eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان انلاین 📿 خواست چیزی بگه که فریاد زدم : -یادت رفته ... تو تمام برگه ها رو بلا استثنا امضا کردی ... بعد رفتی و من موندم و یه جریان به قول تو یه ماه واسه طلاقی که غیابی شده بود و چون همسرم خودش نبود ، امضا کرد و رفت .... حالا میگی من پات نموندم ؟! خیلی بی چشم و رویی! -الان چی ؟ حاضرم همه ی زندگیمو به نامت کنم برای اثبات عشقم کمه ؟ با حرص گفتم : _چقدر! چقدر میخوای به نامم بزنی ؟! مکثی کرد و گفت: _تمام سهم رستورانم چطوره ؟ تکیه زدم به تخت و گفتم : _محاله آدم طمعکاری مثل تو همچین کاری کنه ! -اگه زدم چی ؟ خونسرد نگاهش کردم و گفتم : _اگه زدی بله رو میگم ... لبخندش واضح شد : _همه ی زندگیمو به نامت میکنم ... خوبه ؟ -حرف زدن راحته آرش خان . -ثابت می کنم . لج کردم . باهمه . با قلبم . با سرنوشت ، با پدر با .... کسی که هنوز دوستش داشتم . با حسام . مخصوصا وقتی دورا دور از هستی شنیدم که دایی اصرار کرده واسه حسام برند خواستگاری .حس کردم سازه های محکم قلبم فرو ریخت . اونقدر به حسام مطمئن بودم که حتی نمی تونستم این حرفو باور کنم . با اینحال با خودم گفتم : " حسام نمیره ... هر قدر پیشنهاد کنند ، بازم خواستگاری نمیره . می خواستم خودمو تا پای سفره عقد بکشونم تا دل حسام بلرزه و بیاد. یه امیدی داشتم که مدام به من نوید میداد که شاید همین لجبازی من ، باعث بشه حسام برگرده و با پدرم حرف بزنه . کوتاه اومدم . قبول کردم . است نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏 🌸🌼🌸🌼🌸 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝