یادت باشد 9.mp3
8.57M
#بشنوید
🔊نمایشنامه #یادت_باشد 9⃣
💞بر اساس زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر
⏰مدت زمان8دقیقه
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهدا_عاشق_ترند
🍃🌹 🕊 🕊 🕊 🕊 🌹🍃
•﷽•
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم ❤️
هرگــز نمیرد آنـکہ بُوَد
نوڪر حسیــ🌸ــݩ
"ثبت است بر جریدهی
عالـ🌏ــم دوام ما"
#السلام_علیک_یااباعبدالله
#نوکرےام_ارباب♥☺
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
4_241645627555971097.mp3
4.22M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
7.mp3
3.79M
💫☀️یک مسأله شرعی به همراه
شرح دعای #روز_هفتم ماه مبارک رمضان
حضرت آیت الله #مجتهدی(ره)☀️💫
🔴 #پیشنهادوییییییژه😍
☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘
#انتظارفرج
🍃به عالمی نفروشم دمی ز حالم را
که #انتظارفرجقیمتی ترین چیزاست
#یا_مهدی
#اللهم_عجل_للولیک_الفرج مولانا💜
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
زندگے به سبک شهـــــدا
ماه رمضان برای احمد طعم خاصی داشت، انتظار ماه رمضان را میکشید که #اعتکاف کند و شبهای قدر احیا و شب زنده داری نماید....
او رمضان را ایستگاهی برای توقف و به راه افتادن با نیروی بیشتر میدانست و سفارش میکرد که به ایتام رسیدگی کنیم، از بچههای کشافه میخواست هر کس چیزی با خود از خانه بیاورد و همه را به خانوادههای مستضعفی که میشناخت میداد، با این کار هم بخشندگی را به اعضای کشافه آموزش میداد و هم انجام کار گروهی و در واقع میخواست همه را در این امر مستحب شریک کند...
#مدافـــــع_حـــــرم
#شهیـد #احمد_محمد_مشلب
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :4⃣9⃣1⃣
#فصل_شانزدهم
گفت: «جنگ سخت است دیگر. ما وظیفه مان این است، دفاع. شما زن ها هم وظیفه دیگری دارید. تربیت درست و حسابی این جوان ها. اگر شما زن های خوب نبودید که این بچه های شجاع به این خوبی تربیت نمی شدند.»
گفتم: «از جنگ بدم می آید. دلم می خواهد همه در صلح و صفا زندگی کنند.»
گفت: «خدا کند امام زمان(عج) زودتر ظهور کند تا همه به این آرزو برسیم.»
با تاریک شدن هوا، صدای انفجار خمپاره ها و توپ ها بیشتر شد. سوار شدیم تا حرکت کنیم. صمد برگشت و به سنگرها نگاه کرد و گفت: «این ها بچه های من هستند. همه فکرم پیش این هاست. غصه من این هاست. دلم می خواهد هر کاری از دستم برمی آید، برایشان انجام بدهم.»
تمام طول راه که در تاریکی محض و با چراغ خاموش حرکت می کردیم، به فکر آن رزمنده بودم و با خودم می گفتم: «حالا آن طفلی توی این تاریکی و سرما چطور نگهبانی می دهد و چطور شب را به صبح می رساند.»
فردای آن روز همین که صمد برای نماز بیدار شد، من هم بیدار شدم. همیشه عادت داشتم کمی توی رختخواب غلت بزنم تا خواب کاملاً از سرم بپرد. بیشتر اوقات آن قدر توی رختخواب می ماندم تا صمد نمازش را می خواند و می رفت؛ اما آن روز زود بلند شدم،
ادامه دارد...✒️
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :5⃣9⃣1⃣
#فصل_شانزدهم
وضو گرفتم و نمازم را با صمد خواندم. بعد از نماز، صمد مثل همیشه یونیفرم پوشید تا برود. گفتم: «کاش می شد مثل روزهای اول برای ناهار می آمدی.»
خندید و طوری نگاهم کرد که من هم خنده ام گرفت. گفت: «نکند دلت برای حاج آقایت تنگ شده...»
گفتم: «دلم برای حاج آقایم که تنگ شده؛ اما اگر ظهرها بیایی، کمتر دلتنگ می شوم.»
در را باز کرد که برود، چشمکی زد و گفت: «قدم خانم! باز داری لوس می شوی ها.»
چادر را از سرم درآوردم و توی سجاده گذاشتم. صمد که رفت، بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه. خانم های دیگر هم آمده بودند. صبحانه را آماده کردم. آمدم بچه ها را از خواب بیدار کردم. صبحانه را خوردیم. استکان ها را شستم و بچه ها را فرستادم طبقه پایین بازی کنند.
در طبقه اول، اتاق بزرگی بود پر از پتوهایی که مردم برای کمک به جبهه ها می فرستادند. پتوها در آن اتاق نگهداری می شد تا در صورت نیاز به مناطق مختلف ارسال شود. پتوها را تا کرده و روی هم چیده بودند. گاهی بلندی بعضی از پتوها تا نزدیک سقف می رسید. بچه ها از آن ها بالا می رفتند. سر می خوردند و این طوری بازی می کردند. این تنها سرگرمی بچه ها بود. بعد از رفتن بچه ها شیر سمیه را دادم و او را خواباندم.
ادامه دارد...✒️
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘🍃☘🍃
" شـــــهادت " ، نوعے " مدیریت " است
آدمهاے معمولے
خیلے هم که موفق باشند ،
زندگے خود را مدیریت مے کنند !
اما " شـــهـــــدا " ،
مـــــرگـــــ خود را نیز ، مدیریت میکنند ...
" شـــــهـــــادت " ، یعنے:
زندگے مان را کجا ، خرج کنیم
که زندگے دیگران معــنـے پیدا کند !
قسمت 10 .mp3
5.21M
#بشنوید
🔊نمایشنامه #یادت_باشد 0⃣1⃣
💞بر اساس زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر
⏰مدت زمان5دقیقه
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهدا_عاشق_ترند
🍃🌹 🕊 🕊 🕊 🕊 🌹🍃
[💛🌙]
#قرار_عاشقی
#اربابـــ♡🌙🍃
نوڪر،نـرودڪربلا❥
پس چہ ڪند؟!
.
خـودرا بہ شمـانرساند
پس چہ ڪند؟💔
.
ارباب شدےڪہ
روبہ هرڪس نزنمــ
.
نوڪرنڪندتورا صـدا
پس چہ ڪند؟✨
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
joze8.mp3
4.07M
8(2).mp3
3.88M
💫☀️یک مسأله شرعی به همراه
شرح دعای #روز_هشتم ماه مبارک رمضان
حضرت آیت الله #مجتهدی(ره)☀️💫
🔴 #پیشنهادوییییییژه😍
☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 6⃣9⃣1⃣
#فصل_شانزدهم
خودم هم لباس های کثیف را توی تشتی ریختم تا ببرم حمام و بشویم که یک دفعه صدای وحشتناکی ساختمان را لرزاند. همه سراسیمه از اتاق بیرون آمدند. بچه ها از ترس جیغ می کشیدند. تشت را گذاشتم زمین و دویدم پشت پنجره. قسمتی از پادگان توی گرد و خاک گم شده بود. خانم ها سر و صدا می کردند و به این طرف و آن طرف می دویدند. نمی دانستم چه کار کنم. این اولین باری بود پادگان بمباران می شد. خواستم بروم دنبال بچه ها که دوباره صدای انفجار دیگری آمد و انگار کسی هلم داده باشد، پرت شدم به طرف پایین اتاق. سرم گیج می رفت؛ اما به فکر بچه ها بودم. تلوتلوخوران سمیه را برداشتم و بدوبدو دویدم طبقه اول. سمیه ترسیده بود. گریه می کرد و آرام نمی شد. بچه ها هنوز داشتند توی همان اتاق بازی می کردند. آن قدر سرگرم بودند که متوجه صدای بمب نشده بودند. خانم های دیگر هم سراسیمه پایین آمدند. بچه ها را صدا کردیم که دوباره صدای انفجار دیگری ساختمان را لرزاند. این بار بچه ها متوجه شدند و از ترس به ما چسبیدند. یکی از خانم ها اتاق به اتاق رفت و همه را صدا کرد وسط سالن طبقه اول. ده پانزده نفری آدم بزرگ بودیم و هفت هشت تایی هم بچه. بوی تند باروت و خودمان سالن را پر کرده بود. بچه ها گریه می کردند. ما نگران مردها بودیم. یکی از خانم ها گفت: «تا خط خیلی فاصله نداریم. اگر پادگان سقوط کند، ما اسیر می شویم.»
ادامه دارد...✒️
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
هدایت شده از 🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشق شهادت بود ...
همیشه ورد زبونش یک جمله بود :
«شهید خدا باشیم ، نه شهید بنیاد.»
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🤞
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
و تاریخ تکرار میشود...
روزگاری که پدر جای پسر میایستاد
رفت و اکنون بچهها جای پدر میایستند
عاشقان ،پا پس کشیدن نیست در قاموسشان
مرد میداناند و حتی بیسپر میایستند.
✍عکس نوشت:
تصویر بالا، مراسم تشییع #شهید_عباس_ورامینی در اوایل آذر ۱۳۶۲ در #بهشت_زهرای_تهران.
#میثم فرزند #حاج_عباس در آغوش #حاج_همت
تصویر پایین :
#محمّد_علی فرزند #شهید_صدرزاده در آغوش #شهید_مرتضی_عطایی بر سر مزار #شهید_حسن_قاسمی_دانا
هدیه به ارواح پاک و معظم #شهدا🕊
#دفاع_همچنان_باقیست
#شهدائنا_مع_الحسين
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
☘☘☘
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲