رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت268
-نه ... نامشو پیش خودم نگه می دارم .
یه نامه براش می نویسم اونو ببر .
کاغذ و خودکار برداشتم و نوشتم :
" سلام .
حرفاتو زدی ولی باور نکردم . یادته شب آخری که باهم رفتیم توی پارک جمشیدیه توی رستوران بهم چی گفتی ؟ گفتی هر چی که شد ، بدون من همون حسام عاشق دیروزم ... یادته همون شب چند بار بهم گفتی ، می دونی چقدر دوستت دارم ؟
حسام باور نمی کنم که ازم دل کندی ... می دونی چیه ؟ حالا نقش روی قاب عکس های خطاطی ات برام داره معنا میشه .
دونه دونه ... دارم میرسم به تک تک اون شعرها ... شایدم رسیدم .
شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست .
* * * * *
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است اما من نگرانم
* * * * *
آه بی تاب شدن ، عادت کم حوصله هاست
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست .
* * * * *
یا حتی اون قابی که توی پذیرائی مون زدیم .همون خطاطی بزرگ دست خودت که نوشتی :
"من سوختم و سوختم و سوختم ازعشق
حاشا که دل غمزده ای سوخته باشد "
حسام ... تو خیلی وقت بوده عاشقم بودی و من ندیدمت ... مگه نه ؟ کور بودم که حرفای دلت جلوی چشمام قاب بوده که من ندیدم . کور بودم که توجهت رو به خودم متوجه نشدم و حال دلت رو نفهمیدم ....حالا هم دیر نشده . بذار تو دل بکنی و من دلدارت بمونم ... واست صبر می کنم . لب به غذا نمیزنم . هنوز اونقدری جون دارم که بتونم طاقت خودمو بسنجم . فکر کنم شاید بتونم کاری کنم . وگرنه پیرهن مشکیتو آماده کن ... اگه خودمو بهت نرسونم ، نعشم رو روی شونه هات میذارم تا لااقل خاکم کنی ... اگه تو تونستی اینهمه مدت عاشقم باشی و من کور باشم ، پس حالا منم می تونم عاشقت باشم و تو منو نبینی وحالمو نفهمی ... من پای حرفم هستم تا هرچی که پیش بیاد.
الهه .
نامه رو تا زدم و به هستی دادم ، نگاهی به لرزش دستام کرد و گفت :
_الهه ... قوی باش درست میشه .
سری تکون دادم و بغضم رو قورت دادم .
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝