eitaa logo
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
586 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
443 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خوش کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
واقعا خیلی خوبه صبح از خواب بیدار میشیم و میفهمیم خدا بهمون یه روزه دیگرو داده تا در کنار عزیزامون زندگی کنیم خدایا از تو سپاسگزارم…:)
تَمامِ زندگیِ بابابزرگم خلاصه می شه تو این شعر: بنویسید شدم پیر اباعبدالله نوکری پیر، به تعبیر اباعبدالله بنویسید که از کودکی ام تا حالا بوده ام پای به زنجیر اباعبدالله طفل جانم که چنین شیر شده در پیری خورده در کودکی اش شیر اباعبدالله شیر مهر پسر فاطمه را در کامم در ازل ریخت علمگیر اباعبدالله روز و شب در پی برپایی بزمش هستم فکر و ذکرم شده درگیر اباعبدالله سرنوشتم چو حبیب بن مظاهر انگار گره خورده است به تقدیر اباعبدالله به گمانم که شبی پای علم می میرم چشم در چشم به تصویر اباعبدالله آخرش روز دهم جان مرا می گیرد روضه ی سخت و نفسگیر اباعبدالله 😭 اینقدر بابابزرگم این شعرو خوندو خوند که روزِ دهم آسِمونی شد😭 روزِ دهم رفت و تنهام گذاشت ... بابابزرگم، بابابزرگ نبود، رفیقِ امام حسینی من بود، استاد اخلاقَم بود، همدل و همراهم بود، خودش می دونه که محرم امسال که ندارمش، عاشورا امسال که ندارمش چه قدر قلبم می سوزه، کاش می شد
″بــرادرعزیـزم،زینـب‌شـودفدایت آوردم‌ازمدینه،دودسته‌گل‌برایت...💔″
خوشـبختی‌و‌بـزرگ‌تـرین‌لطـف‌خدا یعنـی‌همیـن‌که‌چشمـامون‌برای‌مصـائب امـام‌حسیـن‌خیس‌میشـه:) ایـن‌لطـف‌و‌قـدر‌بدونـیم💔
دارَد زبانہ می‌کشد این روضہ از دِلم گودال ، تل ، عطش ، دلِ‌زینب ، حرم ، حسِین :) 💔
دکور امسال هیئت حاج عبدالرضا هلالی یک بزرگ و چشمگیر بیایید چند تا از کتاب های این دکور جذاب با هم ببینیم ...
سه کتاب، یک تن و این همه مزار
المراقبات آقای پیپ
یک محسن عزیز
دیشب توی هیئتِ کودکان تکیه ای که رفته بودیم، حاج آقایی که برای کوچولوها حرف میزد با یه سؤال جالب شروع کرد؛ به بچه ها گفت: تاحالا شده یه کاری کنید که اشتباه باشه،بعد به مامان باباتون یا دوستتون یا خواهر برادرتون بگین: «ببخشید،عذر میخوام.» این خیلی قشنگه که بابت اشتباهی که کردیم عذرخواهی کنیم آقای حُر هم یه روز اومد پیش امام حسین و گفت ببخشید، امام حسین هم بغلش کرد و بخشیدش... - گاهی همین قصه‌های کودکانه میتونه جرقه و تلنگری برای ما باشه؛
پارادوکسیکال‌ترین روزهای تمام سال برای من دهه اول محرمه. هم‌چنان که قلبم غم داره و عزاداره، روحم شعفناکه و پر از فرحه. نه شادی‌ای از جنس شادی‌های دنیایی. فرحی که مختص به غم حسین(ع) هست و بس. هم‌چنان که هرروز بی‌قرار و ناآرامم از عزای این روزها، به شکل عجیب‌تری هم این روزها آرومم. توضیح منطقی‌ای هم برای این حال ندارم، چون حتی نمی‌دونم چرا اینطوره. فقط می‌دونم در عین اینکه به نشانه عزا گریه می‌کنم و سیاه می‌پوشم و بی‌‌قراری می‌کنم، خودم در رهاترین و بی‌غم ترین و فرح‌آلود ترین حالتم. @be_vaghte_del313