eitaa logo
بدون مرز
337 دنبال‌کننده
322 عکس
184 ویدیو
2 فایل
اینجا قرار است از آنسوی مرزهایمان بنویسیم؛ از داستان بیداری ملت‌های جهان "بدون مرز در شبکه های مجازی" بله ble.ir/join/6VCosAGYUH اینستاگرام https://www.instagram.com/bedone_marze?igsh=MTVkam52ZWthb2FlbA== تلگرام https://t.me/bedun_e_marz
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 پاسداشت ستاره ی درخشان تاریخ مقاومت سیدهاشم صفی الدین هدیه ای ارزشمند 🔻"بعد از حدود نيم ساعت حرکت از رستوران، در طبقه‌ی فوقانی ساختماني وارد سالني سی متری مي‌شويم که چند رديف صندلي پلاستيکي در آن چيده شده. جلوي صندلي‌ها و بالاي سکويي کم ارتفاع، يک ميز و صندلي قرار دارد. ده دقيقه‌اي را منتظر "سيد هاشم" هستيم و در اين ميان شعاري عربي را براي استقبال از وي هماهنگ مي‌کنيم. 🔸️سيد هاشم وارد مي‌شود. همه با شعف بلند شده و آنچه را قرارمان بود سر مي‌دهند. -ایشان- با روي گشاده پشت ميز رفته، بعد از تشکر مي‌نشيند و پس از مختصري که حسين جمع را معرفي مي‌کند سيد هاشم به زبان خود ما -روان و با اندکي لهجه- سخن مي‌گويد. مسائل مختلفي بيان مي‌شود که اين بار فراتر از تعارفات هميشگي است؛ از مسائل روز لبنان مي‌گويد و مشکلات حزب الله و نحوه‌ي مواجهه‌ي با آن. نوبت به پرسش و پاسخ مي‌رسد. طبق معمول سؤال‌ها قوي و ضعيف دارد. 🔻بعد از اتمام پرسش و قبل از پاسخ سيد هاشم، خطاب به وي و درحاليکه در رديف اول و رو به سوي او ايستاده‌ام چنين مطرح مي‌نمايم که: «در ايران رسم است وقتي خدمت آقا مي‌رسند، چفيه‌ي ايشان را مي‌گيرند؛ شما چفيه نداريد، اما اگر تسبيح خدمتتان است ممنون مي‌شوم آن را تبرکاً به بنده بدهيد». پس از جلوس بنده و پاسخ او، سيد هاشم دست به جيب عباي مشکي‌اش مي‌برد و تسبيح ريز دانه و سياهي را بيرون آورده، مرا مورد اشاره و خطاب قرار مي‌دهد تا تسبيح را از وي بگيرم. من هم بلند شده، نزديکش مي‌روم و همراه با گرفتن تسبيح از وي اقدام به بوسيدن دست سربازي از سربازان امام زمان(عج) مي‌نمايم؛ عملي که با عکس‌العمل سريع وي ناکام مي‌ماند. دقيقه‌اي بعد جلسه با پاسخ به سؤالي ديگر پايان مي‌يابد و همه گرداگرد صفي الدين براي ثبت اين ديدار جمع مي‌شويم. 🔸️با اتمام جلسه، فردي از همراهان که از همه بچه سال‌تر است، در تقليد و قياسي مع‌الفارق، از سيد هاشم که همراه محافظانش در حال خروج است انگشتر عقيقش را مي‌خواهد و او هم دريغ نمي‌کند. همه، جا مي‌خوريم. حسين با توضيحي مختصر انگشتر را از وي باز مي‌ستاند و به «جهاد عيسي» که هماهنگ کننده‌ي بسياري از برنامه‌ها و گاهي اوقات هم همراه مان در ديدار‌ها است، مي‌دهد تا آن را به صفي‌الدين برگرداند. دقيقه‌اي بعد جهاد بر مي‌گردد و انگشتر را به همان پسر مي‌دهد و از قول سيد هاشم مي‌گويد: «اين مال شماست و پس گرفته نمي‌شود». 📚برشی از کتاب "ملیتا، سفرنامه‌ مصور لبنان" ✍به قلم "احمد قدیری" 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz