هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_451
فهیمه ناگهان سرخ شد و سر به زیر انداخت و خاله به جای او گفت :
_بارداره....
جیغ کشیدم از خوشحالی.
_وای فهیمه!..... من خاله شدم؟!
فهیمه ریز خندید.
_هنوز نه.... باید یه چند ماه دیگه صبر کنی.
_خیلی بدی... چرا بهم نگفتی پس؟
_نشد دیگه.
و تا خواستم از جزئیات بیشتری باخبر بشوم، خاله با اخم و تخم وسط حرفمان پرید.
_اینو ول کن... الان خودت رو بچسب دختر.... اومدیم رفتی پایگاه اونجا فهمیدی حامله ای.... میخوای چکار کنی خب؟
_خب... خب بر میگردم.
خاله چهار چشمی نگاهم کرد.
_بر میگردی؟!.... بعید میدونم.... تو بر نمیگردی فرشته... لجبازی میکنی و میمونی و یه بلایی سر خودت میاری... من میدونم.
انگار خاله طیبه مرا بیشتر از حتی خودم شناخته بود.
_خاله اصلا این چه حرفاییه میزنی.... هنوز هیچی نشده الکی فکر و خیال واسه خودت درست نکن... خبری نیست.
و فهیمه انگار قصد کرده بود طرف خاله طیبه باشد.
_خب راست میگه خاله.... تو سر همون شيميايي شدنت هم همهمون رو زجر کش کردی... الان میری بعد این قول و قرارات یادت میره.
_نگران نباشید مراقب خودم هستم... تو رو خدا فقط شما دیگه هیچی نگید.... بذارید با خیال راحت ساکم رو ببندم.
خاله باز چپ چپ نگاهم کرد.
_یوسف چی میگه حالا؟
_اون تازه آروم شده... تو رو خدا هیچی بهش نگید.
_بفرما.... پس یوسفم راضی نیست و تو هی حرف خودت رو میزنی!
کلافه از دست خاله نالیدم.
_خاله، جان من بس کن.... گفتم مراقب خودم هستم دیگه.
خاله که دست از سر اخم و تخمهایش برنداشت اما فهیمه یک پاکت مغز بادام به من داد و دعا کرد که به سلامتی بروم و برگردم.
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
«♥️✨»
خدایا..
چیزۍکہمامیخوایمرو
باچیزۍکہخودتبرامون
میخواۍیکۍکن!
♥️¦↫#خــدا
✨¦↫#قربونتبرمخدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را
از بلاها، سختیها،
مصیبتها و گرفتاریها
خدایا خودت پناه و
تسڪینِ دردهایشان باش
خدایا دلشوره و دلواپسے را
از ڪشور ما دور ڪن
آمیـــن
🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
سـ❄️لام دوستان عزیز، روزتون پر از خیر وبرکت و ثروت ، دلتون همیشه خوش ❄️
🦋مثبت اندیشی به معنای انکار
مشکلات و بدیها نیست
🦋بلکه توجه نکردن به آنهاست
🦋به هرچیزی فکرکنی
ارتعاش آن را جذب خواهی کرد
🦋پس نیکاندیش باشیم
тнє qυαℓιту σf уσυя тнιикιиg ∂єтєямιиєѕ тнє qυαℓιту σf уσυя ℓιfє
کیفیت افکارت، کیفیت زندگیتو تعیین میکنه.
[وَاعْفُعَنَّاوَاغْفِرْلَنَاوَ
ارْحَمْنَاأَنْتَمَوْلَانَا]
+پروردگارا،ماراببخشو
دررحمتخودقرارده!"
«💔🍃»
آقایامامحسین!
مارابغلکن..
"اربابِآرامش"بهوقتِسرگردانی؛
لطفاًبرایدلهایشکستهیمادعاکن..
💔¦↫#عزیزمحسین
‹›
.
بیرحمترین
معادله دنیاست!
که هر قدر بیشتر
دوستش داشته باشی
کمتر میفهمد …!
#لیلامقربی
🌸🍃
🍂بارگاهـٺ بابِ رحمـٺ،
ڪربلايـٺ جنـٺ اسٺ
خستـہ دل،
از رنجِ هجرانیـم،
در را باز ڪن...
#دلتنگ_حرم💔
سال ها با عشق تو سر می کنیم
نام زیبای تو از بر می کنیم
در نماز ظهر و عصر صبح و شام
یاد تو ای ماه دلبر می کنیم یا مهدی💚
اللهم عجل لولیک الفرج 🌿
این جمعه آمدو شما باز نیامدی😔
ما ماندیم و جمعه های تلخ انتظار....
#التماس دعا
.
روزها با فکر او دیوانهام،شب بیشتر...
هر دو دلتنگ همیم،اما من اغلب بیشتر ...❣
«💛🕊»
بسمربالمهدی|❁
عمریستلحظهلحظهبهشوقتنفسزدم
ایحجتغریب،امامِزمانمن...!
💛¦↫#السلامعلیڪیابقیةاللھ
🕊¦
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_452
انگار آنها مرا حتی از خودمم بهتر شناخته بودند.
با قطعی شدن رفتن من به پایگاه، خاله اقدس اصرار کرد لااقل شب چله' بمانیم.
و ما هم ماندیم.
خاله اقدس برای شب چله کلی زحمت کشید، خاله طیبه را هم دعوت کرد.
انار گرفت. چلومرغ درست کرد. تخمه و مغز بادام و پسته گرفت.
و شب چله ی خوبی هم شد. جز....
همه زیر کرسی خاله اقدس نشسته بودیم و انار می خوردیم که خاله طیبه از یوسف پرسید :
_حالا یوسف جان... از فرشته راضی هستی؟
و یوسف با لبخند جواب داد:
_چرا نباشم خاله؟!.... فرشته خانم باید از من راضی باشه.... نه فرشته خانم؟
و من در مقابل نگاه خاله اقدس و خاله طیبه گفتم:
_خدا رو شکر خاله.... نگران نباشید زندگی من خوبه.
و خاله در مقابل نگاه همه گفت :
_تو رو که می دونم زندگیت خوبه... از یوسف مطمئنم.... اما از بابت یوسف نگرانم.... آخه تو خیلی لجبازی.
خاله اقدس و یوسف خندیدند و من با دلخوری فقط به خاله خیره شدم.
_دستت درد نکنه خاله!
_رودربایستی که باهات ندارم... حقیقت رو گفتم.
نگاهم سمت یوسف برگشت که سعی داشت به خاطر ناراحتی من، لبخندش را بپوشاند اما موفق نبود.
وقتی دید نمی تواند لبخندش را کنترل کند، به حرف آمد و لااقل گفت :
_منم از زندگیم راضی ام خاله.... فرشته خانم خیلی خانومه.
اما دلخور شده بودم بدجور. شب وقتی به خانه برگشتیم، یوسف دنبال بهانه ای بود تا سر حرف را باز کند.
_ساک رو بستی؟
باهمان دلخوری جوابش را دادم:
_بله....
_ژاکت برای خودت برداشتی؟
به زور جوابش را دادم :
_بله....
_فرشته!.... دلخوری؟!
_هیچی نگو یوسف....
_چرا ؟!.... من که ازت دفاع کردم.
_دیدم چه طور خندیدی!
_خب از حرف خاله خنده ام گرفت.
شب چله : همان شب یلداست که قدیمی تر ها به آن شب چله می گفتند.
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
جمعه ،
خود به تنهایی یک ارتش است .
لشکری از خاطرات تلخ و شیرین ؛
بغض های نباریده ؛
دل تنگ و حرف های فروخورده ؛
و تو ...
یک تنه ،
میجنگی و میجنگی ...
حمله ی آخر ،
با اخرین تیغ های آفتاب شکل میگیرد .
و قطعا ،
بازنده خواهی بود ...
مرد میخواهد ،
ایستادن و غروب جمعه را نباریدن ...
جمعه ها ،
مغلوب ترین حریفشان را ،
در من جستجو می کنند
🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 راهکاری برای بهتر دیده شدن خانمها در جامعه
♨️ داستان لینا لونا، حکایت امروز ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را
از بلاها، سختیها،
مصیبتها و گرفتاریها
خدایا خودت پناه و
تسڪینِ دردهایشان باش
خدایا دلشوره و دلواپسے را
از ڪشور ما دور ڪن
آمیـــن
🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
سـ❄️لام دوستان عزیز، روزتون پر از خیر وبرکت و ثروت ، دلتون همیشه خوش ❄️
🦋مثبت اندیشی به معنای انکار
مشکلات و بدیها نیست
🦋بلکه توجه نکردن به آنهاست
🦋به هرچیزی فکرکنی
ارتعاش آن را جذب خواهی کرد
🦋پس نیکاندیش باشیم
тнє qυαℓιту σf уσυя тнιикιиg ∂єтєямιиєѕ тнє qυαℓιту σf уσυя ℓιfє
کیفیت افکارت، کیفیت زندگیتو تعیین میکنه.
کارتـٰانرابـراۍخدانکنیـد،
براۍخداکارکنید!
تفـٰاوتشفقطھمیـناَست
کہممکناستحسیـن‹ع›
درکربلـٰابـاشد
ومـندرحـٰالکسبِعلـم
براۍرضـٰاۍخدا ...!
#شھیدمرتضےآوینے🎙
#تباهیات...
آبجـــــے و داش گلم ی جورۍ زندگۍ کن کہ بعد ازدواج مجبور نشـــــے دلیت اکانت کنۍ، سیم کارت بسوزونـــــے
ریست فکتورۍ کنۍ...
#میگیرۍکہ_چۍمیگم؟
#آره_خلاصہ...
مبــــــارڪباشدآمدنماهـےڪـہ
اولینروزشباقرے،
سومینشنقوے،
دهمینشتقوے،
سیزدهمینشعلوے،
نیمہاشزینبـے
وبیستوهفتمشمحمدےاست...♥️
#حلولماهرجبمبارڪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌧⃟💙
یه قرار عاشقونه
زیر بارون نجف(:💙
- مـےدونیروزقیامـت،چـےدردناڪترہ؟!
+اینکـہخودِواقعـیت،همـونلحظهہ
بیادوایسہجلوتبگہ:توقـراربودمنبشـے
چےکارکردیباخودت...💔
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_453
من با حرص و عصبانیت نگاهش کردم.
_اصلا قشنگ نبود کارت.
جلویم را گرفت و نگذاشت سمت آشپزخانه بروم.
_خب ببخشید.... حالا ناراحت نباش... فردا میریم پایگاه و باز دلت برام تنگ میشه.
با لجبازی گفتم :
_نمیشه....
او هم لج کرد.
_تنگ میشه.
چشم در چشمش گفتم:
_نمیشه....
_اگه شد چی؟
_اگه شد میام دم در سنگرت و میگم فرمانده باهاتون کار داشتم.
خندید :
_خب منم میگم، با کسی کاری ندارم.
از شوخی بی مزهاش حتی لبخند هم نزدم و با اینکارم، کلافهاش کردم.
خواستم باز از مقابلش رد شوم که دستم را گرفت.
_قهر نداریم خانم خانما....
_قهر داریم آقا.... وقتی به شوخی بی مزه ی خاله خندیدی یعنی حرف خاله درسته.
_خب کسی که نبود... خودمون بودیم.
_خاله اقدس که بود.
_مامانم خودش میدونه تو حرصم میدی.
دیگر از شنیدن این حرف، آنقدر دلخور شدم که حقیقتا با یوسف قهر کردم.
هر کاری کرد با او حرف نزدم.
منت کشی کرد. نوازشم کرد. تاب موهای بافته شده ام را باز کرد.
اما من، در آخرین شب قبل از رفتنمان به پایگاه، پشتم را به او کردم و توجهی نکردم به او.... نه به حرفهایش و نه به نوازش هایش.
اما او دست بردار نبود. مرا در آغوشش کشید. بارها بوسه به موهایم زد.... چندین بار سعی کرد قفل زبانم را باز کند با گفتن :
_باشه فرشته خانم.... قهر کردیها.
_گفتم قهر نداریم ولی قهر کردی... یادت باشه اینو.
_الان فردا میریم پایگاه، بعد منو نمیبینی... بعد دلت تنگ میشه.... آی من خوشحال میشم... آی من ذوق میکنم.
_فرشته!.... جوابمو نمیدی؟
_خواب بد می بینی جوابمو نمیدیها.
_میگن زنی که با شوهرش قهر کنه و با قهر بخوابه، فرشتهها هم با اون زن قهر می کنن.... البته.... اگه اسم اون زنم فرشته باشه.... شاید باهاش قهر نکنن... اینو باید برم از حاج آقای مسجد بپرسم ببینم در مورد شما صدق میکنه یا نه.
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀