••🦋⃟💙••
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم ❤️
ایپـادِشَــہخـوبـان
دادازغمتـنـهـــایـی(:''
دلبیتوبهجـانآمد
وقتاستکهبازآیی ... !
#یآصآحبَالزَمآن🌿°•
#اللهم_عجل_لولیک_فرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
#یازهرا 🌸
•°
#شادمانهولادتحضرتزهرا 🥳
#عیدڪممبروڪ 🤍
#استوری_روزمادر📸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
10.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫اگه یه موقعی دلت بگیره .....؟
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت164
_بذار برن ...
علیرضا و هستی رفتند .حسام روی پتو افتاد و باحرص گفت :
-خیلی رو داره این علیرضا!
-شوخه دیگه ...خوشم میآد از شوخی هاش .
چرخید سمت من که هنوز روی پتو نشسته بودم و یکدفعه دستمو کشید سمت خودش .افتادم توی آغوشش . بی فاصله ، چسبیده به تخت سینه اش که زیر گوشم گفت :
-البته بدم نیست که رفتند طبقه ی پایین ، حالا من راحت عزیز دلمو میبوسم .
و چشمکی زد و قبل از انکه قوه تفکرم کار کند ، پاتکی به لبهایم زد.
کجا بودند ممنوعه ها؟! خیلی وقت بود که دیگه ازشون خبری نداشتم .انگار همه ی چراغ قرمز ها سبز شده بود. بعد از عمل جراحی من ، اینطوری شده بود. یه جورایی به خودم می گفتم حالا که چی ؟ حالا اگه قراره ، هشت ماه باحسام باشی ، واسه چی آرامشو از خودت سلب میکنی ؟ از آرامش نگاهش ، بوسه هاش ، آغوشش استفاده کن . تو به اندازه ی کافی زجر عشق آرش رو کشیدی.
بوسه اش طعمی داشت به لطافت بهاری که یکدفعه به جانم دمیده میشد و تک تک سلول های مرده ی وجودم رو به شکوفه می رساند. البته رو نمیکردم که به آرامش وجودش محتاجم و نیشم را میزدم.
" دل نبند حسام ، من هنوزم عاشق آرشم. اگه برگرده... "
حسام فقط نگاهم کرد و غم سیاه نگاهش ، کلمات رو از خاطرم برد. دراز کشید روی پتو و خوابید اما من هنوز توی آغوشش بودم .حد و مرزش رو همون طور هم رعایت می کرد . نهایتِ خلاف و ممنوعه اش همون بوسه ای بود که به لبم میزد. نه مثل آرش که آبروی منو صاحب بشه و بعد درکمال وقاحت بذاره و بره !
بعدازظهر شده بود و هنوز سه چهار ساعتی تا غروب آفتاب مونده . همه بیدار شده بودیم .خاتون میخواست چایی بیاره که علیرضا که سرش توی گوشیش بود گفت :
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
voice.ogg
726.4K
ڪاش مےشد بہ همان حال و هوا برگردیم...💔
بـہ زمــیــن وبــہ زمـــان شهـــدا بـرگـردیــم...😔
دور بـاشـیـــم از آئـیـنـهۍ خــود بـیـنـےمـان
ڪاش مےشد ڪہ دوباره بہ خـدا برگردیم...🕊
.
.
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
#یازهرا 🌸
•° تبریک محمد چه گلی داده خدایت 💐🌱
#شادمانهولادتحضرتزهرا 🥳
#عیدڪممبروڪ 🤍
#استوری | #Story 📸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
#یازهرا 🌸
•°
#شادمانهولادتحضرتزهرا 🥳
#عیدڪممبروڪ 🤍
#استوری_روزمادر📸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
#یازهرا 🌸
•°
#شادمانهولادتحضرتزهرا 🥳
#عیدڪممبروڪ 🤍
#استوری_روزمادر📸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ رهبری به مردم
فلان وزیر را چرا برکنار نمیکنی؟
.
.
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت165
-راستی میدونید این اطراف یه آبشار داره ؟
خاتون سرتکون داد و اسم محلی آبشار و گفت . علیرضا باز سرش رو توی گوشیش فرو برد و در تایید حرف خاتون گفت :
-آره نزدیک ماست ...
با شوق گفتم :
_بریم ببینیم ؟
همه سری تکون دادند .خاتون گفت :
_خسته می شید ... باشه فردا .
اما من باز شیطنتم گل کرد:
_نه الان بریم .
حسام تابع من بود و هستی تابع علیرضا . راهی شدیم . علیرضا با گوشیش و اون برنامه ی ویز ، جلو راه افتاد . سربالایی بود و کمی راه سخت . هستی وعلیرضا باهم . منو حسام هم همراه هم . حسام دستمو گرفته بود و گه گاهی که مرا سمت بالای تپه میکشید به شوخی میگفت :
_کولت کنم یا میآی ؟
تپه ی اول رو که بالا رفتیم علیرضا گفت :
_چیزی نمونده .
-دقیقا چقدر؟
-ویز میگه بیست دقیقه دیگه .
نفس نفس زنان گفتم :
_علیرضا ! بیست دقیقه مونده !!
تو که گفتی نزدیکمونه! الان بیست دقیقه است همین یه تپه رو اومدیم بالا !
علیرضا اخم کرد:
_نمیتونی نیا ... غر نزن ... اصلا منو هستی میریم .
بعد باز راه افتاد .حسام فشاری به دستم داد و توی صورتم دقیق شد :
_اگه حالت بده ما برگردیم .
-نه ...خوبم ... میخوام بیام ببینم آبشارو.
باز راه افتادیم. یواشتر از علیرضا و هستی و کمی عقب تر از اون ها. تپه ی دومم که فتح کردیم گفتم:
_علیرضا پس کو این آبشار؟! گفتی بیست دقیقه ، تپه ی دومم که تموم شد .
-ببین برنامه ی ویز میگه یه ربع دیگه راهه.
-چی ؟!!!!
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
•♥️🌿
#تم
#تم_کربلا
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝