eitaa logo
بداهه های #روح _الله_عمران
98 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
29 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مجاهد گفت: براى (ع) هفتاد منقبت بود كه هيچ يك از اصحاب پيامبر (ص) مانند آنها را نداشت و آنان هيچ منقبتى نداشتند مگر اينكه على با آنان شريك بود. سيماى امام (ع) در قرآن، ص: 13 🍃🌹 غمی که در دل من خوش نموده جا داند که جز به مدح علی نیست راه چاره ی او ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
روایتی از علیه السلام با و شاعر ما که در یک حلقه و رندانه ایم چند سالی گِرد این خم خانه ایم بخت یار ماست ... نه! اینطور نیست! شعر کار ماست ... نه! اینطور نیست! شب... شبِ شهدِ شهادت شد... شبی ست شمع اگر خاموش ... در تاب و تبی ست عِلم امشب سر به زانو می نهد گاه این سو گاه آن سو می رود فصل اگر چه صیف.. دل بارانی ست گر چه "کُلّ مَن عَلیها.." فانی ست شب شبِ حزن ست اما هوش دار ماجرایی می نویسم گوش دار مجلسی برپاست آقامان درآن در میان جمع برخی شاعران ... چشم مولا بر نگاهی دوخته طعنه بر لب آمد و دل ... سوخته شاعری دیدش " " داشت نام در میان شاعرانِ نان بنام حضرت او را با نگاهی ... بگذریم! یا بگویم ... گاه گاهی .. بگذریم شکر جای او نبودم که امام بن امام بن الامام بن الامام در میان جمع می گوید بر او که "شنیدم شعر می گویی .. بگو مدح بر شاهان شنیدم گفته ای" گوییا بیدار کرده خفته ای با بودن آغازش خوش ست شهد صدها مرحبا و چاوش ست با نمی دانی ولی لذتی دارد که می خوانی ولیّ سر اگر سر ... جاش خاک پای دوست دوست آری دوست آری دوست دوست در همان جمع پریشان باش باز تا بگویم باز از شوق نیاز روی مهر این بار سوی دیگرست سوی شعر آسمانی پرورست با " " این بار می گوید "بگو جمع.. مشتاق ست می ریز از سبو" ای خوشا شاعر که مدّاحت شوم کوهسار شعر! در راهت شوم الغرض بر لب نشاند آیینه ای آیه از روح القدس در سینه ای بیت های هر قصیده جام شد پلک ها هم از تحیّر رام شد شعر اگر شعر ... لَنگ نیست در دلت سنگینی صد رنگ نیست شعر یعنی شرح چشمان ای که هر شعر ست قربان تا ابد در حلقه ی رندانه باش با " "ها ولی بیگانه باش! اسدی شاعر 🌱 ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
بستیم توشه را که اگر بخت یار شد دریای بیکرانه ی او در سبو کنم یا لااقل کرانه ی امواج چشم او بر ساحلی نشسته ورا آرزو کنم اوزان مقدسند؛ مبادا شود حرام جز خرج آفتاب همامش نمیکنم لختی درنگ؛ تا که وضویی بر آورم من بی وضو - عزیز- سلامش نمیکنم با من بیا... همین دو سه تا کوچه دورتر آن سو --ببین! -- ز پشت همه کوهسارها باور نمی کنی که چه جمعیتی شده ست صف بسته اند سینه به سینه بهارها یا سر بنه به خاک ... دمی خوب گوش کن! دیدی! صدای قلب هزاران جماعت ست باید که گام را به بلندای باد جست تا عشق... فاصله به همین چند ساعت ست دیگر رسیده ایم ... ببین! "برکه ی " ست ای وای ازین حرارت بی رحم آسمان! باید ردای خویش به خاک افکنیم تا آزرده تر نگردد ازین بیش ... پایمان جمعیتی شده ست ... همه دشت ، حاجیان آن گوشه را نگاه.... خدا ! محشری شده ست پیغمبر ست دست "ولی" را گرفته است صحرا غریق شادی ناباوری ! شده ست!!! "ای : از تو هر چه را که بگوییم؛ برتری! مولای من! سلام من از دور بر توباد هان! دوستان تو همه در سایبان نوح بر دشمنان تو همه شان سرنوشت عاد! بالا بلند! صاحب ما! اختیار ما، در دست توست؛ ای همه ی تار و پود ما! آیا بهشت ماحصل سفره ی تو نیست؟! اعراض اگر کنی همه هیچ ست... بود ما "صم"یم و "بکم" اگر به کفت تیغ و تن سپر نازم تو را "ولی خدا!" صولت تو را اصلا برای چیست مرا آفریده اند؟ آیا جز اینکه وصف کنم شوکت تو را؟! 🔹🔹🔹 بعد از سه روز.. باور من نیست... ای رفیق! نوبت به ما رسيده که شیرین کنیم...کام! نعلین خود در آر که منزلگه "طوی"ست "مولا!... !...امیر همه مؤمنان... سلام!"
‎⁨۱۰۰۱ فضیلت از امیرالمومنین⁩.pdf
7.97M
✅1001 فضیلت از علیه السلام محمد رضا رمزی اوحدی 💠 تقدیم به تو ....🍃🌷 کتاب ارزشمندی ست بخشی ز فضایل‌ ست یک بار پریدن این حوالی ها هم بد نیست... اگر چه دستمان کوتاه ست 💠 تقدیم به تو 🍃🌷 لیاقتش را داری تا آنکه نگاه تشنه ات تر گردد یک آیه بخوانی و را بینی حال تو ازین که هست ... بهتر گردد 💠 @hoghooghi_ha ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
برای ماندنِ پایت نه اینکه سر می خواست هرآنکه بود به پای تو زود برمی خاست بپای عشق تو تا روز مرگ خود می ماند بجای خون اگر از او دو چشم تر می خواست اگر چه چشم تو را دیده بود چشمانش! چرا ندیده نگاهت چه در نظر می خواست هزار شاید و اما ... هزار می آیم در آخر آمد و از تو ولی سپر می خواست 🔷 و خوانی از آن گوشه گفت: بسم الله! کجاست آن که بگوید: " ولیّ الله" ⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنگوی شهرداری تهران: حذف واژه « » از تابلوی ، سهوی بوده است. هیچ عمد سیستماتیک وجود ندارد. این خطای فاحش حتی اگر .... 🍃🔷 خوشگل! بن در جانِ ست با حذف نام... از میدان به در گردد؟! ⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️ @Farsna ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
روضه حضرت زهرا روضه نبش بدن مطهر جعفر بن ابی طالب روضه کربلا 🔷 دیدم بهار سوخت و پاییزِ پرپر ست آغاز گوشه گیری محراب و منبر ست واژه به واژه دور سرم چرخ می زنند باز این چه شورش ست که بر جان دفتر ست عمری اگر گذشت از این ژنده پیر دهر آن روز روز دیگر و آن، گاهِ دیگر ست است که آورده در کتاب این است کدامش نکوترست آنگه که ابرهای سیاه از هزار سوی کج کرده راه و روی به دامان آن در ست 🔷 فریاد می زد او که پس کجاست.. این فریاد آن فراری از بدر و خیبرست خورشید را صدا زد و ماه آمد از محاق فرمود کیست ، آنکه مناداش حیدر ست این خانه را هوای غریبی' گرفته است آرام تر که خاطر طبعم مکدّر ست کجاست خلایق معطلند یا بیعت ست یا که... خدایا چه در سرست هیزم بیاورید... ولی ست او حتی اگر که در پشت آن درست ! بخوان که دل ابرها گرفت آخر نه نای گفتن و نه جای باور ست ما در میان خانه و مادر به پشت در میخی درون سینه و داغی به پیکر ست گلبرگهاش بین دو مژگان یار ریخت هرم حرارت ست که بر روی مادر ست 🔷 ای کاش... کاش کسی"آه"میکشید این چوبِ دربِ خانه ی دخت پیمبر ست بی اجازه نزد دست بر رُخش رخسار در، چگونه به خاشاک آذر ست دیدم که اشک بر رُخ بابا نشسته است خالی ست جای و هم جای ست "بگشای بال خویش برادر نگاه کن اسلام لَنگِ یک، دو جگر دار دیگر ست یا کدام از تبار توست باز آ نگر ست که بی یار و یاور ست 🔷 وقتی که لرزه بر دل می نشست دیگر چه انتظار ز اصحاب ست گفتا" ! خلیفه ی پیغمبرست این دستت دراز دار ، که این، روز دیگر ست" گفتا"اگر نه" گفت که چشمت در آوریم "پس کشته اید آنکه نبی را برادر ست" رو سوی قبر کرد و دلش سوی خانه بود این صبر با کدام ثوابی برابر ست فرزند مادرم منم و زخم دیگرم دستان من چگونه به بندی معطر ست به چنگ افتاد عاقبت گوساله ای خدای چنین قوم ... رسید و معجرِ خود را کشید و گفت "او را رها کنید!" چه رخ داده؟ محشرست؟! ⬛️ دیوارها به لرزه در افتاده و ستون ⬛️ از جای کنده ؛ غرق غباری مکدرست.. ⬛️الباقی قضیه که حضّار واقفند ⬛️آخر نه نای گفتن و نه جای باورست ⬛️ما داغدار سرخیِ آن دربِ خسته ایم ⬛️آن در.. دری که هر چه کشیدیم از آن درست 🔷 بعد از هزار و چهارصد و سی بهار باز آهِ برادر ست بجان برادر ست اصلا بعید نیست اگر گِرد آتش ست گر نوبتی ست ، نوبت بیت برادر ست پرواز کن ز بیا سوی بنگر که تاول ست که بر پای دختر ست آتش گرفت، تا که بداند چه می کشد طفلی که بی قرار به دنبال معجر ست "وا " ست از پی "واغربتا"یشان وقتی که دیده اند که خنجر به حنجر ست 🍃👇👇🌹 این برسد به روح مقدس استادِ اساتید حوزه رحمت الله علیه ⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️
همه تبریک ها جای خودش را دارد اما کاش کسی هم یاد گیسوی به روی دار هم باشد 🌹❌ گفتند بیا به سفارت انگلیس پناه ببر و پرچم آن را بر منزل خود بیاویز گفت : بعد هفتاد سال شاگردی پای درس و اولادش پای را در سفارتی بنهم که دَرو غیر مرتضی گوید ! شیخ فضل الله نوری ۱۳ رجب بر دار رفتن شیخ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
"لا فتی الّا 🌷 لا سیف الا ذوالفقار" گشت هفت اعجاب عالم هشت ... زین "شیءٌ عُجاب" 🌷
بخوان بنام خدایی که آفرید را بخوان که با تو بخوانند آیه های بهاری 🌷 🌷
آی مردم ست میدان دار مالکِ پای کار می خواهد
«منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن» منم که آینه ای هستم از لبریز «که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن» سزاست تا ز علی گوید آفتاب بلند ز ما زمانه ندیدست غیر بالیدن بگو... بخوان... بسرای از نگاه شیرینش که فوج فوج ستاره ست در خرامیدن همان که اگر کنج شعر آرندش ز وجد آیند آرایه ها به رقصیدن🌷 بیا دلا که به دیدار « هل اتی » برویم « که گرد عارض خوبان خوش ست گردیدن»🌷 بگو به ش: «این که تو نمی بینی دلیل دیدن حقّ ست و باز نادیدن» شما به کار خود و ما به کار خود باشیم که نیست کار مرا غیر دوست بوسیدن مرا که شعر به غیر از نبوده و نیست « منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن» استقبال از شعر حافظ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
عین خیال هیچ کس از ما نبود و نیست هر کس پی بساط خود و مات بر در ست از این و آن بپرس کجا آسمان خمید تنها جوابشان "چه بدانیم" و "بگذر"ست ای مردمی که دم ز می زنید ... این... آتش به آشیان هست و ست 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"سگ"ی که نداری به جایت قراری و یا "زاغک"یّ و دمِ قارقاری بپاس همین انقلاب ست گرگی! اگر پای منبر گرفتی قراری . اگر گِل نداری به لبّ از نداری اگر زخم صد تیغ بر سر نداری . اگر پایت از رفتن عاجز نگشته اگر کار فرزند تو نیست زاری هنوز آخر ماجرا مانده .... جانم... پی یک اشاره ست ... چشم انتظاری تو هستیّ و خونخواه هایی که غیر از به خونت کشیدن ندارند کاری اگر مرگ مرد ست آغوشم آید که بر جان کشم چون دو چشم نگاری بپرس از من و تیره ی من ... حرامی! ببینی که دارم چه ایل و تباری همه سربداران ... دوستداران از آنان که در دستشان ذوالفقاری . کجای زبان تو ست... برادر ... نه .... جان ست ... اما تو ماری . تو ماری که نیش تو بر جان نشسته ز بی شرمی ت مُردم از شرمساری صدایی به گوش آشنا می رسد که زمانش رسیده در آرم دماری من از آسمانم... نفیرم ز مرگ و به حلقوم تو استخوان ...دیده خاری قرار من و دشنه ام سینه ی تو و در روز روشن ... نه در شام تاری ! اگر و ی نداری چه داری؟ . همیشه همین قدر از عقل دوری؟! جوابی برای سؤالم نداری؟! نداری ز من انتظاری بجز این .ندارم جز این هم ز تو انتظاری .
نگذاشتند آل زندگی کنند هر چه بگویم از غمشان باز هم کم ست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوری ز روی ماه دُور باطل ست گامی که در صراط نیست در گِل ست کعبه ست اگر که زادگهَش خود حکایتی ست آن قبله گاه هر بدن او قبله ی دل ست
همه تبریک ها جای خودش را دارد اما کاش کسی هم یاد گیسوی به روی دار هم باشد 🌹❌ گفتند بیا به سفارت انگلیس پناه ببر و پرچم آن را بر منزل خود بیاویز گفت : بعد هفتاد سال شاگردی پای درس و اولادش پای را در سفارتی بنهم که دَرو غیر مرتضی گوید ! شیخ فضل الله نوری ۱۳ رجب بر دار رفتن شیخ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
تکلم با خورشید و پاسخ خورشید به !!!! ابوبکر و عمر و بقیه غش کردند🌱🌹
نگذاشتند آل زندگی کنند هر چه بگویم از غمشان باز هم کم ست ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
بداهه های #روح _الله_عمران
بسم الله الرحمن الرحیم 🌷 بر در آمد سر بر آورد از نگاهش آفتاب طوطیا بر چشم کرد از خاک پایش آن عقاب 🌹
بر در آمد سر بر آورد از نگاهش آفتاب طوطیا بر چشم کرد از خاک پایش آن عقاب صبر از صبرش خجل تا کی برون آید ز غیب تا که روشن گردد از ماه جمالش آفتاب ابر بارید از فراقش سخت چون سیلی ز کوه تا که برگیرد ز رویش مهر، سبزینه نقاب غنچه ی یاس مطهّر کی به گلشن گُل دهد تا که خواند بهر او از غنّود ناب آید آن سبطِ موعود ختم المرسلین وارث خمّ ، آن آخرین نجم الثّقاب آید آن روزی که از سر تا به پا احیا شویم آید آن منجی اکبر، آن دعای مستجاب آید آن نور فروزان ، کز طلوعش کوه ها آب گردند از جمال و هیبت و حُسن خطاب و و آیند از درگاه غیب فاش می گویند : « ای مهتاب ! بر ما هم بتاب» تا که گردد عدل _ آن یکتا ندای عالمِین _ خوی ها ریزد ز روی و خون به سر گردد خضاب از چاه ضلالت پیشگان سر بر کُنَد نور بر ابصار آیدش زان ماهتاب برکه ی دشت آنگه شود دریای نور نور گردد، نور ؛ نورِ ناب ایمان و صواب قطره قطره برکه چونان ابر غسّالی شود استعاری در طراز آن اگر باشد ؛ بیاب خواهد آمد منجی ادیان عالم ، مهد نور رجعتی خواهد نمود آن آفتاب آن فجر خواهد دید دنیا با طلوع مِهر یار بال بگشاید همای رحمت از اوج سحاب « لا فتی الّا لا سیف الّا ذوالفقار» گشت هفت اعجاب عالم هشت ؛ زین شیءٌ عُجاب ...
دستان پینه بسته ی مولای من هر روز خط تازه به رخسار می کشید
نبود ، کجا تا مدینه می آمد کسی چو با آن همه شکوه و جلال .....
صدو ده(110)فضیلت از فضائل و مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام.pdf
1.91M
💠 تقدیم به تو ... کتاب ارزشمندی ست بخشی ز فضایل‌ ست یک بار پریدن این حوالی ها هم بد نیست... اگر چه دستمان کوتاه ست 💠 تقدیم به تو 🍃🌷 لیاقتش را داری تا آنکه نگاه تشنه ات تر گردد یک آیه بخوانی و را بینی حال تو ازین که هست ... بهتر گردد 💠
روایتی از علیه السلام با و شاعر ما که در یک حلقه و رندانه ایم چند سالی گِرد این خم خانه ایم بخت یار ماست ... نه! اینطور نیست! شعر کار ماست ... نه! اینطور نیست! شب... شبِ شهدِ شهادت شد... شبی ست شمع اگر خاموش ... در تاب و تبی ست عِلم امشب سر به زانو می نهد گاه این سو گاه آن سو می رود فصل اگر چه صیف.. دل بارانی ست گر چه "کُلّ مَن عَلیها.." فانی ست شب شبِ حزن ست اما هوش دار ماجرایی می نویسم گوش دار مجلسی برپاست آقامان درآن در میان جمع برخی شاعران ... چشم مولا بر نگاهی دوخته طعنه بر لب آمد و دل ... سوخته شاعری دیدش " " داشت نام در میان شاعرانِ نان بنام حضرت او را با نگاهی ... بگذریم! یا بگویم ... گاه گاهی .. بگذریم شکر جای او نبودم که امام بن امام بن الامام بن الامام در میان جمع می گوید بر او که "شنیدم شعر می گویی .. بگو مدح بر شاهان شنیدم گفته ای" گوییا بیدار کرده خفته ای با بودن آغازش خوش ست شهد صدها مرحبا و چاوش ست با نمی دانی ولی لذتی دارد که می خوانی ولیّ سر اگر سر ... جاش خاک پای دوست دوست آری دوست آری دوست دوست در همان جمع پریشان باش باز تا بگویم باز از شوق نیاز روی مهر این بار سوی دیگرست سوی شعر آسمانی پرورست با " " این بار می گوید "بگو جمع.. مشتاق ست می ریز از سبو" ای خوشا شاعر که مدّاحت شوم کوهسار شعر! در راهت شوم الغرض بر لب نشاند آیینه ای آیه از روح القدس در سینه ای بیت های هر قصیده جام شد پلک ها هم از تحیّر رام شد شعر اگر شعر ... لَنگ نیست در دلت سنگینی صد رنگ نیست شعر یعنی شرح چشمان ای که هر شعر ست قربان تا ابد در حلقه ی رندانه باش با " "ها ولی بیگانه باش! اسدی شاعر ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━