eitaa logo
بداهه های #روح _الله_عمران
98 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
29 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بگیر این دو مصراع بعدیّ ما را که باید نهان گفت آن ماجرا را امامی که پای نماینده اش خون ندادیم؛ خون می دهد کربلا را ⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
🌷ادامه دهنده راه شهید 🔸️من افتخار دارم که خدمت شما عرض تبریک کنم که خدا چنین همسری به شما داده بود و عرض تبریک کنم که شما راه ایشان را ادامه می‌دهید و تحت تاثیر عوامل بازدارنده قرار نگرفتید و انشاالله نخواهید گرفت و انشاالله بتوانید راه ایشان را به نحو احسن ادامه دهید. ۹۷/۲/۱۴ 💻 @mesbahyazdi_ir
علامه آیت الله مصباح یزدی ▪️ قسمت اول "مراتب زیارت" ۹۹/۰۵/۳۱ https://aparat.com/v/pLmaN ▪️ قسمت دوم «تأثیر زیارت در زندگی ما» ۹۹/۶/۱ https://aparat.com/v/NpYBC ▪️ قسمت سوم «مراتب معرفت امام علیه السلام» ۹۹/۶/۲ https://aparat.com/v/AdnFu ▪️قسمت چهارم «جایگاه امام علیه السلام در عالم» ۹۹/۶/۳ https://aparat.com/v/ZOWCS ▪️ قسمت پنجم «راه های کسب معرفت به امام» ۹۹/۶/۴ https://aparat.com/v/o9Mdk ▪️قسمت ششم: «بهترین راه کسب معرفت به امام» ۹۹/۶/۵ https://www.aparat.com/v/AKlfn ▪️ قسمت هفتم «رابطه بین محبت و معرفت» ۹۹/۶/۶ https://www.aparat.com/v/lhvyw/ ▪️ قسمت هشتم «بهترین راه کسب محبت به امام» ۹۹/۶/۷ https://www.aparat.com/v/EFRpy/ ▪️ قسمت نهم «لزوم همراهی معرفت با محبت» ۹۹/۶/۸ https://www.aparat.com/v/HD4Bv/ 🏴 @mesbahyazdi_ir
روضه خوانی وسط مجلس دیشب می گفت: " تا به حالا شده طفل تو شبی گُم بشود!" سلام الله علیها ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
قلب پدر ، گلوی پسر بچه، آسمان... آری سه شعبه بود که می رست از کمان آقا ! علی.... علی.... سر او را به دست گیر لبخند او نگاه .. که بر گوشه ی لبان... یک دست بر تن علی ، دستی به تیر کین با « یا علی» کشید ز حلقوم طفل، جان بارید خون ز آسمان جوشید خون ز سنگ پاشید خون حنجر اصغر بر آسمان «گاهِ نماز عشق رسیده ست ، ای پدر! با خون من وضو کن و لبیک دوست خوان حالی چه خوش!..... که نزد خدا می بری مرا شادی کن ای پدر که دلم گشت گلسِتان ماهی برون ز آب به دریا رسانده شد بنگر که زمزم است ز حلقوم من روان لب های من که تشنه ی آب فرات نیست عطشانم ای پدر ! ولی از آب جاودان بر خاک می نهی مرا ، آرامتر گذار خواب حضور توست پدر جان به دیدگان بگذار تا که بر تنم نیزه فرو کنند بگذار تا سری بشوم بین سروران بگذار تیغ ها بشکافند روی من بگذار سنگ بر سرم آید ز هر کران هر بار تیغ می رسد آرامتر شوم آری ز دوست می رسد این لطف شایگان ای کاش شعله بر تن طفلی نمی رسید آری ز فاطمه ست ز هر گوشه ای نشان ای کاش جای مادرم شلاق می زدند بر روی من ، نه بر سر و دوش نحیفشان ای کاش معجر از سر ....😞 ای کاش دست غیر نیفتد به خواهران آیا حقیقت است که مویش کشیده شد؟ آیا دروغ بوده که بردش کشان کشان؟! در کوی جان شکسته دلی می خرند ، لیک اینان نگر شکسته دل و رأس و جسم و جان بابا ! ببین چگونه تنش پاره پاره گشت از کعب و چنگ و سیلی و شلاق و تازیان» کشتند طفل و باب و رسیدند برخیام گویا حیا وشرم برفته سات از میان گویا سرا سرای بنات رسول نیست گویا که مرد نیست در آن خیل مردمان من را رها کنید .... که جان بر لبم رسید آواز مرگ می رسد از پرده ی نهان مرگم رسان خدای که قلبم فسرده است این روضه ها چه بود که برده ز من امان؟ دق کرده ام ز بس که نگفتم به هیچ جای از چشمهای شوم به زنها و کودکان آخر به مقتل است بخوانید دوستان ! در مقتل حسین .... چه کرده ست ساربان آری همان دم است که « الشمس کوّرت» تا گشت رأس اوی ، درخشنده برسنان آرام باش ! شاعر این روضه های سخت قلب ولی عصر فسرده ست بی گمان دندان صبر بر جگر خسته ات گذار اما نه ..... صبر نیست ، که داغی است بس گران گهواره چیست ؟ تا که شود غارت ای خدا!!!! طاقت کجاست ؟ تا که کنم شرح داستان نیزه به نیزه بر دل خاکش زدند تا قنداق اصغرش بشد از خاکها عیان یک دست بر تن علی ، دستی است بر سرش یک « یا علی» بگفت و جدا کرد راس آن خورشید در محاق غم ، مهتاب تیره گون اینک ستاره ایست فروزنده بر جهان ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
خون گلوی نازک اصغر گرفت گفت: "آسان شده ست تا که تو بالا سر منی" ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 “هیله جابر محمد” در منطقه باقم در استان صعده با دستی قطع شده 👇 نگاهش می کنند آرام خوابیده ست اما من نمیدانم چرا یادِ " علیِّ اصغَر " افتادم 👆 ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
پدر نبودم و درکش برام مشکل بود پسر رسید و چشیدم چه دیده ای ارباب! ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
آیت الله حسینی زابلی رضوان الله تعالی علیه🌷 ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ استاد بود ... آینه بود... آه...! ماه بود لب های منبر از غم داغش پر آه بود چشمم برای دیدن رویش به راه ماند با او همیشه حال دلم رو براه بود لرزه به دست هاش اگر هم که بود باز مانند کوه بود ... مرا تکیه گاه بود تا او شدن شبیه خیالی که بیش نیست من غرق ظلمت شبم اما پگاه بود چیزی غریب بود ... همیشه بهار بود لب های پر تبسم و چشمش گواه بود از اشکها بپرس ازین ایستاده مرد مردی که کوه پیش نگاهش چو کاه بود ⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
«منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن» منم که آینه ای هستم از لبریز «که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن» سزاست تا ز علی گوید آفتاب بلند ز ما زمانه ندیدست غیر بالیدن بگو... بخوان... بسرای از نگاه شیرینش که فوج فوج ستاره ست در خرامیدن همان که اگر کنج شعر آرندش ز وجد آیند آرایه ها به رقصیدن🌷 بیا دلا که به دیدار « هل اتی » برویم « که گرد عارض خوبان خوش ست گردیدن»🌷 بگو به ش: «این که تو نمی بینی دلیل دیدن حقّ ست و باز نادیدن» شما به کار خود و ما به کار خود باشیم که نیست کار مرا غیر دوست بوسیدن مرا که شعر به غیر از نبوده و نیست « منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن» استقبال از شعر حافظ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
ورود به دروازه ساعات 🌑🌑🌑 هی سنگ هاست بر سرِ سرها یکی یکی ...وقتی که می برند ز درها یکی یکی خم گشته ست قامت زنها دو تا دو تا وقتی که می رسند شررها یکی یکی هر سنگ اگر که بر سرِ سرها نیامده ست پس سوی ست ثمرها یکی یکی چون سرو می روند به میدان کارزار مثل سینه سپرها یکی یکی پوشانده اند در دل نامردمان شام با آستین خویش قمرها یکی یکی آسان که نیست گفتن این حرفها... ببین بر روی بام هلهله گرها یکی یکی از بیست روز قبل به حالا چنین نبود از شهر می دهند خبرها یکی یکی باید که از میانه ی بازار رد شوند تاریک گشته اند قمرها یکی یکی «بابا سلام وعده ی ما مجلس حرام آنجا که خیزران و دُرر ها یکی یکی...» 🌑🌑🌑 استقبال https://eitaa.com/bedaheh_110 ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی ازین زمانه دلم سیر می شود گاهی" شبم نگاه که آواره ام پی ماهی و آه ناله ی شبگیر می شود گاهی نمی توانم ازین ماه دست بردارم اگر چه ناوک او تیر می شود گاهی مپرس از من و حال من و سپیدی موی "ندیده کرببلا" پیر می شود گاهی گمان نمیکنم این بار هم پیاده روم زمان رفتن ما دیر می شود گاهی مگر چه می شود آلوده ای چو من برسد حریمش آیه ی تطهیر می شود گاهی حسین ! آمده بودم که تا تو را بینم عنایتی ز تو تقدیر می شود گاهی بس ست هر چه که خواب ضریح می بینم مگر نبود که تعبیر میشود گاهی چرا و تا کی و تا چند، تا کجا بی تو نگو دلت ز دلم سیر می شود گاهی ببین گرفته گلوی مرا دو پنجه ی غم ببین که خانه چه دلگیر می شود گاهی ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. لبخندهای دوست من خاطرت که هست من ماندم او شد و تو نیامدی . ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
مقتل چگونه شرح دهد حال روضه را اینجا قلم برای بیانش شکسته است مقتل چگونه شرح دهد حال مادری کو بنگرد سری ست به نیزه نشسته است مقتل چگونه شرح دهد دختری که گفت "بابا ببین که دست مرا نیز بسته است" در گوشه ای دو زانوی غم را بغل گرفت از حال او نپرس که بسیار خسته است . ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
چشمان آسمان به زمین خیره مانده بود پای قلم برای بیان لَنگ می زند از شرم بوده است نگفته ست مقتلی بر گوش یک سه ساله کسی چنگ می زند؟ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
من مستدل ترین سند داغِ عمه ام رویم ببین و حال دل عمه را بپرس سلام الله علیهما ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
غرور سنگی آیینه ها شکست که دید ندیده است نسیمی ترانه ای بی تو و خواب رفته ای و بعد تو به خواب نرفت نه ماه تا سحر و نه ستاره ای بی تو جانم ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
چه هاست که در کنج مصرعی جا شد: سرِ بریده برای سه ساله ای می رفت . ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
خواستم تا که دمی چند ... پریشان باشم مثل نفسی بی سر و سامان باشم هاتفی طعنه زنان گفت :" پریشانی" ..نه ؟! گوییا خواسته ای "بی سر و سامانی" ... نه؟ چند روزی به لبت آب نباشد... باشد! مثل زینب نگهت خواب نباشد... باشد! یا بیا چند صباحی به بیابانها باش بین انبوه غم و غصه و ماتمها باش راستی... داغ غم چند برادر دیدی تا به حالا بدنی پاره و بی سر دیدی؟ فکر کردی که غم زینب ما آسان ست! عالمی در پی فهم غم او حیران ست پهلوی مادر تو با لگدی سخت شکست؟! تازیان چه ... به تن مادر تا حال نشست؟! نیزه دیدی که بگویم سرِ بر نیزه چه هست کعب نی چه ... به تن طفل تو تا حال نشست؟! تا به حالا شده در بین غریبان باشی! محرمانت همه بر خاک و تو حیران باشی! تا به حالا شده ؟ قلب تو در قفسش غرق تلاطم گردد! گریه ای کن... به سری زن.... متغیر کن حال تو و صبر و غم زینب!؟ ... زهی فرض محال سلام الله علیها سلام الله علیها ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج غلامرضا سازگار 🌹 بود در شهر شام از حسین دختری آسیه فطرتی، فاطمه منظری تالی مریمی، ثانی هاجری عفّت کردگار، عصمت اکبری 🌹 لب چو لعل بدخش، رخ عقیق یمن 🌹 او سه ساله ولی عقل چلساله داشت با چهل ساله عقل روی چون لاله داشت هاله برده ز رخ، رخ چو گل ژاله داشت لاله روی او همچو مه هاله داشت 🌹 ژاله آری نکوست، بر گل نسترن 🌹 شد ز باب نام دلجوی او بخشی ازشعر آقای صامت بروجردی ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
ان شاء الله نگو "نمی رسد آن روز ... نه نمی آید" سحر در اوج سیاهی به خانه می آید ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
هر چه می خواهم بخوابم ..... چشمهایش را ببین! خواب را از چشمهای من گرفت این چشمها . ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این بار چندم ست شکسته نگاه او هم بغض و هم قلم به کف و هم دل مرا ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━