9.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پشتم گرمه😎
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت132
همون شب ، خونه ی ما بلوایی شد .حسام ناچار شد قضیه رو به مادر و پدرم بگه و فردای همون روز همراه حسام و پدر و مادر برای بستری شدن به بیمارستان رفتم .کارهای بستری شدن من تا ظهر طول کشید .حالا من بودم و یه لباس صورتی بیمارستان و یه تخت تک نفره در اتاقی تنها . اما ساعت ملاقات که شد اتاق پر شد از عیادت کننده . مادر و پدر ، هستی وعلیرضا .دایی و زن دایی و با کمی تاخیر حسام . یه سبدگل خریده بود . برای کی ؟ برای منی که هنوز نه از اتاق عمل بیرون اومده بودم و نه از بیمارستان مرخص شده بودم ؟ چشماش قرمز بود اما لبش می خندید . سبد گل رو بالای سرم گذاشت و علیرضا رو به شوخی از بالای سرم کنار زد :
_برو بچسب به زن خودت بابا .
علیرضا باخنده گفت :
_خواهرمه انگار ... مگه خودت خواهر نداری ؟
هستی بازوی علیرضا رو گرفت و عقب کشید .سرش روخم کرد توی صورت من و گفت :
_چطوری الهه بانو؟
-حسام ... من باهات حرف دارم .
لبخند زیبایی زد:
_جان دلم ... بگو .
نفسم رو حبس کردم و گفتم :
_الان نه ... فردا ... قبل از عمل .
خط لبخندش کمرنگ شد اما باز تمدیدش کرد و گفت :
_چشم ... به شرطی که چرت و پرت نباشه ها.
لبخند زدم .اولین بار بود که توی صورتش نگاه می کردم و لبخند می زدم . همین باعث شد که لبخندش جون دار تر بشه . دست دراز کرد سمت صورتم و نیشگونی از گونه ام گرفت .همه به ظاهر می گفتند و می خندیدند و این تعجب داشت ! سیزده بدر که نبود . بدرقه ی یه عمل جراحي بود . اونم عملی که معلوم نبود قراره چی بشه . کاملا مشخص بود که خنده های همه فیلمه . پشت چهره ی تک تکشون ، رد غم پیدا بود. جا پای غصه ای که تو گلوی بعضی ها بغض شده بود مثل مادر و توی چشمای بعضی های دیگر اشک شده بود مثل هستی ، کاملا مشخص بود . با اینحال فکر می کردند که بازیگران قهاری هستند .همچنان لبخند می زدند . ساعت ملاقات که تموم شد، پرستار همه رو از اتاق بیرون کرد که حسام ماند و رو به پرستار گفت :
_فقط یه دقیقه .
-سریعتر لطفا.
بعد در اتاق رو بست . من موندم و حسام . برگشت سمت من ، روی لبه ی تختم نشست .نگاهش توی صورتم دور میزد که گفت :
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
«🌿»
•••
#شایدتلنگرے🤷♀
بیو یکینوشتهبود...
قبلاً دعا میکردم #شهیدشم
الان دعا میکنم آدم شم (:... ! !
چهخوبگفتهبود😃🌱
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
✨🍃
حضرت آقا روی هیئتیها حساب باز کرده! اگر حسابِ نائب امام مهدی رو خراب کنیم؛ حساب کتاب زندگی ما خراب میشه...!!
#حاجحسینیکتا🌷
#شـــهــیـــــدانـــه
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#حضرتعشق♥
ڪسۍبه عمق نگاه تومیرسد ?!🤔• هرگز😁
ڪسۍ به نیمه ۍ راه تومیرسد ?!🤨• هرگز🙂
به اعتقاد و شجاعت مگر ڪه سید علۍ🌿
ڪسۍبه گردسپاه تومۍرسد ?!🧐• هرگز😌
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#تلنگرانہ🍃
شخصی به نزد آیت الله شاه آبادی ،
استاد حضرت امام آمد و گفت:
_من از نماز خواندن لذت نمیبرم😞 ،
به برخی از گناهان هم علاقه دارم،
آیا ذکری هست که.....📖
آیت الله شاه آبادی بلافاصله گفت:
_شما موسیقی حرام گوش میکنی؟🤔🎶
طرف یکباره جا خورد و حرف ایشان را تائید کرد.😑➖
آیت الله شاه آبادی فرمودند:
_ذکر لازم نیست،موسیقی حرام را ترک کنید😊🍃
صدای حرام انسان را به گناه علاقمند
ودر نتیجه از نماز دور و بی علاقه کرده
و راه حضور شیطان را فراهم میکند.💔
#گوش_دادن_به_موسیقی_حرام_ممنوع🚫
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#یاصدیقهالشهیده🥀
شیعیان #مرتـضی رخت عزا بر تن کنید🏴
خانه شیرخدا غرق عزای #فاطـمه ست⚫
#شهادتحضرتزهرا(س)
#تسلیتباد🥀
#فاطمیه🕊🖤
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت133
_از دسته گل من خوشت اومد؟
-هنوز نرفته اتاق عمل دسته گل آوردی ؟معنی خاص داره ؟ قراره بمیرم ؟
اخم کرد برای من . نوک بینی ام رو با دوانگشت کشید :
_دختر بد!
اما اخمش زودتر از تصورم باز شد و ادامه داد :
_آوردم تا امشب جای خالی منو کنارت پر کنه ... یاد من باش الهه ... من تموم امشب رو توی اتاقم تا صبح برای سلامتی ات نماز می خونم و دعا می کنم ، تو هم هر وقت شب که بیدار شدی به این دسته گل نگاه کن تا یاد من باشی !
با اونکه علت اینکارش کاملا مشخص بود، پرسیدم :
_واسه چی باید اینکارو کنم ؟
بالحنی که ته ته های صداش داشت رنگ بغض و غم می گرفت گفت :
_چون .... آروم جونی ، باید بدونی
جای تو ، کجای زندگیمه
عشق وجنونش ، تب بی امونش
میخوامت تورو اما نه نصفه نیمه
همون آهنگ بود.همونی که توی ماشین مهندس برام گذاشته بود.اشک توی چشمام حلقه زد.
خدایا چرا من اینقدر کور بودم که تا آنروز اینهمه عشق رو توی وجود حسام ندیدم ؟ یه فرصت بهم بده ... من بهش ، به اینهمه عشقش مدیونم .
وقتی اشک رو توی چشمام دید.کف یک دستش رو گذاشت روی سینه اش و باز ادامه داد:
دردت به جونم ، فکر کن بتونم
لحظه ای نباشی بی تو دووم بیارم
دردت به جونم ، فکر کن بتونم
بی فکر تو، چشمامو باز روهم بذارم
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
4.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌🏻امر به معروف به سبک حاج قاسم
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
🥀سلام
صبحتون فاطمی🖤
روزتون متبرک به نگاه خدا🙏
امروزتون به نیکی و
پراز عطر دعا🙏
روزتون را به شکرانه
هرآنچه خدا داده آغاز کنید🙏
🥀الهی روزیتون فراوان و
پر از خیر و برکت باشه🥀
🥀تنتون سالم و دلتون پر
از عشق و آرامش باشه🙏
🥀و به حق بانوی دوعالم
حضرت فاطمه زهرا (س)🖤
حاجت روا بشید ان شاء الله 🙏
🥀روزتون پر خیر وبرکت
┏━━✨✨✨━━┓
11.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپتصویری 📹
♨️ آخرالزمان عصر حیرت و سردرگمی
اݪلہماݪزقݩاشہادٺہفےسبیݪڪ
|🌿🕊|
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝