فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 صبر امامحسین در مقابل خیرخواهیهای ناشیانه
🔻رهبر انقلاب:
ماها نمیفهمیم صبر یعنى چه.
صبر در جاى صبر معلوم میشود که معنایش چیست.
از اوّلى که امام حسین از مکّه قصد حرکت کرد و بعضى فهمیدند، این موانع گوناگون اخلاقى در مقابل امام حسین شروع شد، تا شب عاشورا. صبر کردن در مقابل این حوادث [خیلی دشوار است.]
صبر کردن در مقابل این خیرخواهىهاى ناشیانه کار خیلى عظیمی است، کار خیلى بزرگى است، خیلى قدرت میخواهد؛ صبر کرد.
همهى صبر، در مقابل فشارها و مصائب جسمانى نیست؛
این فشارهایى که به عنوان مصلحتطلبى، مصلحتجویى، [که بگویند] «آقا بر خلاف مصلحت دارید کار میکنید» وارد مىآید، صبر کردن در مقابل اینها و راه بیّن و روشن و رُشد را رها نکردن، آن صبر عظیم و صبر جمیلى است که امام حسین (علیه السّلام) انجام داد. ۱۳۸۰/۱۲/۲۱
مادری درخیمه ها میداد دلداری به خویش
بچه های من رعناتر ز اکبر نیستند
#دو_طفلان_مسلم
#شب_چهار_محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحم،بنامِ حسین(علیه السلام)💚
عالم،به عشقِ روی تو بیدار می شود💚
هر روز،عاشقـانِ تو بسیـارمی شود💚
وقتی،سـلام می دَهَمت،در نگاهِ من💚
تصویرِ کربلای تو، تکرار می شود🕌
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماسک زدن در هیئت عبادت است
🎙حجت الاسلام انصاریان
#محرمـ
#عاشــــورایی_میمانیمـ
┬────────┬
◇ ◇
┴────────┴
••🕊••
[هَر که خدا را
بیش از خود دوست بِدارَد،
بیشَک شَهید خواهد شد...!]
#شہیدبابڪنورے♥️
•●❥❥
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
آشُفتِہأَم چُو پیرغُلامی کِ أَز غَمَت،
یِک عُمر گِریِہ کَرد وَلی کَربَلا نَرَفت...💔
-----------------------------
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
▫️در مریدان حسین است این مرام
◾️امسال میتوان با راههای دیگری به برپایی عزای حسینی پرداخت... مراقب دلدادگان حسین(ع) باشیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شبیه_کربلاییها_بشیم...
🍃آيت الله ناصري : مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی می فرماید : فرزند من در دهه محرم فقط نان خالی می خورد و خورشت و چیز دیگری نمی خورد . این شخص ، ولایتش جلوه گری کرده و متوجه صحنه کربلاست.
#ما_ملت_امام_حسینیم
.
🕊 بانویی که همسرش را بهشتی کرده بود.
همسرش را از شک رهانیده بود.
از تردیدی که نزدیک بود مرد را
تا لبههای دوزخ بکشاند؛
دوزخِ بیحسین بودن.
دلِ را یکدله کرده بود، با یک تلنگر؛
«تو را چه شده زهیر؟!
پسرِ رسول خدا تو را دعوت کرده و
تو رد میکنی؟!»
نهیبِ بانو، مرد را از جا کند.
از دودلی رهانید.
از خیمه حسین (علیه السلام ) که برگشت،
همه وجودش را شوقی غریب آکنده بود.
« آقا، چیزی به شما گفته؟
وعدهای داده که این طور سر از پا نمیشناسی؟!»
مرد که چشمهاش میدرخشید جواب داد:
«آقا گفتند جانت در راهِ ما فدا خواهد شد.
سلام بانوی زهیر بن قین که هر سال شب
اول محرم یادت توی دلم زنده است.
سلام بر آن لحظهای که همسرت را
به بهشتِ با حسین بودن رهنمون شدی.
فقالت له زوجته:
- و هیَ دیلم بنتُ عَمر-
سبحان الله!
ایبعَثُ اِلیکَ ابن رسول الله
ثمّ لا یأتیه؟!...
#مریم_روستا
...♡
🕊 لب فروبسته ام از ناله و فریاد ولی
دل ماتمزده در سینه من نوحه گر است
#رهی_معیری
عزادریمحرمدر #بحرین...
...♡
تا خدا هست
می توان شهیــد شد...
جمال اوست که
جوینده نگاه من است...
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
15.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : وقتی با تأویل قرآن به جنگ امام حسین علیه السلام رفتند
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عاملی
#ما_ملت_امام_حسینیم
Rasoli-SHab7Moharram94-zamine(1).mp3
7.2M
حاج_مهدی_رسولی
🎼 لای لای علی؛
ای یاسمن خونین دهن بارونی من ...
#محرم...🏴
...♡
#من_باتو
#قسمت26
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت بــیــسـت وشــشــم
(بــخـش اول)
ڪیفم رو انداختم روے دوشم و از روے صندلے بلند شدم،سرم گیجم رفت،دستم رو گذاشتم روے شقیقہ م!
بهار نیومدہ بود،از دانشگاہ بیرون اومدم،چند قدم بیشتر برنداشتہ بودم ڪہ سرم دوبارہ گیج رفت!
چندبار چشم هام رو باز و بستہ ڪردم!
هر آن ممڪن بود بخورم زمین،دستم رو گذاشتم روے درختے ڪہ ڪنارم بود و نشستم!
صداے زنے اومد:خانم حالتون خوبہ؟
بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم بہ زور لب زدم:میشہ برام یہ تاڪسے دربست تا تهران بگیرید؟!
اومد نزدیڪم،چادرش رو با دست گرفت و گفت:میخواے ببرمت درمانگاہ؟اینطورے تا تهران ڪہ نمیشہ!
دوبارہ دستم رو گذاشتم روے درخت و بلند شدم نفس عمیقے ڪشیدم:نہ ممنون!
دستم رو گرفت:مگہ من میذارم اینجورے برے؟حالت خوب نیس دختر!
خواستم چیزے بگم ڪہ دستش رو پیچید دور شونہ هام و راہ افتاد.
همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفت:حسینیہ ے ما سر همین خیابونہ بعضے از بچہ هاے دانشگاہ میخوان بیان روضہ،بریم یڪم استراحت ڪن تاڪسے ام برات میگیرم!
بدون حرف باهاش رفتم،چشم هام بہ زور باز بود فقط فهمیدم وارد مڪانے شدیم!
حسینیہ سیاہ پوشے ڪہ خالے بود!
ڪمڪ ڪرد بشینم ڪنار دیوار و گفت:نیم ساعت دیگہ روضہ س تا بقیہ نیومدن خوبت ڪنم!
زن دیگہ اے وارد شد،با تعجب نگاهم ڪرد اما چیزے نگفت!
سرم رو تڪیہ دادم بہ دیوار و چشم هام رو بستم،چند دقیقہ گذشت حضور ڪسے رو ڪنارم احساس ڪردم اما چشم هام رو باز نڪردم،زنے گفت:دخترم نمیخواے بلند شے؟!
صدا برام غریبہ بود،بے حال گفتم:حالم خوب نیس!
_یعنے نمیخواے تو مجلسم ڪمڪ ڪنے؟!
با تعجب چشم هام رو باز ڪردم اما ڪسے ڪنارم نبود!
با صداے بلند گفتم:خانم!
زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود با لبخند اومد سمتم،لیوانے گرفت جلوم و گفت:بیا برات خوبہ!فڪ ڪنم فشارت افتادہ!
همونطور ڪہ لیوان رو از دستش مے گرفتم گفتم:تو چے ڪمڪ تون ڪنم؟!
با تعجب نگاهم ڪرد.
_مگہ ڪمڪ خواستم؟!
ڪمے از محتواے لیوان نوشیدم و گفتم:بلہ!گفتید بلند شو مگہ نمیخواے تو مجلسم ڪمڪ ڪنے!
سرش رو بہ سمت پشت برگردوند و رو بہ اتاقے ڪہ بود گفت:خانم مرامے!
خانمے ڪہ دیدہ بودم اومد بیرون و گفت:جانم!
_این رسمشہ از مهمونے ڪہ حال ندارہ ڪمڪ بخواے؟!
خانم مرامے با تعجب گفت:من ڪے ڪمڪ خواستم همش ڪہ ڪنار شما بودم!
با تعجب نگاهشون ڪردم
_خودم صدا شنیدم!
حال بدم فراموش شد،انقدر حالم بد بودہ ڪہ توهم زدم!
با شڪ نگاهم ڪردن،خانمے ڪہ ڪنارم بود گفت:از بچہ هاے دانشگاهے؟
سریع گفتم:بلہ!
_تو دانشگاہ قرص دادن بهت،براے درس خوندن و این حرفا!
نگاہ هاشون اذیتم میڪرد،نہ بہ اون ڪمڪش نہ بہ این نگاہ و حرفش!
دلم شڪست،با بغض بلند شدم همونطور ڪہ میرفتم سمت در گفتم:نمیدونم روضہ اے ڪہ اینجا میگیرید چقد قبولہ؟!
از حسینیہ اومدم بیرون،چندتا از دخترهاے چادرے دانشگاہ مے اومدن سمت حسینیہ!
رسیدم سر ڪوچہ،سهیلے رو دیدم ڪہ با عجلہ مے اومد بہ این سمت،زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود اومد ڪنارم و گفت:بهترہ با ایشون صحبت ڪنے!
و بہ سهیلے اشارہ ڪرد،با عصبانیت گفتم:خانم خجالت بڪش،حالم بد بود جرمہ؟!
ادامــه دارد...
@zendegiasheghane_ma
نگاھتان وجودمان را
از عشـق لبریز میکند ؛
ما عاشق نگاه یاران هستیم ...
شهدا همیشه نگاهی
☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#قرار_عاشقی
#حسین_جان❤️
❣تا بگیرد زندگانے ام صفا، گفتم حسین
با همہ بے بندوبارے بارها گفتم #حسین
❣دست هایم را گرفتے هرڪجا خوردم زمین
تا نهادم دسٺِ خود را روے پا گفتم حسین
#خدا_را_شڪر_گریان_حسینم🖤
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
🕊آماده شد محض نجاتِ خلق؛ کشتیِ نجات
تا خواندی از لطف و کرَم، «إنّا إلیه راجعون»
#مرضیه_عاطفی_سمنان
...♡
✍روز شمار وقایع کربلا
🔺🔺از اول #محرم تا روز عاشورا ( روز پنجم ماه محرم )
🖊کربلا….یکشنبه پنجم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری
🔹 نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه
کم کم جمع شده و به لشکر عمر بن سعد می پیوندند. نوشته اند: شیث بن ربعی با هزار سوار به سوی کربلا روان شد.
🔸عبیدالله عده ای را مأموریت داد
تا در مسیر کربلا بایستند و از حرکت کسانی که به قصد یاری حسین(ع) از کوفه خارج می شوند، جلوگیری کنند.
🔹چون گروهی از مردم می دانستند
که جنگ با امام حسین(ع) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است، در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار می کردند.
🔸نوشته اند: فرماندهی که از کوفه
با هزار جنگجو حرکت کرده بود، چون به کربلا رسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار می کردند.
🔻از سخنان امام حسین(ع) با سپاه دشمن
🔹« هیهات ما تن به ذلت نخواهیم داد.
خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت و خواری را نپسندیدند.
🔸دامنهای پاکی که ما را پرورده است
و سرهای پرشور و مردان غیرتمند هرگز فرومایگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند.
#ما_ملت_امام_حسینیم ❤️
مداحی آنلاین - زینب قوجالیب - موذن زاده.mp3
8.42M
🔳 #ترکی #شب_چهارم #محرم
🌴زینب قوجالیب
🌴گلدی حسین قبروه زوار
🎤حاج #سلیم_موذن_زاده
👌فوق زیبا
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌷#جانم_حسن 🍃
🌿ما بہ عشقِ حسنش مےنازیم
جان بہ راهِ قدَمش مےبازیم
🌿عاقبٺ مثل حَریمِ اَرباب
از برایش حَرَمے مےسازیم
#من_امام_حسنےام 💚
#روز_پنجم #محرم💔🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد #صابر_خراسانی
🎞 صحبت از جایزه ملک ری و گندم بود
خواهرت، دل نگران است؛ بیا برگردیم...!
#محرم...🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم ❤️
#من_باتو
#قسمت26
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت بــیــسـت وشـشـم
(بــخــش دوم)
صدام بہ قدرے بلند بـود ڪہ سهیلے نگاهمون ڪرد.
با عصبانیت رو بہ سهیلے گفتم:شما ڪہ انقد خوبے همہ قبولتون دارن بہ این خانم بگید من مشڪلے ندارم و فقط حالم بد شدہ!
با تعجب اما آروم گفت:چے شدہ؟
رو بہ زن گفت:خانم محمدے!
زن رفت بہ سمتش و آروم شروع ڪرد بہ صحبت ڪردن!
پوزخندے زدم و راہ افتادم بہ سمت خیابون!
صداے سهیلے باعث شد بایستم:خانم هدایتے!
برگشتم سمتش و گفتم:بلہ!
بے اختیار اشڪے از گوشہ چشمم چڪید نمیدونم چرا؟!
با نرمش گفت:بفرمایید حسینیہ!
با ڪنایہ گفتم:ممنون روضہ صرف شد!
_حالا یہ روضہ هم از من صرف ڪنید! شما رو مادر دعوت ڪردہ و هیچڪس حق ندارہ چیزے بگہ،درستہ خانم محمدے؟
زن سرش رو انداخت پایین و گفت:واقعا عذر میخوام!آخہ از این موردا داشتیم!
بے توجہ گفتم:قبول باشہ!خدانگهدار.
محمدے سریع دستم رو گرفت با شرمندگے گفت:ایام فاطمیہ س تو رو خدا دل شڪستہ از پیشم نرو!
دلم لرزید،ایام فاطمیہ بود!
صداے زن پیچید تو گوشم!دخترم!
سهیلے رفت سمت حسینیہ،من هم دنبال محمدے ڪشیدہ شدم توی حسینیہ،با خجالت بہ جمع نگاہ ڪردم و گفتم:من چادر ندارم،یہ جورے میشم!
محمدے لبخندے زدے و گفت:الان برات میارم!
سر بہ زیر نشستم آخر مجلس،محمدے با چادرے مشڪے اومد سمتم و گفت:بفرمایید!
چادر رو از دستش گرفتم و زیر لب تشڪر ڪردم،چادر رو سر ڪردم!
دستے بهش ڪشیدم،مثل اینڪہ دلتنگش بودم،حس عجیبے بود بعداز سہ سال سر ڪردن!
_حلال ڪردے؟
آروم گفتم:حلال!
خواستم چیزے بگم ڪہ صداے سهیلے از باند پیچید و مجلس شروع شد!
بغضم گرفت،سهیلے تازہ داشت صحبت میڪرد و خوش آمد گویے،من گریہ م گرفتہ بود!
چادر رو ڪشیدم روے صورتم و سرم رو تڪیہ دادم بہ پرچم یا فاطمہ!
اشڪ هام سرازیر شد،زیر لب گفتم:خدایا خیلے خستہ ام!
ادامــه دارد...