و اگر زندگی را به رنگ مذهب در بیاوریم
فقط خدا است که حکم می دهد !
خود یا خدا ؟!
مسئله این است ...
انتخاب کنیم !
#تأمل !
گفت از دلت چه خبر؟
گفتم : خوش است به بودَنَت ...
#ربی ...
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#پیام_ناشناس
مذهبی ها گاهی از این ور بام می افتند
گاهی از آن ور ...
و افتاده ها میشوند مذهبی نما..
و این افتادن ها معیار قضاوت میشود ، قضاوت تمام مذهبی ها !
نمایی که #مذهبی_نما_ها از مذهبی ها در ذهن می گذارند #بزرگترین_دردسر و سردرد مذهبی هاست
.
خودمانی بگویم
برادرم نگاهت را محکم به زمین بدوز که گاهی اگر نگاهت اتفاقی به خواهری بیفتد هیچ اعتمادی نیست که خواهر ، خواهر باشد !نگاهت را محکم به زمین بدوز که ذوق دختر خواهرنمایی #از_نگاه_تو ، مذهبی ها را در ذهن عده ای به #منجلاب_دورویی می برد...
برادرم نگاهت را محکم به زمین بدوز که چشم های بسیاری منتظر #قضاوت_تمام_مذهبی_ها از روی نگاه تو هستند !
برادرم نگاهت را محکم به زمین بدوز یا #تسبیح را از دستانت رها کن !
یا برادر باش یا انگشتر عقیق و یخه ی بسته و چفیه را الوده به نگاه های زیر چشمی نکن !
خواهرم چادر را محکم به سرگرفته ای اما گاه گاهی #برای_پوچ آذین به حجابت می بندی!
چادر ۵ متر پارچه مشکی بیشتر نیست اگر نفهمی اش خواهرم از نو ، #دوباره_چادر_را_بفهم بعد آن را به سر بگیر !
خواهرم ، اگر می شود کنار افرادی که به قضاوت نشسته اند از برادر فلانی کمتر بگو ، آخر میدانی تو #حیای_تمام_خواهران را نشانه گرفته ای !
یا خواهر باش، یا #ادعای انقلابی بودن و بسیجی بودنت را کنار بگذار !
کاش حواسمان باشد حیا و غیرت و ... مذهبی ها را با نمایش مذهبی انگارمان #به_سخره_نگیریم !
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :1⃣7⃣
#فصل_نهم
روز عروسی صمد خودش را رساند. عصر بود. خبر آوردند" حجت قنبری " یکی از هم روستایی هایمان را که چند روز پیش در تظاهرات همدان شهید شده بود به روستا آورده اند.
مردم عروسی را رها کردند و ریختند توی کوچه ها. صمد افتاده بود جلوی جمعیت، مشتش را گره کرده بود و شعار می داد: «مرگ بر شاه... مرگ بر شاه.» مردها افتادند جلو و زن ها پشت سرشان. اول مردها مرگ بر شاه می گفتند و بعد هم زن ها. هیچ کس توی خانه نمانده بود.
خانواده حجت قنبری هم توی جمعیت بودند و در حالی که گریه میکردند، شعار می دادند.
تشییع جنازه باشکوهی بود. حجت را به خاک سپردیم. صمد ناراحت بود. من را توی جمعیت دید. آمد و خودش مرا رساند خانه و گفت می رود خانه شهید قنبری.
شب شده بود؛ اما صمد هنوز نیامده بود. دلم هول می کرد. رفتم خانه پدرم. شیرین جان ناراحت بود. می گفت حاج آقایت هم به خانه نیامده. هر چه پرسیدم کجاست، کسی جوابم را نداد. چادر سرکردم و گفتم: «حالا که این طور شد، می روم خانه خودمان.» خواهرم جلویم را گرفت و نگذاشت بروم.
شستم خبردار شد برای صمد و پدرم اتفاقی افتاده. با این حال گفتم: «من باید بروم. صمد الان می آید خانه و نگرانم می شود.»
ادامه دارد...✒️
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣7⃣
#فصل_نهم
خدیجه که دید از پس من برنمی آید، طوری که هول نکنم، گفت: «سلطان حسین را گرفته اند.» سلطان حسین یکی از هم روستایی هایمان بود.
گفتم: «چرا؟!»
خدیجه به همان آرامی گفت: «آخر سلطان حسین خبر آورده بود حجت را آورده اند. او باعث شده بود مردم تظاهرات کنند و شعار بدهند. به همین خاطر او را گرفته و برده اند پاسگاه دمق. صمد هم می خواسته برود پاسگاه، بلکه سلطان حسین را آزاد کند. اما حاج آقا و چند نفر دیگر نگذاشتند تنهایی برود. با او رفتند.»
اسم حاج آقایم را که شنیدم، گریه ام گرفت. به مادر و خواهرهایم توپیدم: «تقصیر شماست. چرا گذاشتید حاج آقا برود. او پیر و مریض است. اگر طوری بشود، شما مقصرید.»
آن شب تا صبح نخوابیدیم. فردا صبح حاج آقا و صمد آمدند. خوشحال بودند و می گفتند: «چون همه با هم متحد شده بودیم، سلطان حسین را آزاد کردند؛ وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرش بیاورند.»
نزدیک ظهر، صمد لباس پوشید. می خواست برود تهران. ناراحت شدم. گفتم: «نمی خواهد بروی. امروز یا فردا بچه به دنیا می آید. ما تو را از کجا پیدا کنیم.»
مثل همیشه با خنده جواب داد: « نگران نباش خودم را می رسانم.»
ادامه دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
که به آهی
عالمی بهم می ریزد ...
#storyvideo
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خریدارم حسین ...
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹