eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
شب پردﻩرا پَس مےزند وتمامِﺩاشته های فراموﺵشده را عیاﻥمےڪند: خدا… احساس… وجدان… الهے رحمےڪﻥ تابااحساﺱِآرامش ووجدانےراحت بخوابیم آمین 🌟شبتون بخیر🌟 یا علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرزوهایت را صدا بزن خوشبختی نزدیک است مهربانی را بہ قلبت بسپار شادی را بہ خانہ ات دعوت کن و قلبت رو جــایـگــاه عشق و محبت قرار بده دوستی‌هاتو با صداقت رنگ بزن و زیبا زندگی کن 🌹آدینه‌تـون گـلبــارون عزیزان🌹
✍🏻✨ 🌱ـشھیدهـآدۍذولفقآرۍ: ●من مُـطمئن‌هسٺم چشمۍکہ بہ نگاھ حرام عآدٺ‌کُند،خیلۍچیـزهآ رآ ازدسٺ‌میدهَـد.. 🥀 چشم‌گُنھکآرلآیق|شھآدٺ|نیسٺ✋🏻 📿 🦋🦋🦋 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
🔰 آملی : ✬ استغفار یا برای دفع است یا برای رفع ، ✩ ما یک بهداشت داریم یک درمان. ↫ بهداشت برای این است که کسی مریض نشود ↫ و درمان برای این است که اگر کسی مریض شد سلامت خود را بازیابد. ✬ استغفار اولیای الهی این است که استغفار می کنند تا بیماری به طرف آنها نرود ✩ و استغفار ما درمانی است ؛ طلب مغفرت می کنیم تا مشکل ما حل شود. 📖 جلسه درس اخلاق 95/09/11 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
🔆 ✾ نماز کپسول ذکر خداست. ✩ سرتا پای نماز ذکر الله است. ✾ بزرگ‌ترین خاصیت نماز این است ✩ که یاد خداست. 📚طرح کلی اندیشه اسلامی 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین 📿 _بهت می گم حسام ... می گم که دوستت دارم ... همون شبی که ازت یه دعوتی شام گرفتم . از در جدا شدم و برای رفتن به هیئت حسام آماده . قرار بود دنبالم بیاد. با صدای زنگ در از اتاق بیرون زدم که مادر جلوی من رو گرفت : _وایستا ... پدرت رفته پایین باحسام کار داشته . اخم بی دلیل توی صورت اومد: _چه کاری ؟ -نگفت ... -مامان این بابا مشکوک می زنه ... من از کاراش و حرفاش می ترسم . -نترس ... پدرته ... صلاح تو رو می خواد ... مطمئن باش نظر تو واسش مهمه. چادرم رو سر کردم و گفتم : _تا من برم پایین اونم حرفشو می زنه . رفتم جلوی در که مادر گفت : _این شبا واسه خودت و حسام خیلی دعا کن . از ته قلبم گفتم : _چشم دنبال الهه رفته بودم ولی آقا حمید جلوی در ظاهر شد . با دیدنش تپش قلب گرفتم . جلو اومد گفت : -سلام . -سلام. -حسام جان همین امشب الهه حرفشو به من زد . قلبم ایستاد . دلم ریخت . با اونکه هنوز حرفشو نگفته بود . آقا حمید دستش رو روی دسته ی موتورم گرفت و گفت : _جلوی چشم من و عمه ات گفت که می خواد تو باشی تا آرش رو حرص بده ... من دیگه صلاح نمی بینم ، شما دو تا نامزد بمونید ... به فکر خودت باش حسام .... این دختر کله شق من ، تو رو بازیچه ی خودش کرده ... می خوای با عمه ات حرف بزن ، اصلا از اون بپرس امشب الهه چی گفت ... نمی خوام که من بهت اجازه ندم که اينجا نیای ...خودت کنار بکش . است نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏 🌸🌼🌸🌼🌸 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
🔆 ✬ ما به نگاه اسلام افتخار می‌کنیم؛ ✩ و در مقابل نگاه غرب به زن ✩ و سبک زندگی، ↫ سراپا اعتراض هستیم. 💻 سایت مقام معظم رهبری 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
✪ این حکایت را باید سر لوحه ی زندگیمان قرار دهیم: ✫ ‏به ملانصرالدین گفتند آش بردن ↫ گفت : به من چه؟! ✫ گفتند آخه خونه شما بردن، ↫ گفت : به شما چه؟؟ ✪ یاد بگیریم در زندگی و کار دیگران تجسس نکنیم 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
🔆 ✯ زن و شوهر کوشش کنند یکدیگر را به راه خدا هدایت کنند. ↫ یکدیگر را در راه مستقیم نگه دارند و حفظ کنند. ✯ این « تواصَوا بالحقِّ و تواصَوا بالصَّبرِ » را که خاصیّت مسلمانی است ↫ و مهمترین خصوصیت ایمان است، مدّنظر داشته باشند. 💻 سایت مقام معظم رهبری 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
voice.ogg
1.81M
🌸 الهی رجب بگذشت و ما از خود نگذشتیم تو از ما بگذر... فقط یک روز از ماه پر برکت رجب باقی مانده است... 🔸وداع با ماه رجب🥀 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین 📿 چشمامو بستم و التماس قلبم رو کردم که لااقل بزنه . داشتم از روی موتور می افتادم و قلبم نمی زد که نمی زد . سرم رو پایین گرفتم و زیرلب گفتم : _بهش قول دادم فردا ببرمش بیرون . -سر قولت بمون ، آخر شب که آوردیش خونه ، باقی مهلت صیغه رو ببخش . گنگ و گیج بودم که گفتم : _چشم . چرا چشم ؟چرا ؟ شاید دیگه باورم شده بود که الهه منو نمی خواد . حق با آقا حمید بود . موندن من فقط همون یه ذره عزتی که برام مونده بود رو به باد میداد . چقدرخودم رو باید مقابل الهه میشکستم ؟ مگه من مرد نبودم ؟ مگه غرور نداشتم ؟ اینهمه خاری و خفت اصلا ارزش داشت ؟ واسه کسی که حتی ذره ای عشق رو توی نگاهش نمیشد دید ؟ آقا حمید دستی به شونه ام زد و گفت : _بهترین تصمیم رو گرفتی . همون لحظه الهه هم اومد . با اومدنش قلبم رو به تپش انداخت . با اون چادر لبنانی که انگار فقط رو سر اون زیبایی داشت . نگاهش کردم . کاش لااقل به اندازه ای که به فکر آرش بود ، به فکر منم بود . آه کشیدم که الهه جلو اومد و با لبخند گفت : _سلام ... بازم موتور؟ آخ جون . آقا حمید عقب رفت و گفت : _برید به سلامت. الهه سوار شد که گفتم : _مراقب باش چادرت زیر چرخ نره . -نه مراقبم . راه افتادم . دستاش روی شونه ام بود و من داشتم آخرین التماس های قلبم رو می شنیدم . سرش کنار صورتم اومد: _آقای اخمالو ... جواب سلامم ندادی ها .... حواست هست ؟ درست می گفت . فوری گفتم : _ببخشید سلام ... سرم درد می کنه یادم رفت . -خوبی حسام ؟ الهه .... نه ... خرابم . دارم ازت می بُرم ... دارم دلم رو ازت می کنم . به زحمت گفتم : _آره . -شاخه گل امروزم کو؟ شاخه گل ! یادم رفت : _ببخشید دیرشد نگرفتم . -خیلی بدی .... من می خوام . -چشم .... فردا برات دوتا می خرم . -شام دعوتی چی شد ؟ -فردا می آم میبرمت همون رستوران پارک جمشیدیه . جیغ کوتاهی کنار گوشم کشید و بوسه ای روی صورتم زد: _این واسه اون شامه.... کاش می گفت این واسه مهربونیت ، واسه دل عاشقت ، واسه خودت ولی نگفت . است نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏 🌸🌼🌸🌼🌸 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝