joze29.mp3
4M
#فایل صوتی🎧
#جز_بیست_ونهم📜
به روش #تحدیر (تندخوانی)✨
#استادمعتزآقایی
#ختمقرآن
باهدف انس باقران درماه #بندگی🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #ترجمه دعای
#روز_بیست_ونهم ماه مبارک رمضان
✅ویدیو دانلود شود🌹
29(1).mp3
3.98M
💫☀️یک مسأله شرعی به همراه
شرح دعای #روز_بیست_ونهم ماه مبارک رمضان
حضرت آیت الله #مجتهدی(ره)☀️💫
🔴 #پیشنهادوییییییژه😍
☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :1⃣3⃣2⃣
#فصل_هفدهم
همین که به خانه خواهرم رسیدیم، بچه ها که صمد را دیدند، مثل همیشه دوره اش کردند. مهدی نشسته بود بغل صمد و پایین نمی آمد. سمیه هم خودش را برای صمد لوس می کرد. خدیجه و معصومه هم سر و دستش را می بوسیدند. به بچه ها و صمد نگاه می کردم و اشک می ریختم. صمد مرا که دید، انگار فکرم را خواند، گفت: «کاش سمیه ستار را هم می آوردیم. طفل معصوم خیلی غصه می خورد.»
گفتم: «آره، ماشاءالله خوب همه چیز را می فهمد. دلم بیشتر برای او می سوزد تا لیلا. لیلا هنوز خیلی کوچک است. فکر نکنم درست و حسابی بابایش را بشناسد.»
صمد بچه ها را یک دفعه رها کرد. بلند شد و ایستاد و گفت: «سمیه را یک چند وقتی با خودت ببر همدان. شاید این طوری کمتر غصه بخورد.»
فردای آن روز رفتیم همدان. صمد می گفت چند روزی سپاه کار دارم. من هم برای اینکه تنها نماند، بچه ها را آماده کردم. سمیه ستار را هم با خودمان بردیم.
توی راه بچه ها ماشین را روی سرشان گذاشته بودند. بازی می کردند و می خندیدند. سمیه ستار هم با بچه ها بازی می کرد و سرگرم بود.
گفتم: «چه خوب شد این بچه را آوردیم.»
با دلسوزی به سمیه نگاه کرد و چیزی نگفت.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
💐🌸🌺🌷🌺🌸💐
#همسرانه
#همسرداری_شهدا
#همسر_سردار_شهید
#یوسف_کلاهدوز
شاید #علاقه_اش را خیلی به من نمی گفت ولی در #عمل خیلی به من #توجه می کرد.
با همین کارهایش #غصه_دوری از خانواده ام #یادم می رفت.
#حقوق که می گرفت، می آمد #خانه و تمام #پولش را می گذاشت توی #کمد من و می گفت: هر جور خودت #دوست داری #خرج کن .
خرید #خانه با من بود.
اگر خودش #پول لازم داشت می آمد و از من می گرفت.
هر وقت هم که #دلم برای #پدر و #مادرم تنگ می شد ، آزاد بودم یکی دو هفته بروم #اصفهان. اصلاً سخت نمی گرفت. از #اصفهان هم که بر می گشتم، می دیدم #زندگی خیلی #مرتب و #تمیز است.
#لباسهایش را خودش #می_شست و #آشپزخانه را مرتب می کرد.
💐🌸🌺🌷🌺🌸💐
💐🌸🌺🌷🌺🌸💐
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
چه دیدنی بود
نماز آنان که
با هر رکوع و هر سجود
از فرش به عرش سفر می کردند...
#حی_علی_خیرالعمل
#نماز_اول_وقت
#التماس_دعا
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
در قنوت عاشـــقانہات
چه دیدهاے ڪہ عالم را
بہ طواف دستهایت ڪشاندهای...
#گاهی_نگاهمان_ڪن
#التماس_دعا📿
شهید مدافع حرم عبد صالح زارع
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🍃مهلت استفاده ما از
یک ماه هدیه و #ارزاق آسمانی مضاعف و ثوابهای چندین برابر
در #ضیافتالهی درون شبکه وبرون شبکه تا یک روز دیگه و
شاید همین امروز به پایان میرسه
و #عبادات با نرخ واقعی محاسبه خواهد شد.😢
درهای جهنم باز،
شیطان از غل و زنجیر آزاد میشه، #ثواب خواندن یک آیه برابرهمان آیه نه یک #ختمقرآن،
خواب یعنی خواب نه #عبادت،
نفس یعنی نفس نه #تسبیح
🔵مشترکین عزیز تا رسیدن پیام پایانی فقط چند ساعت دیگر فرصت داریم چون "کم کم غروب ماه خدا دیده میشود".
ماه #عاشقی به امید دیدار....😔💔
«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
#التماس_دعا🌷
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣3⃣2⃣
#فصل_هفدهم
گفتم: «تو دیدی چطور شهید شد؟!»
چشم هایش سرخ شد. همان طور که فرمان را گرفته بود و به جاده نگاه می کرد، گفت: «پیش خودم شهید شد. جلوی چشم های خودم. می توانستم بیاورمش عقب...»
خواستم از ناراحتی درش بیاورم، دستی روی کتفش زدم و گفتم: «زخمت بهتر شده.»
با بی تفاوتی گفت: «از اولش هم چیز قابلی نبود.»
با دست محکم پانسمان را فشار دادم.
ناله اش درآمد. به خنده گفتم: «این که چیز قابلی نیست.»
خودش هم خنده اش گرفت. گفت: «این هم یک یادگاری دیگر. آی کربلای چهار!»
گفتم: «خواهرت می گفت یک هفته ای توی یک کشتی سوخته گیر افتاده بودی.»
برگشت و با تعجب نگاهم کرد و گفت: «یک هفته! نه بابا. خیلی کمتر، دو شبانه روز.»
گفتم: «برایم تعریف کن.»
آهی کشید. گفت: «چی بگویم؟!»
گفتم: «چطور شد. چطور توی کشتی گیر افتادی؟!»
گفت: «ستار شهید شده بود. عملیات لو رفته بود. ما داشتیم شکست می خوردیم. باید برمی گشتیم عقب. خیلی از بچه ها توی خاک عراق بودند. شهید یا مجروح شده بودند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
به روایت از همسربزرگوار ایشان :
۱۴ سال پیش با آقاهادے ازدواج ڪردم. از همان ابتدا ڪه هادے را دیدم دل بسته اش شدم، میدانستم در ڪنار هادے خوشبخت میشوم. در طول زندگے مشترڪمان هادے هیچوقت ناراحتم نڪرد. اصلا شخصیتش طورے بود ڪه نمے توانست ڪسے را با ڪارها یا حرفهایش ناراحت ڪند. همیشه مراقب بود تا ڪسے از دستش دلخور نشود.😭😭
هادی امام حسین(ع) را خوب مے شناخت. او از جوانے در این راه قدم گذاشت، اگر چه فردے ڪم صحبت بود اما بیشتر مرد عمل بود. همه دغدغهاش نابودے اسرائیل بود. آرزو داشت روزے نابودے ڪامل اسرائیل را ببیند. هر بار صحبت از نابودے اسرائیل میشد لبخند بر لب میآورد.😭😭
آاقا هادے عاشق ڪارش بود. هر بار ڪه میخواست ماموریت اعزام شود خود را آراسته میڪرد و بهترین لباسهایش را میپوشید و با شوق و اشتیاق میرفت. روز سهشنبه آخرین بارے ڪه رفت هم لباسهاے نو پوشیده بود.😭😭
آقا هادے راهش را با جان و دل انتخاب ڪرده بود. هدف او دفاع از اسلام بود و به شغلش به عنوان یک هدف نگاه مے ڪرد. هیچوقت سختیهاے ڪار به چشمش نمے آمد و از سختیها سخن نمیگفت.😭
☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
✍ دلم می لرزد خدا....
😚چیزی تا سوت پایان باقی نمانده است...
❄️دلم می لرزد خدا....
از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است...
از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهايش، گم کنم..
از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند...نه حاصل عنایت هايت!!!
❄️خدا..... دلم، تو را برای همیشه می خواهد...
آغوش گرم و بی همتای تو را... که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام...
من....از دنیای بدون تو... می ترسم...
از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند...
از روزهای سپيدي.. که بدون هم نفسی با تو...تاریک ترین لحظه های عمر من هستند...
❄️قلبم... بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است..
و دستانم... لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند...
❄️چه کنم...؟
بی سحرهای روشن...؟
بی زمزمه های ابوحمزه...؟
بی اشکهای افتتاح.... ؟
من بی تو...از پر کاهی سبک ترم...که به اشاره ای، اسیر دست شیطان
می شود...
❄️
بمان....همین جا....در لابلاي تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است...
❄️بمان.....
تمام شیطنتای #ریحانه_پارسا و همسرش😍🧜♀💥
اوه اوه بیاین ببینید ریحانه چکارها که نمیکنه .......🙈🙊😜😻
💯برای دیدن به روزترین لایوهای #اینستاگرامی روز #هنرمندان باما همراه باشید😱🤬🎭
عکس وکلیپ فوق عاشقانه واحساسی 💝
http://eitaa.com/joinchat/1497825302Ced9bb6face
http://eitaa.com/joinchat/1497825302Ced9bb6face
اوووف چ خبره😋😋😋
کلیپهای باحال و جدید هم داره 😍
#زناشویی💦💦
#عاشقانه😍😍
نکات بسیارمهم در ارتقاء روابط زناشویی👱♀🧔
چگونهسوءزنرانسبتبههمسرمانکمکنیم♨️
بهترینشیوههای همسرداری دراینشرایط📛
http://eitaa.com/joinchat/595787794C87a0b2c4e7
❌💦ورودمجردانممنوع💦❌
-------------------------------------
🍒 خیلیا با این ڪانال نظرشون در #مورد_حجاب عوض شده😯
🔴 این #چهار_تار مو مشڪلش چیه⁉️
🔴 چرا به #مردا هیچے نمیگین⁉️
🔴 چرا #حجاب_اجباری⁉️
🔴 اصلا ڪجاے #قرآن گفته حجاب⁉️
🔴آخه منم دوست دارم #آزاد باشم‼️😳
💟 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
✅ داستان واقعی خانمی بنام #سحر که #روحشون از #جسمشون جدا میشود و بعداز مدتی #روحشون برمیگردد به #بدنشون😳
http://eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
⭕️ این داستان جذاب رو از #زبان_خودِاین #خانم بشنوید😳
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
❌زنده شدن زنی پس از ۱۸ ساعت در سردخانه!😱
❌پرده برداری از فاجعهی زنده به گور شدن مردم 😳
❌(فیلم)نقشه یهود برای کشتار دو سوم جمعیت جهان!😭
❌آمار وحشتناک از رسیدن رشد جمعیت ایران به زیر یک درصد!😢
مطالب خاص و ویژه را دنبال کنید👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3195863041C1268d27068
http://eitaa.com/joinchat/3195863041C1268d27068
http://eitaa.com/joinchat/3195863041C1268d27068
🚨جریان عجیب دعای آهوها برای #حاج_قاسم
همرزم حاج قاسم میگوید یک روز سردار در اوج درگیری با داعش از عراق زنگزد و گفت شنیدهام تهران #برف سنگینی آمده با این برف #آهوهایی که در کوه نزدیک پادگان سپاه هستند برای یافتن غذا پایین میآیند امروز برایشان علوفه تهیه کن تا از گرسنگی نمیرند. من نیز سریع اقدام کردم و با کمال تعجّب بعدازظهر مجدداً زنگ زد و در جملهی عجیبی گفت ...😱
🔻ادامه را اینجا بخوانید👇
http://eitaa.com/joinchat/3870687243Cb7696c0270
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چونکه صبح
آمد وچشمم باز شد
خلقـتم بـا خـالقم همـراز شد
غرق رحمت
میشود آنروز که
صبحش با نام "تو" آغــاز شد
🌺 بسم الله الرحمن الرحیم🌺
30(1).mp3
3.4M
💫☀️ مسأله شرعی به همراه شرح دعای روز سیام ماه مبارک رمضان- حضرت آیت الله مجتهدی(ره)☀️💫
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
الهے ....✨
فطرمان را فاطر، ❣️
ایمانمان را فاخر،✨
و روحمان را طاهر بفرما ...❣️
و امام زمانمان را ظاهر بگردان(آمین)✨
طاعات و عبادات همـہ بزرگواران قبول درگاـہ حق و استشمام رايحـہ معطر فطر بر فطرت پاڪتان مبارڪ باد.✨
#عید_فطر
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :3⃣3⃣2⃣
#فصل_هفدهم
آتش دشمن آن قدر زیاد بود که دیگر کاری از دست ما برنمی آمد. به آن هایی که سالم مانده بودند، گفتم برگردید. نمی دانی لحظه آخر چقدر سخت بود؛ وداع با بچه ها، وداع با ستار.»
یک لحظه سرش را روی فرمان گذاشت. فریاد زدم: «چه کار می کنی؟! مواظب باش!»
زود سرش را از روی فرمان برداشت. گفت: «شب عجیبی بود. اروند جزر کامل بود. با حمید حسین زاده دونفری باید برمی گشتیم. تا زانو توی گل بودیم. یک دفعه چشمم افتاد به کشتی سوخته ای که به گل نشسته بود. حالا عراقی ها ردّ ما را گرفته بودند و با هر چه دم دستشان بود، به طرفمان شلیک می کردند. گلوله های توپ کشتی را سوراخ سوراخ کرده بود. از داخل آن سوراخ ها خودمان را کشاندیم تو. نزدیک های صبح بود. شب سختی را گذرانده بودیم. تا صبح چشم روی هم نگذاشته بودیم. جایی برای خودمان پیدا کردیم تا بتوانیم دور از چشم دشمن یک کمی بخوابیم. نیرویی برایمان نمانده بود. حسابی تحلیل رفته بودیم.»
گفتم: «پس دلهره من و مادرت بی خودی نبود. همان وقتی که ما این قدر دلهره داشتیم، ستار شهید شده بود و تو زخمی.»
انگار توی این دنیا نبود. حرف های من را نمی شنید. حتی سر و صدای بچه ها و شیطنت هایشان حواسش را پرت نمی کرد. همین طور پشت سر هم خاطراتش را به یاد می آورد و تعریف می کرد.
ادامه دارد...✒️
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
#شهادت فقط در جبهههای جنگ
نیست✘ اگــر انسان بـرای خدا کار
ڪند و به یـاد او باشد و بمیــرد...
#شهید است🌷
جـ❣ــان امانتیست
که باید به #جـانان رساند
اگر خود ندهی⇜میستانند
فـاصلـه #هلاکت و #شهادت
همین "خیانت در امانت" است.
#شهید_گمنام🌷
#یا_ذبیح_العطشان
@🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹