4_5771814289178363277.mp3
8.87M
پر و بالم علیه😍
برکت سالم علیه🎁
نوکر فاطمه ام😌
نقش مدالم علیه🏅
سر و جونم علیه💓
روزی رسونم علیه👌
عفت زبونمو✨
غیرت خونم علیه💪
💚 #غدیر
❤️ فقطحیدر امیرالمؤمنیناست✌️
💚 #عید_غدیر مبارکباد🎊🎉
❤️ #فقط_به_عشق_علی 💕
🎤 سید رضا نریمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
دوســت داشــتنت
به حـد جنــون رسیــده
به حـدے که؛
صبحها
با اینکـه
آفتــاب
طلــوع
میکنـد
ولے
جـز دلتنگـے
چیـزے در مـن
بیـــدار
نمیشـود . . .
#شهیدجاویدالاثرحاجاحمدمتوسلیان
#ســـلامروزتونشهدایــے
بـا "شهــادت" زندگـــی زیبا شود..
عاشقی با سوختن معنــا شود..
حال، آنها رفته و ما مانده ایم..
از "شهادت" ، ما همه جا مانده ایم..
تـا نفس داریم تا که زنده ایم..
"ای شهیدان از شما شرمنده ایـم"
تا ابد رزمنده ایم پای ولی ..
جان فدای حضــرت سیّــــد علــــــی
اللهم الرزقنا توفىق الشهادت فى سبىلک..
☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
❤️🍃بـیخیال همه دلهرهها
چهرهحیـــــدری ات
مایه آرامش ماست! 😊
#مقام_معظم_رهبری 🌱
آقاجان عیدتون مبارک ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #کلیپ
🎤 #وصیت شهید مدافع حرم حجةالاسلام
#محمد_کیهانی در #وسط_میدان_نبرد
با تروریستهای حرامی
#بسیجی
#ولایتی
#حجاب
امروز زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از خود شهادت نیست. (مقام معظم) رهبری)
☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#من_با_تو
#قسمت_4
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت چــهــارم
همونطور که یکی از بندهای کوله م رو روی شونه م مینداختم کاکائو رو داخل دهنم گذاشتم با عجله از پله ها پایین رفتم،تقریبا از روی پله های می پریدم،تو همون حین چادرم رو سر کردم.
به حیاط که رسیدم پام پیچ خورد،زیر لب آخی گفتم و لنگون لنگون به سمت در رفتم.
در رو که باز کردم عاطفه با عصبانیت بهم خیره شد آب دهنم رو قورت دادم.
با اخم بهم زل زد و گفت:خیلی زود اومدی بیا کنار بریم تو دوتا چایی بزنیم بعد بریم حالا وقت هست!
سریع گفتم:اِ...عاطفه حالا یه بار دیر کردما بیا بریم دیره.
پوفی کرد و گفت:چه عجب خانم فهمیدن دیره!
دستم رو گرفت،با قدم های بلند و عجله به سمت خیابون می رفت من رو هم دنبال خودش می کشید،با دیدن پسری که سر کوچه ایستاده بود،ایستادم!
عاطفه با حرص گفت:بدو دیگه!
با چشم و ابرو به سرکوچه اشاره کردم،سرش رو برگردوند و ریز خندید!
با شیطنت گفت:میخوای بگم برسونتمون؟
قبل از اینکه جلوش رو بگیرم با صدای بلند گفت:امین!
امین به سمت ما برگشت،با دیدن من مثل همیشه سرش رو پایین انداخت آروم سلام کرد من هم زمزمه وار جوابش رو دادم!
رو به عاطفه گفت:جانم!
قلبم تند تند میزد،دست هام بی حس شده بود!
_داداش ما رو میرسونی؟
امین به سمت ماشین پدرش رفت و گفت:بیاید!
به عاطفه چشم غره ای رفتم عاطفه هم با زبون درازی جوابم رو داد!
با خجالت دستگیره ی در ماشین رو فشردم و روی صندلی عقب نشستم.
کوله ی مشکی رنگم رو روی زانوهام گذاشتم،عاطفه جلو کنار برادرش نشست.
امین دستش رو گذاشت روی دنده و حرکت کرد.
عاطفه رو به امین گفت:داداش چرا سرکار نرفتی؟
امین جدی به رو به رو خیره شده بود همونطور با لحن ملایم گفت:کی شما رو می رسوند؟!
عاطفه به سمت من برگشت و گفت:تو چرا دیر کردی؟
_دیشب دیر خوابیدم!
عاطفه چشم هاش با تعجب گفت:اوووو! تو که یازده شب خوابی!
نگاهی به امین انداختم که بی توجه به ما رانندگی میکرد،روم نشد جلوی امین بگم فیلم ترسناک دیدم و خوابم نبرده!
نگاهم رو دوختم به عاطفه.
_حالا یه شب دیر خوابیدما!
عاطفه پشت چشمی نازک کرد و به رو به رو خیره شد.
احساس میکردم صدای قلبم توی ماشین پیچیده!
صداش داشت کرم میکرد!
به آینه زل زدم هم زمان امین سرش رو بلند کرد و به آینه نگاه کرد،قلبم ایستاد!
سریع نگاهش رو از آینه گرفت،بی اختیار لبم رو گاز گرفتم،انگار به بدنم برق وصل کرده بودن.
چند لحظه بعد ماشین ایستاد بدون تشکر کردن پیاده شدم.
عاطفه هم پیاده شد،امین با سرعت رفت.
عاطفه به سمتم اومد و با شیطنت گفت:ببینم لبتو!
با حرص دنبالش دویدم اما زود وارد مدرسه شد!
ادامــه دارد...
@zendegiasheghane_ma
تو خواهے آمد مهدے جان!
این وعده تخلف ناپذیر همہ ےهستےست...
ڪاش روزے ڪہ مےآیے،
من هم در زمره یارےگرانت باشم
و شهید راه ظهورت گردم...
أللهم اجعلنےمن أنصاره
و المستشهدین بین یدیہ
شبتون شهدایی⭐️
☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹