#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم
مهدی جان♥️
جانمن
جانانِمن...
عشقبیتکرارمن
شوقِدیدارتودارد
دیدهیگریانمن :)
#یاایهاالعزیز🌱
#االهم_عجل_لولیک_فرج
#یڪروایتعاشقانہ💍
سر سفره عقد نشستہ بوديم
عاقد کہ خطبہ را خواند
صداے اذان بلند شد
حسين برخاست
وضو گرفت و بہ نماز ايستاد💙
دوستم کنارم ايستاد و گفت :
اين مرد براے تو شوهر نمے شود
متعجب و نگران پرسيدم : چرا ؟!
گفت : کسے کہ اين قدر
بہ نماز و مسائل
عبادے اش مقيد باشد
جايش توے اين دنيا نيست🙃
شهید حسین دولتے
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
ظاهراً هـر کشورے را
بَهرِ کارے ساختـند
کار مآ ایرانیـان
دفع بَلا از کربـلاست..♥️✌️🏼
#شهیدقاسمسلیمانـے
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
•♥️🍃•
○°گره بستم نخِ دل رو
به بند چادرت مادر؛
خراب کردم درستش کن
جوونیم با خودت مادر🥺🥀
"السلامعلیڪایتھاالصدیقةالڪبرۍ"✋🏻
#دههفاطمیھ🌷
#یافاطمہجان🥀
#صبحتـون_فاطمے💔
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
9.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️امان از غربت امامِ زمانت بعد از تو...
یا فاطمه...😔
#نوای_انتظار
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت92
از پله ها پایین رفتم و در خونه رو که باز کردم نگاهم تا سر کوچه را برانداز کرد. خبری از حسام نبود. خواستم در رو ببندم که صدای بوق ماشینی توجه ام رو جلب کرد.دنبال صدا گشتم که بوق دوم زده شد. نگاهم رفت سمت هیوندای مشکی رنگی که جلوی خونه پارک شده بود. شیشه ی دودی اش نمیگذاشت که صورت راننده رو ببینم. که پنجره ی سمت شاگرد پایین آمد و چهره ی حسام با آن لبخند همیشگی ظاهر شد. خشکم زد. چوب شدم . لبانم از تعجب از هم باز شد. شرط دومم رو هم به جا آورده بود !! اما چطوری ؟! در خونه رو بستم و سمت ماشین رفتم. هنوز پنجره ی سمت شاگرد پایین بود که سرکی به داخل کشیدم و گفتم :
_اینو ..... اینو از کجا آوردی!؟
_ سلام الهه بانو .... تقدیم شما.
باز هم شاخه گلی که انگار در مقابل آن ماشین هیچ خریداری نداشت.
شاخه گل رو گرفتم ولی نگاهم هنوز توی اتاقک ماشین میچرخید که حسام گفت : _علیک سلام بانو.
در ماشین رو باز کردم و روی صندلی جلو نشستم . نرمی و راحتی صندلی ، جذبم کرد :
_وای ..... این عالیه! از کجا آوردیش؟
خندید اما بی صدا:
_حالا اجازه بدید یه دور بزنیم تا خدمتتون عرض کنم.
بعد به راه افتاد.
دست بردم سمت ضبط ماشین که گفت : _صبر کن، صبر کن.
نگاهش کردم. دست برد سمت جیب پیراهنش و یک فلش بیرون کشید :
_ اینو مخصوص شما زدم.
_حالا همین سی دی رو گوش میدادیم خب.
_آخه .... اونا غیره مجازه.
سری به تمسخر تکون دادم :
_مای گاد ..... مجاز و غیر مجاز ..... من غیر مجاز دوست دارم اصلا.
با نرمی رامم کرد:
_حالا این یه بار رو مجاز گوش بدید تا بعد.
_ببینیم چیه ... بزار.
با صدای ملایم آهنگ غر زدم :
_این چیه آدم خوابش میگیره.
با لبخند سرشو خم کرد. نوعی تعظیم بود شاید:
_خیلی گشتم تا یه آهنگ پیدا کنم، خودم برات بخونم ... اینو که شنیدم گفتم خودشه.
لبم به نیشخندی استهزایش کرد :
_ دلت خوشه واقعا.
اما واقعا صدای عجیب و سحر آمیزی داشت. نخواستم رو کنم چقدر از متن و آهنگ شعر خوشم اومده. مخصوصا که با نوای خود حسام همراه شده بود :
" آروم جونی، باید بدونی،
جای تو، کجای زندگیمه.
عشق و جنونش، تب بی امونش،
میخوام باشی اما نه نصفه نیمه. "
نگاهم به حسام بود که همون طور که لب میزد و گه گاهی جادوی سحر آمیز نگاهش رو به سوی من هدایت میکرد، با حرکات دستش، داشت ادای تک تک کلمات رو هم در می آورد:
" خیرم تو چشمات، گیرم تو چشمات،
چشمای تو یه رازه سر به مهره
فکر میکنم بهت ، میچسبه فکرت ،
شیرین مثل خواب بعد از ظهره. "
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
10.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹|زیارت مجازی
آرامگاه حاج قاسم به همراه صدای حاج حسین یکتا
زیارت قبول✨🌱
التماس دعا🌹
#کپینشرآزاد
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
1.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#story | #استوری
چہ بغضهـا
کہ پآیِ این جُملہ شکـست :)💔
#شهیدقاسمسلیمانـے
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دلتنگی هایش می ماند
⚫ واکنش جالب مردم با در دست گرفتن انگشتر سردار دلها
#سردار_دلها
#۴روز_مانده_به_آسمانی_شدن
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت93
یک دفعه دست راستش رو گذاشت روی سینه اش و آروم چند ضربه ی پی در پی زد:
" دردت بجونم ، فکر کن بتونم ،
چشمامو باز روی هم بزارم "
این بشر چی داشت تو قلبش که ناخواسته داشتم تسخیر اون نگاهش میشدم. دست و پا میزدم. به هر چیزی چنگ میزدم. به بهونه های واهی . به لجبازی . به اصرار . به شرط و شروط های بچگانه، که تسخیر نشم ولی انگار نمیشد . با همون لب خونی ساده ی همون شعر ، قلبم بی قرار شد ، چشمام اسیرش شد . خیره ی لبخند ملیح روی لباش شدم و اون حس ناب توی چشماش که انگار ، راز قلبش رو فاش میکرد. آهنگ تموم شده بود و من تموم متن آهنگ رو به حسام خیره بودم . وقتی به خودم اومدم . دیدم که دستم برای حسام رو شده . با لبخندی سرشار از ذوق گفت :
_دیدی گفتم قشنگه.
_فوری لبم رو کج کردم و گفتم :
_اِییی بدک نبود.
_بستنی میخوری!؟
_آره بعد از شنیدن یه آهنگ افتضاح برای تغییر مزاج آدمی بد نیست.
پوزخندی زد و کنایه ام را نادیده گرفت.
ترمز که زد پرسید :
_بستنی یا آب هویج یا آب طالبی!؟
_آب هویج بستنی.
از ماشین پیاده شد که چرخیدم سمت صندلی عقب و تمام و کمال، اتاقک ماشین رو زیر و رو کردم. سوتی زدم و زیر لب گفتم :
_ تو کجا و این ماشین کجا!! از کجا آوردیش آخه!!؟
هنوز نگاهم توی ماشین میچرخید که در ماشین باز شد. حسام بود. لیوان بزرگ آب هویج بستنی رو سمتم گرفت. لیوان رو ازش گرفتم که نشست روی صندلیش و همزمان با بستن در گفت :
_من بستنی سنتی گرفتم میخوری!؟
_یه قاشق.
ظرف یکبار مصرف بستنی رو جلوم گرفت که یه قاشق از بستنیش رو به دهان گذاشتم. سرمای منجمد کننده ی بستنی رو نمیتونستم تحمل کنم و مدام گلوله ی سرد بستنی رو توی دهانم میچرخوندم که در همون حین گفتم :
_قاشقت دهنی شد.
ابرویی به نشانه ی اعتراض بالا انداخت و گفت :
_بر نیامد از تمنای لبت کامم هنوز
بر امید جام لبت ، دردی آشامم هنوز
هنوز همون یه قاشق بستنی رو از شدت سرما توی دهنم میچرخوندم که پرسیدم:
_خب یعنی چی!؟
با شرمی خاص خندید گفت :
_ یعنی بجای بوسه بر لبانت ، همون قاشق دهنی کفایت میکنه.
انگار همان یه ذره بستنی در دهانم یکدفعه آب شد. سرفه ای کردم که باعث خنده ی حسام شد. میخواستم یه قاشق دیگه از بستنی اش بخورم که با تفسیر شعرش پشیمون شدم و سر نی آب هویج ام رو در دهان گذاشتم و به رو به رو خیره .
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝