eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه برنده‌ی عشق از #میم‌دال 🌱 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 پویش این عیدها برای من آقا نمی شود شب با چراغ عاریه فردا نمی شود 👥 لحظه تحویل سال همه دعای فرج ( ) را قرائت میکنیم. 🔺 با قراردادن عکس در پروفایل ها و صفحات خود در شبکه های اجتماعی، در نشر حداکثری این امر عظیم سهیم باشید ♻️
۱ فروردین ۱۳۹۹
هدایت شده از KHAMENEI.IR
💐 ملت عزيز ایران عيدتان مبارک 💐 🚩 سال۹۹؛ سال #جهش_تولید 🔍 متن کامل پیام را بخوانید👇 http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=45195
۱ فروردین ۱۳۹۹
🔰 رهبر انقلاب: امسال سالِ جهشِ تولید است. کسانی که دست‌اندرکار هستند جوری عمل کنند که تولید ان‌شاء‌اللّه جهش پیدا کند و یک تغییر محسوسی در زندگی مردم ان‌شاء‌اللّه به وجود بیاورد. 🌷 💻 @Khamenei_ir
۱ فروردین ۱۳۹۹
46.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پیام نوروزی مقام معظم رهبری به مناسبت حلول سال 1399 ❇️ رهبر معظم انقلاب سال ۱۳۹۹ را سال «جهش تولید» نامگذاری کردند. ❇️ آیت الله خامنه ای مدظله: غلبه بر دشواری‌ها موجب قدرتمند شدن ملت است.
۱ فروردین ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲ فروردین ۱۳۹۹
علم الهدی را چه چیزی ساخت -ترابیان.mp3
6.76M
🎧 شاکله وجودی شهید حسین علم الهدی‌ و مختصری از زندگی پربرکت این شهید 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
۲ فروردین ۱۳۹۹
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣3⃣1⃣ دنبال صمد رفتم توی آشپزخانه. برگشت و نگاهم کرد و گفت: «خانم خوب بود؟! خوش گذشت؟!» خواستم بگویم خیلی! اما لب گزیدم و رفتم سر وقت آبگوشتی که از ظهر مانده بود. آن روز نه ناهار خورده بودم و نه شام درست و حسابی. از گرسنگی و ضعف دست و پایم می لرزید. فردای آن روز صمد ما را به قایش برد و خودش به جبهه برگشت. من و بچه ها یک ماه در قایش ماندیم. زمستان بود و برف زیادی باریده بود. چند روز بعد از اینکه به همدان برگشتیم، هوا سردتر شد و دوباره برف بارید. خوشحالی ام از این بود که موقع نوشتن قرارداد، صمد پارو کردن پشت بام را به عهده صاحب خانه گذاشته بود. توی همان سرما و برف و بوران برایم کلی مهمان از قایش رسید، که می خواستند بروند کرمانشاه. بعد از شام متوجه شدم برای صبحانه نان نداریم. صبح زود بلند شدم و رفتم نانوایی. دیدم چه خبر است! یک سر صف توی نانوایی بود و یک سر آن توی کوچه. از طرفی هم هوا خیلی سرد بود. چاره ای نداشتم. ایستادم سر صف دوتایی، که خلوت تر بود. با این حال ده دقیقه ای منتظر شدم تا نوبتم شد. نان را گرفتم، دیدم خانمی آخر صف ایستاده. به او گفتم: «خانم نوبت من را نگه دار تا من بروم و برگردم.» ادامه دارد...✒️
۲ فروردین ۱۳۹۹
🤲اعمال روز و شب ۲۷ رجب 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
۲ فروردین ۱۳۹۹
🌺🌿 💚اے پادشاه عالم عشقٺ بہ سینہ دارم ⚜️در قاب سینہ‌ےخود عڪس مدینہ دارم ❤️دارم ولایٺ تو، در دل محبٺ تو ⚜️سرمسٺ جام عشقم،در شب بعثٺ تو 🌺🌿 🌺 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
۳ فروردین ۱۳۹۹
🔰پخش زنده سخنرانی رهبر انقلاب تا ساعاتی دیگر 🔹حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی امروز یکشنبه سوم فروردین ۱۳۹۹ به مناسبت فرارسیدن سال نو و عید مبعث پیامبر اعظم صلی‌الله علیه‌و آله و سلم بصورت زنده و مستقیم با ملت شریف ایران سخن می‌گویند. 🔹سخنرانی رهبر انقلاب ساعت ۱۱:۳۰ از شبکه‌های صدا و سیمای ملی، سایت و اینستاگرام و توئیتر KHAMENEI.IR بصورت زنده پخش می‌شود. https://eitaa.com/roshangari1368
۳ فروردین ۱۳۹۹
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣3⃣1⃣ دوست نداشتم دِینی به گردنم باشد. یا اینکه فکر کنند حالا که شوهرم نیست، به دیگران محتاجم. به همین خاطر بیشتر از توانم از خودم کار می کشیدم. سرما به چهل و دو سه درجه زیر صفر رسیده بود. نفت کافی برای گرم کردن خانه ها نبود. برای اینکه بچه ها سرما نخورند، توی خانه کاپشن و کلاه تنشان می کردم. یک روز صبح وقتی رفتم سراغ نفت، دیدم پیت تقریباً خالی شده. بچه ها خوابیده بودند. پیت های بیست لیتری نفت را برداشتم و رفتم شعبه نفت که سر خیابان بود و با خانه ما فاصله زیادی داشت. مردم جلوی مغازه صف کشیده بودند؛ پیت های نفت را با طناب به هم وصل کرده بودند؛ تا کسی نوبتش جا به جا نشود. پیت های نفتم را گذاشتم آخر صف و ایستادم. هنوز برای مغازه نفت نیامده بود. نیم ساعتی که ایستادم، سرما از نوک انگشت های پایم شروع کرد به بالا آمدن. طوری شد که دندان هایم به هم می خورد. دیدم این طور نمی شود. برگشتم خانه و تا می توانستم جوراب و ژاکت پوشیدم و برگشتم. بچه ها را گذاشته بودم خانه و کسی پیششان نبود تا ظهر چهار پنج دفعه تا خانه رفتم و برگشتم. بعدازظهر بود که نفت به شعبه آمد. یک ساعت بعد نوبتم شد. آن وقت ها توی شعبه های نفت چرخی هایی بودند که پیت های نفت مردم را تا در خانه ها می آوردند. شانس من هیچ کدام از چرخی ها نبودند. یکی از پیت ها را توی شعبه گذاشتم و آن یکی را با هزار مکافات دودستی بلند کردم و هنّ و هن کنان راه افتادم طرف خانه. ادامه دارد...✒️
۳ فروردین ۱۳۹۹