جلسه هفتم تفسیر سوره مبارکه حمد توسط آیت الله جوادی آملی.mp3
34.78M
✴️ #روشنای_راه
شماره 7⃣
🎧 تفسیر صوتی سوره مبارکه #حمد
🎙 آیت الله #جوادی_آملی(دامت برکاته)
🔺 روزم را با روشنای سخن خدای مهربانم، مبارک می کنم.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
🖊 بعون الله و توفیقه
❇️ اداره کل امور تربیتی
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
رِفیق مَذهَبی
هیچوَقت
تَحقیرِت نِمیڪُنه
تَعمیرِت میڪُنه..🙂♥️
#رفیقآسمونی🌿
•●❥❥
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مقتل نامه شهدای مدافع حرم
📲مجموعه #استوری هایی از روایت مجاهدت و نحوه شهادت سیدالشهدای جبهه مقاومت شهید حاج قاسم سلیمانی و یاران باوفایش
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#تڪحرف🍃
مهمترینویژگےشرڪتدرمجلسامام
حسینعلیهالسلامایناستڪهخودایشان
استادےشمارا بہ عهدهمیگیرد ..
بهشرطاینڪهباتماموجود،
عشقوهستےبیایید ..♥️
#آیتاللهتقوایی🌿
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#خاطره_شهدایے💌
شب عاشورا همہی بچہها را جمع کـرد
گفت:حُر، وقتے توبہ کـرد📿
امـام بخشیدش وُ بہ جمع
خودشون راهش داد
بیاین ماهم امشبـ🌙
حُـر امام حسین بشیم
نصف شب کہ شد گفت:
پوتیـن هاتون رو در بیارین
بندهاے پوتینها را بہ هم گـره زد🍃
بعد تویشان خاڪ ریخت
و انداختشان روے دوشِمان!
گفت: حآلآ بریـم!
چند ساعتے توی بیابانهاے کوزران
پیاده رفتیم و عزاداری کـردیم🖤
آن شب احمد زمزمههایے داشت
کہ تا آن موقع نشنیده بودم..
#شهیداحمدپلارڪ
#معروفبہشهیدعطرے
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#من_باتو
#قسمت36
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت ســے و شــشـم
(بــخــش اول)
مادرم آروم گریہ مے ڪرد،من هم گوشم رو سپردہ بودم بہ صوت قرآن و گریہ ے هستے،آروم اشڪ مے ریختم!
مادر مریم،هستے رو محڪم در آغوش گرفتہ بود و گریہ مے ڪرد!
عاطفہ و خالہ فاطمہ هم با گریہ میخواستن هستے رو ازش جدا ڪنن!
احساس ڪردم هستے دارہ خفہ میشہ،سریع بلند شدم و رفتم بہ سمتشون!
آروم دست هاے مادر مریم رو گرفتم و گفتم:هستے رو بدید بہ من دارہ اذیت میشہ!
صورتش رو چسبوند بہ صورت هستے و هق هق ڪرد!
نالہ ڪرد:دخترم!
قطرہ اشڪے از گوشہ چشمم چڪید با دست زیر چشمم رو پاڪ ڪردم!
خالہ فاطمہ و عاطفہ هم حال خوبے نداشتن!
تو این بین حال خودم نامفهوم تر بود،احساس مے ڪردم هر لحظہ ممڪنہ مریم از در وارد بشہ و مثل همیشہ با لبخند بگہ سلام هانیہ جون!
صورت مریم اومد جلوے چشمم،دفعہ اول ڪہ دیدمش!
آرزوے مرگش رو نڪردہ بودم!
نگاهے بہ عڪس خندونش ڪہ تو بغل خالہ فاطمہ بود انداختم،زل زدم بہ چشم هاش،با چشم هام گفتم:قرار بود جاے من خیلے دوستش داشتہ باشے نہ اینڪہ داغونش ڪنے!
بغضم شدت گرفت،دوبارہ نگاهم رو چرخوندم روے هستے،طورے گریہ مے ڪرد ڪہ احساس ڪردم هر لحظہ ممڪنہ از حال برہ!
با لحن آروم گفتم:خالہ جون هستے یادگار مریمہ،ترسیدہ،نمیخواید ڪہ اتفاقے براش بیوفتہ؟
نگاهے بہ هستے انداخت و پیشونیش رو بوسید،دست هاش شل شد!
هستے رو بغل ڪردم،مادرم با تعجب بهم خیرہ شدہ بود!
چشم هام رو باز و بستہ ڪردم تا خیالش راحت بشہ خوبم!
خالہ فاطمہ با گریہ گفت:هانیہ جان ببرش یہ جاے آروم،دلم ریش میشہ،تو مجلسِ...
نتونست ادامہ بدہ و نشست ڪنار مادر مریم!
عاطفہ خواست هستے رو ازم بگیرہ ڪہ آروم گفتم:عاطے تو حالت خوب نیست،مراقبشم،منم عمہ ے دومش!
باید روے حرف هام تاڪید مے ڪردم،تا متوجہ بشن قصد و منظورے ندارم!
متوجہ بشن اون هانیہ ے شونزدہ سالہ نیستم!
صداے شیون و زارے زن ها قطع نمے شد،وارد حیاط شدم و در رو بستم،حیاط آرومتر بود!
چادرم رو پیچیدم دور هستے ڪہ سرما نخورہ،گریہ ش بند اومد اما آروم نالہ مے ڪرد،دلم لرزید!
لبم رو گزیدم و چند قطرہ اشڪ از چشم هام روے صورتم سر خورد!
با انگشت اشارہ م شروع ڪردم بہ نوازش صورت ڪوچولوش،چشم هاش رو بست و تبسم ڪم رنگے روے لب هاش نقش بست!
آروم گفتم:توام از شلوغے خوشت نمیاد؟
چشم هاش رو باز ڪرد،دهنش رو هے باز و بستہ مے ڪرد،انگشتم رو ڪشیدم روے لب هاش و گفتم:گشنتہ؟
نمیتونستم قربون صدقہ ش برم اما دوستش داشتم،خواستم برم داخل شیشہ شیرش رو بگیرم ڪہ در حیاط باز شد،امین خستہ و ناراحت وارد شد!
آب دهنم رو قورت دادم و نگاهم رو ازش گرفتم!
دستم رفت سمت دستگیرہ ے در ڪہ صداش متوقفم ڪرد:دخترمو بدہ!
صداش آروم بود،غمگین،عصبے،خستہ!
صدایے ڪہ هیچوقت ازش نشنیدہ بودم!
برگشتم سمتش،بے حال نشستہ بود روے تخت،نگاهش مثل شبے بود ڪہ از خواستگارے برگشت،همون غم!
سرد گفتم:گشنشہ میخوام برم شیشہ شیرش رو بیارم!
دست هاش رو بہ سمتم دراز ڪرد:خب هستے رو بدہ!
بدون حرف رفتم سمتش و بہ جاے اینڪہ هستے رو بدم بهش گذاشتم ڪنارش روے تخت!
خواستم برم داخل ڪہ گفت:دل شڪستہ ت ڪار خودشو ڪرد!
حرفش عصبیم ڪرد،نباید گذشتہ رو پیش مے ڪشید!
نباید ڪسے فڪر مے ڪرد فقط نشستم آہ و نفرینش ڪردم!
من فراموش ڪردہ بودم چرا نمیخواستن بفهمن؟!
با صداے خش دار ادامہ داد:ببین نشستم روے همون تختے ڪہ شب خواستگاریم نشستہ بودم
بہ پنجرہ مون اشارہ ڪرد:از بالا نگاهم مے ڪردے مثل همیشہ!
الان عزادار اون زنم!همدمم،مادر بچہ م!
زل زد بہ صورت هستے،چشم هاش قرمز بود اما جلوے من گریہ نمے ڪرد!
نفسے ڪشیدم و گفتم:دل من ڪے ڪارہ اے بود ڪہ این بار باشہ؟!
رفتم بہ سمت در،همونطور ڪہ پشتم بهش بود گفتم:بچگے ڪردم امین!چرا هیچوقت نگفتے چرا؟!
نمیدونم چرا بـے اختیار اسمش رو بردم!
چیزے نگفت،نگفت ڪدوم چرا؟!چون خوب میدونست ڪدوم چرا منظورمہ!
وارد خونہ شدم!
ادامــه دارد...
@zendegiasheghane_ma
#تڪحرف🍃
ما بچه هیئتیا، زیاد برامون مهم نیس
بـهـمون بـگن دکـتر یا مـهـندس...
همهی عشقمون اینه که بهمون بگن:
" #ڪـــربـلایـۍ " :))))♥️🌱
#سربازانقلابـے | #بچههاےآسدعلے
•●❥❥
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#تڪحرف🍃
می گویند:گریه نکن!
برو امام حسین.ع.را بفهم...
برخی تا می بینند شما برای امام حسین.ع.گریه می کنید می گویند:نمیخواهد
گریه کنی ..
[تصویربازشود]
#ماملتامامحسینیم :) 🌸°•|
•●❥❥
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
.
.
چنان رفتے کہ حتے سایہات
از رفتنت جـآ ماند..🥀
رکـاب از هم گُسست از بس
براےِ مرگ مشتاقے..💔
.
.
[
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم 🖤
#السلام_علیک_یاسیدالشهدا
تشنگان عشق را با مُشٺ آبے جان بده
ڪربلا دورسٺ، مارا با سرابے جان بده
زندگے یعنے سلام سادهاے سمٺ شما
ایها الارباب مارا باجوابے جان بده💔
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#تڪآیہ🌿
«اَللَّهُمَّاغْفِرْلِيَالذُّنُوبَ
الَّتيتُحْرِمُنِیَالْحُسَیْنْ»
ـخدایاگناهانیراکهمرااز
حسینمحروممیکندببخش... :)💔
#قشنگترازاینممگههست…؟!
•●❥❥
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
عاشقانراسرشوریده
بهپیکرعجباست...!💚🌿
#فرماندهـ
•●❥❥
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#خاطــره🎞
•دماغعملے
آقاےندافی، یڪیازهمرزمان #بابڪنورے استــ ڪه بہسوریہرفتہاست.ایشانهماستانیبابڪ
است.درموردبابڪمیگوید: موقعاعزامبہسوریہ،بابڪرادیدم.جوان
زیبارو وخوشسیما.بہاونمیخوردڪہمدافعحرم
باشد..جلورفتموبہ بابڪ گفتم: تواینجا
چہڪارمیڪنےدماغعملی؟توالانبایددرخیابان گلسار رشتبگردیوخوشبگذرانی،نہدرسوریہ
ڪهغیرازتوپ و تفنگخبرینیستــ.
بابڪ نگاهمڪرد.چشمهایزیبایشرابہمندوختـ.
منتظرجوابیبودماماچیزینگفت.سڪوتڪردوسڪوت..
فقطلبخندزد،لبخندیڪہبعدهامراشرمنده
ڪرد.امیدوارمبہمابیچارگانزانسونخندند.
#شهیدبابڪنورے•🖤•
•●❥❥
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#من_باتو
#قسمت36
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت ســے و شــشـم
(بــخــش دوم)
همونطور که با بهار از پله های دانشگاه پایین می رفتیم،نفسم رو بیرون دادم و گفتم:مرگ مریم هنوز باورم نشده،یه حس و حال گنگی دارم!
بهار دستم رو گرفت و گفت:من که اصلا نمیشناسمش هنوز ناراحتم،چه برسه به تو که دخترشم جلوی چشمته!
رسیدیم نزدیک در دانشگاه،یکی از دخترهای کلاس هراسون وارد شد با دیدن ما گفت:بیاید کمک!
نفس نفس زنون به بیرون دانشگاه اشاره کرد و ادامه داد:استاد سهیلی!
نگاهی به بهار انداختم و دویدم بیرون!
چندنفر هم پشت سرم اومدن،همونطور که چادرم رو به دست گرفته بودم به دو طرف خیابون نگاه کردم،چندنفر سر خیابون حلقه زده بودن!
با عجله دوییدیم به اون سمت،رو به جمعیت گفتم:برید کنار!
دو تا از طلبه ها جمعیت رو کنار زدن،سهیلی نشسته بود روی زمین،از گوشه سرش خون می چکید،صورتش از درد جمع شده بود!
سریع گفتم:به آمبولانس زنگ بزنید!
کسی گفت:تو راهه!
یکی از طلبه ها خواست کمک کنه بلند بشه که سریع گفت:نکن،فکرکنم پام شکسته!
بهار با عصبانیت گفت:بابا یکی ماشین بیاره آمبولانس حالاحالاها نمیرسه!
سهیلی لبش رو به دندون گرفت و با دست پیشونیش رو گرفت!
دوره امداد گذرونده بودم بلند گفتم:کسی چیزی نداره پاشو ببندیم؟
چندنفر با تعجب نگاهم کردن،نمیتونستم معطل این جمعیت بشم!
چادرم رو درآوردم و نشستم رو به روی سهیلی!
همونطور که نگاهش می کردم گفتم:کدوم پاتونه؟
چشم هاش رو نیمه باز کرد و آروم لب زد:چپ!
سریع چادرم رو محکم بستم به پاش!
با صدای خفیف گفت:مراقب خودت باش!
از فعل مفرد استفاده کرد،معلوم بود حالش اصلا خوب نیست!
صدای آژیر آمبولانس اومد،چندنفری که درمورد ماجرا صحبت می کردن صداشون به گوشم می رسید:یه ماشین با سرعت از اون سمت اومد این بنده خدا داشت می رفت طرف دانشگاه،بدون توجه مستقیم رد شد خورد بهش!
زیر لب گفتم:بنیامین!
حالا متوجه حرفش شدم!
سریع سهیلی رو بردن بیمارستان،بهار بازوم رو گرفت:هانی منو که نفرین نکردی؟!
با تعجب نگاهش کردم و گفتم:چی؟!
با خنده گفت:آخه هرکی که اذیتت کرده داره میره زیر خاک!
محکم بغلم کرد:شوخی میکنما،ناراحت نشی!
ازش جدا شدم،بدون توجه به حرفش گفتم:حتما کار بنیامینه فکرکنم تا ابد باید شرمنده و مدیون سهیلی باشم!
بهار به شوخی گونه م رو کشید:فیلم زیاد می بینیا حالا بذار مشخص بشه،چادرتم که نصیب برادر سهیلی شد!
زل زدم به مسیری که آمبولانس ازش گذشته بود.
_بهار،امیرحسین چیزیش نشه!
ادامــه دارد...
@zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چجوری باهات وداع کنم
چجوری ازت جدا بشم
لحظه وداع رفتی و موند
عطر نفست رو چادرم...
#یا_زینب(س) 🏴
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎧 اگر #اربعین، کربلا بسته بود چه کنیم؟
👈 علما و بزرگان در این مواقع چه میکردند!؟
✖️ داستانی از #آیت_الله_بهجت زمانی که حرم حضرت معصومه (س) بسته شد..
✖️ مرحوم #ابوترابی درمواقعی که راه بسته بود، به مرز خسروی می رفت و ...
🎙 حجت الاسلام امینی خواه
🌺 نشر دهید
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#خاطرات_شهدا
نذر کردم اگر فرزندم خوب شود اجازه حضور همسرم به سوریه را بدهم...😔
پسرم 👶🏻محمدجواد تازه به دنیا آمده بود که مریضی سختی گرفت، 😞هرکار کردیم خوب نشد، یک روز دلم شکست💔 به حضرت زینب (س) گفتم که اگر پسرم خوب شود رضایت می دهم تا دوباره همسرم مدافع حرم شما شود.😊 شاید به سه روز هم نکشید که پسرم حالش خوب شد. بعد از آن به تلاطم افتادم تا نذرم را ادا کنم. 😔به فرمانده همسرم سفارش کردم که هرطور شده اجازه دهد مهدی به سوریه برود...👌🏻💚
#شهید_مهدی_قره_محمدے🌸
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
بیمـاری نـازیبـاسـت
امـا چـه زیبـاسـت،
بیـمار ‹حسیـن ع› بودن...! :)
#در_عزای_حسین 🏴
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
◼️ امام سجاد عليه السلام:
هركس در زمان #غيبت قائم ما بر موالات و دوستى ما بميرد، خداوند پاداش هزار #شهيد مانند شهيدان بدر و اُحد به او عطا می كند.
(میزان الحکمه ج۶ ص۷۲)
🏴 شهادت امام سجاد علیه السلام بر تمام مومنین جهان تسلیت باد
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#من_باتو
#قسمت37
✨#مــن_بــا_تــو
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت ســے و هــفــتـم
(بــخــش اول)
مادرم پوفے ڪرد و با عصبانیت زل زد توے چشم هام:اینا رو الان باید بگے؟!
از پشت میز آشپزخونہ بلند شدم،همونطور ڪہ در یخچال رو باز میڪردم گفتم:خب مامان جان چہ میدونستم اینطور میشہ؟!
لیوان آبے براش ریختم و برگشتم سمتش:اشتباہ ڪردم،غلط ڪردم!
مادرم دستش رو گذاشت زیر چونہ ش و نگاهش رو ازم گرفت.
لیوان آب رو،گذاشتم جلوش.
بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ گفت:هر روز باید تن و بدن من بلرزہ ڪہ بلایے سرت نیاد!دیگہ میتونم بذارم از این در برے بیرون؟
سرم رو انداختم پایین،موهام پخش شد روے شونہ م،مشغول بازے با موهام شدم.
_هانیہ خانم با توام!
همونطور ڪہ سرم پایین بود گفتم:حرفے ندارم،خربزہ خوردم پاے لرزشم میشینم اختیار دارمے،هرڪارے میخواے باهام ڪن اما حرف من استادمہ!
لیوان آب رو برداشت و یہ نفس سر ڪشید.
از روے صندلے بلند شد،با جدیت نگاهم ڪرد و گفت:توقع نداشتہ باش ناز و نوازشت ڪنم یہ مدتم بهم ڪار نداشتہ باش تا فڪر ڪنم.
سرم رو بلند ڪردم و مطیع گفتم:چشم!
ادامہ دادم:بچہ ها میخوان برن ملاقات منم برم؟
روسریش رو از روے مبل برداشت و سر ڪرد:نہ!فاطمہ ڪار دارہ باید برے پیش عاطفہ حالش خوب نیست!سر فرصت دوتایے میریم منم باهاش صحبت میڪنم!
شونہ هام رو انداختم بالا و باشہ اے گفتم!
داشتم میرفتم سمت اتاقم ڪہ گفت:هانیہ توقع نداشتہ باش چیزے بہ بابات نگم!
ایستادم،اما برنگشتم سمتش!
خون تو رگ هام یخ زد،نترسیدم نہ!
فڪر غیرت و اعتماد پدرم بودم!
چطور میتونستم تو روش نگاہ ڪنم؟!
بے حرف وارد اتاق شدم ڪہ صداے زنگ موبایلم اومد،موبایلم رو از روے تخت برداشتم و بے حوصلہ بہ اسم تماس گیرندہ نگاہ ڪردم.
بهار بود،علامت سبز رنگ رو بردم بہ سمت علامت قرمز رنگ:جانم بهار.
صداے شیطونش پیچید:سلام خواهر هانیہ احوال شما؟امیرحسین جان خوب هستن؟
و ریز خندید،یاد حرف دو روز پیشم افتادم،بے اختیار بود!
با حرص گفتم:یہ حرف از دهنم پرید ببینم بہ گوش بـے بـے سے ام میرسونے!
_خب حالا توام انگار من دهن لقم؟! آخہ از اون حرف تو میشہ گذشت؟
صداش رو نازڪ ڪرد و ادامہ داد:بهار امیرحسین چیزیش نشہ!داریم میریم ملاقات امیرحسین بیا دیگہ!
نشستم روے تخت.
_نمیتونم بهار،ڪار دارم!
_یعنے چے؟مگہ میشہ؟
_سرفرصت میرم!
با شیطنت گفت:پس تنها میخواے برے اے ڪلڪ!
با خندہ گفتم:درد!با مامانم میخوام برم،مسخرہ دستگاهے!
_پس مامانو میبرے دامادشو ببینہ!
خندیدم:آرہ من و سهیلے حتما!
با هیجان گفت:سهیلے نہ،امیرحسین!
راستے دیدے گفتم زیاد فیلم میبینے؟
چینے بہ پیشونیم دادم.
_چطور؟
_ڪار بنیامین نبودہ ڪہ،ماجرا رو جنایے ڪردے!
ڪنجڪاو شدم.
_پس ڪار ڪے بودہ؟
با لحن بانمڪے گفت:یہ بندہ خداے مست!
خیالم راحت شد،احساس دِين و ناراحتے از روے دوشم برداشتہ شد!
از بهار خداحافظے ڪردم و رفتم سمت ڪمدم،سہ ماہ از مرگ مریم گذشتہ بود اما هنوز لباس سیاہ تنشون بود،بخاطرہ مراعات،شال و سارافون بہ رنگ قهوہ اے تیرہ تن ڪردم،چادر نمازم رو هم سر ڪردم،از اتاق رفتم بیرون.
مادرم چادر مشڪے سر ڪردہ بود با تعجب گفتم:جایے میرے؟
سرش رو بہ نشونہ مثبت تڪون داد:آرہ حال امین خوب نیست فاطمہ میخواد ببرتش دڪتر میرم تنها نباشہ!
ادامــه دارد...
💞 @zendegiasheghane_ma💞
.🤍🌸. . .
.
.
| #یهخطروضه🖤
داشتممیگفتماینڪوفیانچہڪردن
"باحسین(؏)"!!!
یادخودمافتادم...
"گناهانم"چہکردنباقلݕحسین(؏)😔💔
.
.
.🤍🌸. . .
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
💠 آمادگی برای مرگ در کلام امام سجاد علیهالسلام
#پوستر
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم ❤️
🌸یا صاحب الزمان(عج)
ای واژه ی "انتظار" هم منتظرت
ای گردش روزگار هم منتظرت
فریاد"لثارات"،بلند است،ببین
ای قبضه ی ذوالفقار هم منتظرت
#االهم_عجل_لولیک_فرج
جلسه هشتم تفسیر سوره مبارکه حمد توسط آیت الله جوادی آملی.mp3
37.05M
✴️ #روشنای_راه
شماره 8️⃣
🎧 تفسیر صوتی سوره مبارکه #حمد
🎙 آیت الله #جوادی_آملی(دامت برکاته)
🔺 روزم را با روشنای سخن خدای مهربانم، آغاز می کنم.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
🖊 بعون الله و توفیقه
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
هدایت شده از 💚 تبلیغات فاطمی 💚
از وقتی با این کانال آشنا شدم
دیگه دنبالِ آدرسهای مختلف واسه #کیف و #روسری و #ساق_دست و #جوراب نمیگردم😍😍😍
باورت میشه همه را یکجا از #تولیدی #برکات میخرم؟
✅قیمتهای بی نظیر تولیدی
✅شیک و شایسته ی بانوی ایرانی اسلامی
✅جذاب برای نوجوانان
✅ارسال به سراسر ایران
✅فروش حضوری در مشهد مقدس
شما هم دعوتید👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3531735076C5eb640fe01
•🥀•
پسر طلحه در کوچههای شام
به "علیبنالحسین؏" با نیشخند گفت:
"چھ کسی پیروز شد؟"
آقا با سربلندی جوابش داد؛
"در اذان و اقامهۍنمازت خواهی فهمید!"
#میراثنھضتخونینکربلا
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹