❤️خاطرهای که سردار سلیمانی در دوران حیاتشان اجازه انتشار آن را نداده بود
♦️مادربزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه میخوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل میروم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید.
♦️بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که میگویم جایی منتشر نکنید. گفت: همیشه دلم میخواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمیدانم چرا این توفیق نصیبم نمیشد.
♦️آخرین بار قبل از مرگ مادرم که اینجا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر میکردم حتماً رفتنیام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.
♦️سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونههایش را پاک میکرد، گفت: نمیدانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.
#مادر❤️
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نوحه زیبای زن و زندگی شهادت👌♥️
#تلنگرانه
رفیق!
یه وقت نگے
من که پروندم خیلی سیاهہ
ڪارم از توبه گذشتہ!
تـوبـہ،
مثل پاڪ ڪن مےمونہ
اشتبـاهـٰاتت رو پـاڪ مےڪنه
فقط بـه فـڪر جبـران بـٰاش...
برای ترک گناه، هنوز دیر_نشده
همین_الان_ترڪش_ڪن💥💪
2.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را
از بلاها، سختیها،
مصیبتها و گرفتاریها
خدایا خودت پناه و
تسڪینِ دردهایشان باش
خدایا دلشوره و دلواپسے را
از ڪشور ما دور ڪن
آمیـــن
🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
1.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بـعدا؟
بـعدا وجود نداره
بـعدا چای سرد میشه
بـعدا آدم پیر میشه
بـعدا زندگی تموم میشه
و آدم حسرت اینو میخوره که
کاری و که قبلأ میتونست بکنه انجام نداده
پس خیابان را با عشق قدم بزنید
شمـا هـرگز به سن و سـالِ الانتان بـرنمیگردید
درود بر شما بفرمایید صبحانه عزیزان😊🍳
#Story | #Profile
وَمَاالْحَيَاةُالدُّنْيَاإِلَّامَتَاعُالْغُرُورِ
بلهزندگیدنیافقط
وسیلۀگولخوردناست…🌿
#آیهگرافی🦋
•➜ ♡჻ᭂ࿐
#صرفاجھتاطلاع..
نہهیچوقتخونشھیدهدرنمۍرود،
خونشھیدبہزمیننمۍریزد.
خونشھیدھرقطرهاشتبدیلبہ
صدھاقطرهوھـزارهاقطرہبلڪہ..
بہدریایۍازخونمۍگردد
ودرپیکراجتماعواردمۍشود.
_شھیدمرتضۍمطهرۍ
خداوندا اگر لغزشی
مارا فرا گرفت
اگر وسوسه ای دیگر
در انتظار ماست
ما راعفو کن و از وسوسه ی
شیطان دور نگهدار
آمین یارب العالمین
خوشحال کردنِ انسان محزون،
چه با بخشش مال،
چه با سخن نیکو،
و چه با کنار او نشستن،
گناهان را پاک میکند...
✍🏻آیتاللهقاضیطباطبایی
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_442
زندگی مشترک یک جریان زیبای زندگیست که باید رمز و رازهایش کشف شود!
برای تداوم آرامش این زندگی، گاهی سکوت بهترین راه حل است و گاهی گفتگو....
برای تداوم دلبستگی ها، گاهی باید سازگار شد.... سازگار با تک تک روحیات، علاقه مندی ها، احساسات یک نفر....
و عجیب زیباست!
زیباست که من یک نفر را با همه ی اخم هایش، لبخندهایش، سر سختی هایش، بپذیرم و او هم مرا با همه ی لجبازی هایم، قهرهایم، دلخوری هایم، دوست بدارد.
بعد از آن دلخوری کوچک، روزها باز، دوباره رنگ شادی گرفت.
ماندن یوسف و مرخصی اش، خودش بهترین زمان بود برای تجربه ی زندگی مشترک به معنای تمام!
فهیمه چند روز بعد از آمدن یوسف، ما را دعوت کرد. مهمانی خوبی بود.
یوسف و آقا یاسر با هم خوب گرم گرفته بودند. و خاله طیبه از این دوستی بسیار خوشحال بود.
شب وقتی می خواستیم از خانه ی فهیمه برگردیم، خاله اقدس با اصرار خاله طیبه در خانه ی فهیمه ماند.
و قرار شد آقا یاسر فردای آن روز آنها را برساند.
من و یوسف تنها بودیم در تمام مسیر برگشت و با آنکه از خانه ی فهیمه تا خانه ی خودمان راه زیادی نبود و پیاده هم می شد رفت اما یوسف اصرار داشت ماشين بگیریم.
_هوا سرده فرشته سرما برات خوب نیست.
_اگه تو کنارم باشی همه چی برام خوبه.
نگاهش چند ثانیه روی چشمانم ماند.
و شاید همین حرفم باعث شد تا منصرف شود.
انگشتان دستم را لای به لای انگشتان مردانه ی دستش جا دادم و گفتم :
_پیاده میریم.
راه افتادیم. هوا سرد بود واقعا.... با آنکه سوز بدی می آمد اما باز هم کوتاه نیامدم.
_دستت سرده فرشته.... ماشین بگیریم؟
لرز خفیفی کردم و گفتم :
_نه... خوبه...
متعجب و با اخم نگاهم کرد.
_داری میلرزی بعد میگی خوبه؟!
_با هم قدم بزنیم خوبه خب.
اورکتش را در آورد و با آنکه جز همان اورکت چیزی روی پیراهنش نپوشیده بود گفت :
_اینو بپوش....
_نه.... زیاد سردم نیست.
توجهی نکرد و خودش اورکت را روی شانه ام انداخت.
_لجبازی نکن فرشته خانم... فردا باز میگی حالم بده.
_من کی گفتم حالم بده؟
_باشه نمیگی....
_خودت داری میلرزی که!
_نه خوبم....
_یوسف سرما میخوری... اینو بردار از روی شونه هام.... زیاد سردم نیست.
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
¹⁴ راه برای پیشرفت کردن...🥁🎖
┓سحر خیز بودن↼🌝
┛روزانه مطالعه داشتن↼📚
┓غذای سالم خوردن↼🥗
┛خودت رو دوست داشتن↼💜
┓خودت بودن↼🪞
┛کم قضاوت کردن↼😖
┓هدف تایین کردن↼🎯
┛مثبت اندیش بودن↼🧠
┓برنامه ریزی کردن↼🗓
┛انگیزه پیدا کردن↼🥇
┓به بقیه کمک کردن↼🌸
┛بهینه کار کردن↼🦾
┓پول پس انداز کردن↼💸
┛ساختن خود↼♥️🧡
•➜
اگر در زندگی به درب بزرگی رسیدی که قفل بر آن بود ...🗝
نترس و ناامید نشو...
چون اگر قرار بود باز نشود به جای آن دیوار میگذاشتند!
#انرژیمثبت