491.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
دفتر صبح☀️
از سطری شروع میشود
كه بنام بزرگ تو تكيه كرده است
به نام زیبای تو،
ای خـدای صبح …☀️
ای خـدای روشنی …✨
ای خـدای زندگی …❣
هر صبح، آغازی است☀️
برای رسیدن به تو ..❣
الهی، به امید تو ..🙏
☑️ توییت عربی امام خامنه ای خطاب به ملت مسلمان فلسطین
تحرّكوا باسم الله إلى الأمام واعلموا أنّه {وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ} (الحج، 40)
با نام خدا به پیش روید و بدانید که {هر که خدا را یاری کند، خدا او را یاری خواهد کرد}(حج،40)
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
1.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چگونه درِ خانه خدا برویم
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت363
حسام
-چطوری آروم بگیره ؟
بازم برگرده همین آش و همون کاسه ... پدرش یه سیلی میخوابونه توی صورتش که چرا رفته ، تو هم لجبازی می کنی و نمیآی تکلیف این دو تا رو روشن کنی .
دست عمه سمتم دراز شد و ادامه داد:
_اون آقا هم ناز میکنه و پاپیش نمیذاره ... همتون در حق دختر من بد کردید ... زجرش دادید ...خوبه میدونستید مریضه ، می دونستید معده اش مشکل داره ... ولی کم حرصش ندادید .
هستی هم همپای عمه شد و گریست . مادر با ناراحتی به من و پدر نگاه کرد و گفت :
_اصلا الهه میخواد بره مشهد ، پیش کی ؟ خب میریم دنبالش.
هستی سر بلند کرد و گفت :
_فکر کنم من بدونم کجا میره .
همه با هم پرسیدند :
_کجا؟
-خونه ی حمیده خانم ، مادر دوست علیرضا ...چون الهه میدونه حمیده خانم یه زن تنهاست ، حتما میره همون جا .
نمی دانم چی شد که زبانم بی تعارف باز شد :
_من می تونم برم دنبالش .
عمه یه لحظه آروم گرفت . نگاه هستی به من خیره شد . پدر ، مادر حتی علیرضا . فوری هستی گفت :
_آره ... آره اصلا حسام بره دنبالش .
پدر عصبی گفت :
_بی خودی حرف مفت نزنید .... پدرش باید اجازه بده .
جلو رفتم و مقابل آقا حمید ایستادم .
-اجازه بدید برم دنبال الهه .
مردد بود. نگاهش توی صورتم بود که عمه بلند گفت :
_آره حمید بذار بره ...این دوتا باید حرفاشو بزنند ..
هستی باز با یه ذوقی گفت :
_اصلا برن همونجا یه عقد موقت بخونند ، برگردنند ، عقد کنند .
عمه باز با گریه ای که معلوم نبود این دفعه برای چیست گفت :
_آره حمید اجازه بده ... اجازه بده .
نگاه همه سمت آقا حمید بود که پدر هم غرورش را کنار گذاشت و گفت :
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
1.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بھزودۍتوقدسپاستیل
میخوریم😎😂✌️🏾❗️
ایزۍ ایزۍ تامام تامام !
#چطوریجوندل😴❓
راستی از اسقاطیل چه خبر ؟!
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
✨🌼✨
مجبور شدم به هر کسی رو بزنم
در محضر هر غریبه زانو بزنم
تحقیر شدم ، چون که فراموشم شد
یک سر به ضامن آهو بزنم
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت364
_حمید ، ما ، در حق این دوتا بد کردیم ... بذار بره همونجا عقد کنه ... اومدن اینجا رسمی و قانونیش می کنیم .
هستی با شوق کف زد و گفت :
_آره ، آره ...خیلی فکر خوبیه .
علیرضا که تا اون لحظه ساکت بود ، سکوتش را با این جمله شکست که :
-عمو جان بذارید حسام بره ... اول و آخرش دل این دوتا باهمه ... بذارید همه چی به خیر و خوشی تموم بشه .
آقا حمید نفس بلندی کشید . همان نفسش آرامم کرد که لب گشود:
_برو حسام جان .
جلو رفتم وصورت آقا حمید رو بوسیدم . هستی جیغی کشید و با اشکی که اینبار از خوشحالی بود گفت :
_مامان یه اسپند دود کن ... صلوات بفرستید .
صدای بلند صلوات همه بلند شد .
علیرضا جلو اومد و به شوخی زد روی شونه ام و تو گوشم گفت :
-فقط عقد می کنید ها ... من رو خواهرم حساسم ، پاتو از گِلیمت درازتر نکنی .
پوزخند زدم و مشتی حواله ی شکمش کردم :
_خیلی پررویی علیرضا!
الهه
صبح بود که رسیدم مشهد .نمازم رو توی ترمینال خوندم و یه تاکسی گرفتم تا خونه ی مادر دوست علیرضا .آدرسش سر راست بود وگرنه نمی تونستم توی ذهنم بسپارم .
" خیابان امام رضا -امام رضای هشت . پلاک هشت . "
اینهمه هشت و یه اسم امام رضا اگر توی ذهنم نمی موند ، که دیگر آلزایمری محسوب می شدم .
در خونه ی حمیده خانم رازدم و بنده ی خدا رو از خواب بیدار کردم .حتم داشت که بیدار است . ماه مبارک بود و بعد از نماز صبح ، شاید بیدار می موند . در باز شد .
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#بیوگࢪافے🌱
" وَ بِجَنابِڪَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدني... "
{وچهخوشبختممنڪهتورادارم..}
مهد ـیــــــــ (عج)جـــــــانم♥️
|🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#استادفاطمۍنیا:
گفت;حاجآقا؟
-منتوبہکردم!
خدامیبخشه!؟🤔
+گفتچۍمیگی!؟
توڪہباپاۍخودتاومدۍ
مگہمیشہنبخشہ😇
_خدادنبالفرارکردههافرستاده:)♥️👌🏻
#بیابرگردخدامنتظرهها☝🏻✨
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
•••°°°✨
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم ❤️
#یــاحسیــن
آبروی حسین به کهکشان میارزد
یک موی حسین بر دو جهان میارزد🌱°•
گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست
گفتا که حسین بیش از آن میارزد❤️°•
فـــداے تو شـــوم اے حســـین جانــم
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله