eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
آورده صبا از گذرٺ عطرِ خدا را تا روزیِ ما نیز کند کربُ بلا را انگار که فهمیده نسیمِ سحری باز صبح اسٺ و دلم لک زده ایوانِ طلا را 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
اللَّهُمَّ🙏 ✨اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلاَءَ خدايا🙏 ✨بيامرز برايم گناهانی كه بلا را نازل مي كند ✨بیامرز گناهانی راکه مرا از تو دور میکند💔 ✨بیامرز گناهانی که مانع رسیدن دعاهایم به درگاهت میشود😢🙏 📒فرازی از دعای کمیل🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔شاید به محرم نرسیدیم آقا این اشک علی الحساب پیشت باشد💔 🌾🍂🌿 شب زیارتی آقا اباعبدالله... 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ سلام ، روزت سرشار از عشق و موفقیت و لطف خدای مهربان ❤️
joze28.mp3
3.99M
⚜ تندخوانی ۲۸ 🍃قاری استاد معتز آقائی ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
به خدا توکل کن و از فضل خدا بهره مند شو 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
هر اندازه افتادگی کنید به همان اندازه بالا برده میشوید 👑👑👑👑👑👑👑
ملکوتی جادوگر زیبایی ایران برای اولین بار در ایتا ‼️ 💥حجم دهی و پر کردن اندام فقط در ۲۰ روز با و 💥حجم دهی راحت و و ⚡️ ژل ⚡️ روغن و ⚡️ روغن از بین بردن و کک و مک ⚡️ روغن حجم دهنده و .... ♨️پوست زیبا ،سفید و یک دست 💥 زیبایی و سلامت با و صددرصد 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1316290590C68e70196be مشاوره رایگان↙️ @jazabi
🔞👌روش های ماساژ 💥 امسال مثل ملکه بدرخشید 😍صورت بدون لک و چروک مردانی که همسرانی با اندام خوش فرم میخوان داشته باشندحتما عکسها روببینن👇♨️ ۱.نظر دوستان 👇 http://eitaa.com/joinchat/1316290590C68e70196be
28(1).mp3
3.89M
💫☀️یک مسأله شرعی به همراه شرح دعای ماه مبارک رمضان حضرت آیت الله (ره)☀️💫 🔴 😍 ☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل من فقط به حرم خوش است ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣3⃣2⃣ با خودم می گفتم: «حالا که ستار شهید شده و صدیقه عزادار است، من چطور دلم بیاید کنار شوهرم بایستم و جلوی این همه چشم با او حرف بزنم.» صمد هم دیگر چیزی نگفت. داشت می رفت اتاق مردانه، برگشت و گفت: «بعد از شام با هم برویم بچه ها را ببینیم. دلم برایشان تنگ شده.» بعد از شام صدایم کرد. طوری که صدیقه متوجه نشود، آماده شدم و آمدم توی حیاط و دور از چشم همه دویدم بیرون. دنبالم آمد توی کوچه و گفت: «چرا می دوی؟!» گفتم: «نمی خواهم صدیقه مرا با تو ببیند. غصه می خورد.» آهی کشید و زیر لب گفت: «آی ستار، ستار. کمرمان را شکستی به خدا.» با آنکه بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: «مگر خودت نمی گویی شهادت لیاقت می خواهد. خوب ستار هم مزد اعمالش را گرفت. خوش به حالش.» صمد سری تکان داد و گفت: «راست می گویی. به ظاهر گریه می کنم؛ اما ته دلم آرام است. فکر می کنم ستار جایش خوب و راحت است. من باید غصه خودم را بخورم.» داشتم از درون می سوختم. برای بچه های صدیقه پرپر می زدم. اما دلم می خواست غصه صمد را کم کنم. گفتم: «خوش به حالش. کاشکی ما را هم شفاعت کند.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم ای که روشن شود از نور تو هر صبح جهان روشنای دل من حضرت خورشید سلام. 💞💞💞💞💞💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
joze29.mp3
4M
صوتی🎧 📜 به روش (تندخوانی)✨ باهدف انس باقران درماه 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
29(1).mp3
3.98M
💫☀️یک مسأله شرعی به همراه شرح دعای ماه مبارک رمضان حضرت آیت الله (ره)☀️💫 🔴 😍 ☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣3⃣2⃣ همین که به خانه خواهرم رسیدیم، بچه ها که صمد را دیدند، مثل همیشه دوره اش کردند. مهدی نشسته بود بغل صمد و پایین نمی آمد. سمیه هم خودش را برای صمد لوس می کرد. خدیجه و معصومه هم سر و دستش را می بوسیدند. به بچه ها و صمد نگاه می کردم و اشک می ریختم. صمد مرا که دید، انگار فکرم را خواند، گفت: «کاش سمیه ستار را هم می آوردیم. طفل معصوم خیلی غصه می خورد.» گفتم: «آره، ماشاءالله خوب همه چیز را می فهمد. دلم بیشتر برای او می سوزد تا لیلا. لیلا هنوز خیلی کوچک است. فکر نکنم درست و حسابی بابایش را بشناسد.» صمد بچه ها را یک دفعه رها کرد. بلند شد و ایستاد و گفت: «سمیه را یک چند وقتی با خودت ببر همدان. شاید این طوری کمتر غصه بخورد.» فردای آن روز رفتیم همدان. صمد می گفت چند روزی سپاه کار دارم. من هم برای اینکه تنها نماند، بچه ها را آماده کردم. سمیه ستار را هم با خودمان بردیم. توی راه بچه ها ماشین را روی سرشان گذاشته بودند. بازی می کردند و می خندیدند. سمیه ستار هم با بچه ها بازی می کرد و سرگرم بود. گفتم: «چه خوب شد این بچه را آوردیم.» با دلسوزی به سمیه نگاه کرد و چیزی نگفت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
💐🌸🌺🌷🌺🌸💐 شاید را خیلی به من نمی گفت ولی در خیلی به من می کرد. با همین کارهایش از خانواده ام می رفت. که می گرفت، می آمد و تمام را می گذاشت توی من و می گفت: هر جور خودت داری کن . خرید با من بود. اگر خودش لازم داشت می آمد و از من می گرفت. هر وقت هم که برای و تنگ می شد ، آزاد بودم یکی دو هفته بروم . اصلاً سخت نمی گرفت. از هم که بر می گشتم، می دیدم خیلی و است. را خودش و را مرتب می کرد. 💐🌸🌺🌷🌺🌸💐 💐🌸🌺🌷🌺🌸💐 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
چه دیدنی بود نماز آنان که با هر رکوع و هر سجود از فرش به عرش سفر می کردند... 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹