يا مقلب القلوب♥️
دعای همیشگی من!
«يَا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّت قَلْبِي عَلَى دِينِكَ»؛
میدانم تو چه میخواهی و چه گفتهای و میدانم که آنچیزی که تو از بندهات خواستهای نیستم!
الهی قلبی که قرار بود برای تو بتپد و آتش عشق و بندگی تو در آن شعله ور باشد، یخ زده است!
شیطان و امیال و هوسها آن را تسخیر کردهاند.
خدایا میگویند: «اول جارو کن خانه را، پس میهمان طلب»
مادامی که دل در گروی خواستههای نفس دارم تو صاحب این دل نمیشوی!
الهی نگذار از تو دور شوم و قلبم را بسوی خودت هدایت کن!
«گر تو نمیپسندی، تغییر ده قضا را»...
(دعای جوشن کبیر، فراز ١٢)
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
بـازم پَـرچَم ایـن حـرم رو بُـلـند کُـن😭
به یاد سردار دلها 😭
☘☘☘
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
#شهیدآوینی:
نمــازِ #عشــق دو رڪعت است،
رڪعتِ اول در دنیــا
رڪعتِ دوم در جنتِ لقاءالله
وضوے آن صحیح نیست
مگــر با #خـــون ..
#لحظات_عاشقانه
#التماس_دعای_شهادت
#حی_علی_خیرالعمل
#التماس_دعا
🕌🕌🕌🕌🕌🕌
4_5771814289178363277.mp3
8.87M
پر و بالم علیه😍
برکت سالم علیه🎁
نوکر فاطمه ام😌
نقش مدالم علیه🏅
سر و جونم علیه💓
روزی رسونم علیه👌
عفت زبونمو✨
غیرت خونم علیه💪
💚 #غدیر
❤️ فقطحیدر امیرالمؤمنیناست✌️
💚 #عید_غدیر مبارکباد🎊🎉
❤️ #فقط_به_عشق_علی 💕
🎤 سید رضا نریمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
دوســت داشــتنت
به حـد جنــون رسیــده
به حـدے که؛
صبحها
با اینکـه
آفتــاب
طلــوع
میکنـد
ولے
جـز دلتنگـے
چیـزے در مـن
بیـــدار
نمیشـود . . .
#شهیدجاویدالاثرحاجاحمدمتوسلیان
#ســـلامروزتونشهدایــے
بـا "شهــادت" زندگـــی زیبا شود..
عاشقی با سوختن معنــا شود..
حال، آنها رفته و ما مانده ایم..
از "شهادت" ، ما همه جا مانده ایم..
تـا نفس داریم تا که زنده ایم..
"ای شهیدان از شما شرمنده ایـم"
تا ابد رزمنده ایم پای ولی ..
جان فدای حضــرت سیّــــد علــــــی
اللهم الرزقنا توفىق الشهادت فى سبىلک..
☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
❤️🍃بـیخیال همه دلهرهها
چهرهحیـــــدری ات
مایه آرامش ماست! 😊
#مقام_معظم_رهبری 🌱
آقاجان عیدتون مبارک ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #کلیپ
🎤 #وصیت شهید مدافع حرم حجةالاسلام
#محمد_کیهانی در #وسط_میدان_نبرد
با تروریستهای حرامی
#بسیجی
#ولایتی
#حجاب
امروز زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از خود شهادت نیست. (مقام معظم) رهبری)
☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#من_با_تو
#قسمت_4
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت چــهــارم
همونطور که یکی از بندهای کوله م رو روی شونه م مینداختم کاکائو رو داخل دهنم گذاشتم با عجله از پله ها پایین رفتم،تقریبا از روی پله های می پریدم،تو همون حین چادرم رو سر کردم.
به حیاط که رسیدم پام پیچ خورد،زیر لب آخی گفتم و لنگون لنگون به سمت در رفتم.
در رو که باز کردم عاطفه با عصبانیت بهم خیره شد آب دهنم رو قورت دادم.
با اخم بهم زل زد و گفت:خیلی زود اومدی بیا کنار بریم تو دوتا چایی بزنیم بعد بریم حالا وقت هست!
سریع گفتم:اِ...عاطفه حالا یه بار دیر کردما بیا بریم دیره.
پوفی کرد و گفت:چه عجب خانم فهمیدن دیره!
دستم رو گرفت،با قدم های بلند و عجله به سمت خیابون می رفت من رو هم دنبال خودش می کشید،با دیدن پسری که سر کوچه ایستاده بود،ایستادم!
عاطفه با حرص گفت:بدو دیگه!
با چشم و ابرو به سرکوچه اشاره کردم،سرش رو برگردوند و ریز خندید!
با شیطنت گفت:میخوای بگم برسونتمون؟
قبل از اینکه جلوش رو بگیرم با صدای بلند گفت:امین!
امین به سمت ما برگشت،با دیدن من مثل همیشه سرش رو پایین انداخت آروم سلام کرد من هم زمزمه وار جوابش رو دادم!
رو به عاطفه گفت:جانم!
قلبم تند تند میزد،دست هام بی حس شده بود!
_داداش ما رو میرسونی؟
امین به سمت ماشین پدرش رفت و گفت:بیاید!
به عاطفه چشم غره ای رفتم عاطفه هم با زبون درازی جوابم رو داد!
با خجالت دستگیره ی در ماشین رو فشردم و روی صندلی عقب نشستم.
کوله ی مشکی رنگم رو روی زانوهام گذاشتم،عاطفه جلو کنار برادرش نشست.
امین دستش رو گذاشت روی دنده و حرکت کرد.
عاطفه رو به امین گفت:داداش چرا سرکار نرفتی؟
امین جدی به رو به رو خیره شده بود همونطور با لحن ملایم گفت:کی شما رو می رسوند؟!
عاطفه به سمت من برگشت و گفت:تو چرا دیر کردی؟
_دیشب دیر خوابیدم!
عاطفه چشم هاش با تعجب گفت:اوووو! تو که یازده شب خوابی!
نگاهی به امین انداختم که بی توجه به ما رانندگی میکرد،روم نشد جلوی امین بگم فیلم ترسناک دیدم و خوابم نبرده!
نگاهم رو دوختم به عاطفه.
_حالا یه شب دیر خوابیدما!
عاطفه پشت چشمی نازک کرد و به رو به رو خیره شد.
احساس میکردم صدای قلبم توی ماشین پیچیده!
صداش داشت کرم میکرد!
به آینه زل زدم هم زمان امین سرش رو بلند کرد و به آینه نگاه کرد،قلبم ایستاد!
سریع نگاهش رو از آینه گرفت،بی اختیار لبم رو گاز گرفتم،انگار به بدنم برق وصل کرده بودن.
چند لحظه بعد ماشین ایستاد بدون تشکر کردن پیاده شدم.
عاطفه هم پیاده شد،امین با سرعت رفت.
عاطفه به سمتم اومد و با شیطنت گفت:ببینم لبتو!
با حرص دنبالش دویدم اما زود وارد مدرسه شد!
ادامــه دارد...
@zendegiasheghane_ma
تو خواهے آمد مهدے جان!
این وعده تخلف ناپذیر همہ ےهستےست...
ڪاش روزے ڪہ مےآیے،
من هم در زمره یارےگرانت باشم
و شهید راه ظهورت گردم...
أللهم اجعلنےمن أنصاره
و المستشهدین بین یدیہ
شبتون شهدایی⭐️
☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
✍ حاضران به غائبان برسانند؛
وارث #غدیر هنوز ایستاده است و منتظر!
تا برسند؛
آنان که از قافله دل جا ماندند،
و برگردند؛
آنان که جلوتر از ولیّ خویش گام برداشتهاند!
💫 #ظهور تحقق پیمان غدیر است؛
روزیکه همه بیاموزند نه یک قدم جلوتر
و نه یک قدم عقب تر، در رکاب ولی، باشند!
#LiveLikeAli
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا 🙏 ❤
دلیل آرامشم❤️
به چه تشبیه کنم ❤️
نام تـو را❤️
خدایا🙏❤️
ساده تر می گویم❤️
تـو❤️
تـمامیت❤
احساس منـی❤
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
شهیدان قامت رعنای عشقند
شهیدان صورت زیبای عشقند
گذشتند گر چه از امروز دنیا
شهیدان شافی فردای عشقند
سلام بر شهدا 🌷
ان شاءالله نگاه شهدا بدرقه زندگی تون باشه 🌹
#سلام_صبحتون_شهدایی ♥️
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
1_395943435.mp3
35.83M
فروغ عشق در چشم تو پیداست
دلت آیینه ای شفاف و گویاست
بتاب ای مظهر نور ولایت
کلامت روشنی بخش دل ماست
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
💌 تفاوت عشق زمینی و آسمانی
عشق، رها شدن از جاذبه زمین است. عشق به انسان قدرت بال زدن و اوج گرفتن میدهد. وقتی پرواز کردن طبیعی است زمین در نظرت کوچک و حقیر جلوه میکند. در این هنگام اگر عشقت زمینی باشد از چشمت خواهد افتاد و تازه نقصهایش را میبینی. عاشق ماه و ستارهای باش که هرچه به سویش بروی به آن نمیرسی.
«استاد پناهیان»
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارتنامه تصویری شهدا - تقدیم به روح مطهر شهدا
☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
بـا "شهــادت" زندگـــی زیبا شود..
عاشقی با سوختن معنــا شود..
حال، آنها رفته و ما مانده ایم..
از "شهادت" ، ما همه جا مانده ایم..
تـا نفس داریم تا که زنده ایم..
"ای شهیدان از شما شرمنده ایـم"
تا ابد رزمنده ایم پای ولی ..
جان فدای حضــرت سیّــــد علــــــی
اللهم الرزقنا توفىق الشهادت فى سبىلک..
☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
بر ســـر بازار حُســـنت
از تحــــيّر مانـــده ام
هركه سر مى داد در راهِ تو
سامان مى گــــرفت
شهید_علا_حسن_نجمه
شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#من_با_تو
#قسمت_5
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت پــنــجــم
(بــخــش اول)
وارد مدرسه شدم،با لبخند شیطانی کنار بوفه ایستاده بود.
روم رو ازش برگردوندم و به سمت سالن مدرسه قدم برداشتم.
وارد سالن شدم که دستی از پشت روی شونه م قرار گرفت:چه اخمی هم کرده!
بی توجه به عاطفه قدم بر می داشتم.
نزدیک کلاس رسیدم،با مشت آروم روی کتفم کوبید و گفت:خبِ توام!
وارد کلاس شدم و کلافه گفتم:عاطفه!
همونطور که کنارم راه می اومد گفت:جونه عاطفه!
چادرم رو درآوردم و پشت نیمکت نشستم.
همونطور که چادرم رو تا میکردم گفتم:چیزی همراهت نداری؟معده م داره خودشو میخوره!
دستش رو برد سمت کش چادرش و درش آورد.
چادرش رو روی میز گذاشت و کوله ش رو برداشت،زیپ کوله ش رو باز کرد و مشغول گشتن شد.
سرش رو داخل کوله کرده بود:چرا اتفاقا دیشب امین کتلت پخته بود سه چهار تا لقمه آوردم.
برام جای تعجب نداشت،به آشپزی های گاه و بی گاه امین عادت داشتم!
یعنی امین آشپزی کنه و عاطفه برای من هم بیاره!
دستپخش رو بیشتر از دستپخت مادرم دوست داشتم!
سرش رو از داخل کیف درآورد و دوتا لقمه ی بزرگ که داخل نایلون بود به سمتم گرفت و گفت:بفرمایید صادره از بهشت و حوری مخصوص!
نگاهی بهش انداختم و گفتم:هه هه! با نمک!
نایلون رو ازش گرفتم و یکی از لقمه ها رو برداشتم.
لبخندی زدم و گاز اول رو به لقمه زدم.
آروم می جویدم و خوب لقمه م رو مزه می کردم.
سنگینی نگاه کسی رو احساس کردم،سرم رو بلند کردم.
عاطفه و چند تا از بچه های کلاس ساکت بهم زل زده بودن.
لقمه م رو قورت دادم و گفتم:چیه؟!
نازنین نگاهی به جمع انداخت،سرش روی میز گذاشت و آه بلندی کشید:عاشق ندیدیم!
بچه ها شروع کردن به خندیدن.
جدی گفتم:الان بخندم؟
محدثه رو به نازنین گفت:دیدی چه مزه مزه میکرد لقمه رو؟!
بعد رو به عاطفه گفت:پس کی شیرینی عروسی داداشتو میاری؟! عروس که آماده س!
عاطفه با خنده گفت:داماد حاضر نیس! چند وقت دیگه حاضر میشه!
با "برپا" گفتن کسی،همه دوییدن سمت نیمکت هاشون.
خانم مرادی معلم فیزیکمون وارد کلاس شد.
من و عاطفه همیشه کنار هم بودیم.
خانم مرادی شروع کرد به درس دادن،کتاب و دفترم رو باز کردم.
عاطفه مشغول نامه نگاری با نازنین و محدثه بود.
گاهی برگه های نامه می افتاد جلوی من اما توجهی نمیکردم.
ادامــه دارد...
@zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـگـذار
سرنوشت هر راهی
را ڪه میخواهد برود
مـا راهمان جداست
بگــذار
ابــرها هـر چه
میخــــواهنــد ببــارنـد
ما چـتــرمان خــداست💖
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
☯ﺣﺎلماﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽشود ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ، ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ، ﺑﺮﺍﯼِ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼِ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ...
#صبح بخیر 🌹☀️