eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
7.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 تبلیغاتمون🪄💚 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان انلاین 📿 -بس کن منیژه ... گناه پسر مردم رو نشور . سرم کج شد سمت پدر . با تعجب فقط نگاهش کردم . حرف های پدر بودار بود. یه چیزی می دونست انگار . حسام باهمون جدیت گفت : _نه اون حرفی نزده ... زن دایی کلافه شد: _ای بابا خب حرف بزن بگو چی شده پس ؟ عصبی بلند شد از روی مبل و گفت: _ قراره چی بشه که شما هی میپرسید چی شده چی شده ؟ ما به درد هم نمی خوریم ... همسر سابق این خانوم برگشته ... این خانم هنوز دوستش داره ... دیگه باید چی بشه ؟ سرم رو با ناراحتی تکون دادم و گفتم : -باشه آقا حسام ... خوب از دل همه خبر داری ... تو از کجا میدونی دوستش دارم ؟ یه لحظه نگاهم کرد . هیچ اثری از عشق دیشب توی چشماش نبود . لرزیدم از اونهمه سردی نگاهش ، که جواب داد: _نگفتی ؟! بارها به من نگفتی نامزدیم تا روزی که آرش برگرده ... نگفتی پایبند من نمون ؟! چون اگه آرش برگرده ، همه چی بینمون تموم می شه ... خب حالا آرش برگشته . بغض کرده نگاهش کردم : _آفرین ... تو که اینا خوب یادته ، لااقل یه زحمت به خودت می دادی از من هم یه سئوال می کردی ؟ -چرا ازم نپرسیدی پس ؟ دوباره تکیه زد به پشتی مبلش و گفت : _نیازی به پرسش نبود ... چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است . است نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏 🌸🌼🌸🌼🌸 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝