🔵 #مرزبان
روایت فرماندهان مقاومت
🔹️ مجاهد گمنام،فرزند خمینی
✍فضای جلسه سنگین بود.
چند تن از فرماندهان ارشد #حزبالله، رفیق قدیمیش #سیدحسننصرالله، دبیرکل حزب و او به عنوان موسس و مسئول یگان رضوان که مأموریت اصلی نیروهای عملیاتیشان، نفوذ به خاک اسرائیل بود در جلسه حضور داشتند.
از سید خیالش راحت بود. سالها بود با هم برادری کرده بودند. او از همان زمان اشغال لبنان در سال ۱۹۸۲م توسط رژیم صهیونیستی و خروج مبارزان جنبش آزادیبخش فلسطین، به جنبش امل پیوسته بود و سپس با انتقال سید حسن به حزب الله او نیز به این حزب منتقل شد و پس از اجرای موفق چند عملیات، به عنوان فرمانده گارد حفاظت مقامات بلندپایه حزبالله انتخاب شد.
جلسه که تمام شد عکاس ویژهی حزب خواست یک عکس دسته جمعی از حضار بگیرد. اما اولین اشتباه میتوانست آخرین اشتباه باشد.
بيش از ۲۵ سال بود که سازمانهای اطلاعاتی ۴۲ کشور را به دنبال خودِ واقعیش کشانده بود. دو دهه بود که #عمادمغنیه سرنخ عملیاتهای ضدغربی شیعی را در دست داشت و هیچکس به اندازه مغنیه علیه هدفهای غربی، عملیات انجام نداده بود. اما چه کسی فکر میکرد #حاجرضوانِ حزبالله، همان عماد مغنیهی معروف باشد؟! حتی بسیاری از افراد نزدیک به حزب نیز مغنیه را شخصیتی خیالی می دانستند که وقتی حزب الله نخواهد مسئولیت کاری را به طور رسمی بپذیرد، آن را به گردن فرد مجعولی به نام عماد مغنیه می اندازد!
عملیاتهایی چون هواپیماربایی که در نتیجهی آن توانستند سرنشینان هواپیما را با ۷۰۰ زندانی لبنانی که اسیر دست اسراییلی ها بودند، مبادله کنند. یاد آخرین تصویری که از او در دست شکارچیانش بود، افتاد. عکسی از بیست و چندسالگیش که پلیس فدرال آمریکا بعد از کشف اثر انگشت او در هواپیمای ربوده شده ترنس ورلد ایرلاینز، روی اعلامیهای چسبانده و نوشته بود:
«تحت تعقیب»
عماد فائز مغنیه
تا ۵ میلیون دلار پاداش برای کشتن او!
تاریخ تولد: سال ١٩٦٢
محل تولد: لبنان
بلندی قامت: ۵ پا و ٧ اینچ
وزن: نامعلوم
جثه: نامعلوم
رنگ مو: خرمائی
رنگ چشمان: نامعلوم
رنگ چهره: نامعلوم
جنسیت: مذکر
ملیت: لبنانی
شغل: نامعلوم
زبان: نامعلوم
علائم مشخصه: ندارد
وضعیت: متواری
ناگهان لبخندی از این همه "نامعلوم" بودن روی صورتش نقش بست. از زمانی که در ایران انقلاب شد، متن سخنرانی های امام را به زبان عربی و فارسی از سفارت ایران در بیروت می گرفت و آنقدر آنها را مطالعه کرد که در کمتر از ۶ ماه توانست به راحتی فارسی بخواند و پس از مدتی صحبت کند. این بود که در جهان با اینکه میدانستند لبنانی است اما نمیدانستند به چه زبانی صحبت میکند.
آنقدر دلبستهی ایران و انقلاب و رهبرانش بود که روزنامه انگلیسی ساندیتلگراف درباره او نوشته بود: او یک انقلابی مجاهد است که با #امامخمینی(ره) بیعت کرده که در راه #انقلاب_اسلامی از جان خویشتن نیز بگذرد.
جز اهل مقاومت بقیه نمیدانستند چطور این حلقههای کوچک به هم وصل میشوند تا کمربندی در مقابل استعمار دور کشورهای جهان بکشند.
دلش چقدر برای قم و مشهد تنگ شده بود. چندوقتی بود که فرصت نکرده بود به ایران برود و از امام رضا و حضرت معصومه مدد بگیرد. توی فکر و خیالات صحن و سرای حرمها غرق بود که متوجه شد عکاس پیش رویشان ایستاده و انتظار داشت تمام فرماندهان با ژست مناسبی درون کادر دوربینش قرار بگیرند.
ناگهان از جایش بلند شد و با بهانه های مختلفی همچون تو نمی توانی یا خوب بلد نیستی و... دوربین را از عکاس گرفت و شروع کرد به عکاسی از فرماندهان. آن روز چندین عکس گرفته شد بدون آنکه او حتی در یکی از آنها حضور داشته باشد...
اویی که چند سال بعد و پس از شهادتش در سوریه، جهانی را متحیر کرد از اینکه در طول همهی این سالها، #عمادمغنیه همان #حاج_رضوان، فرمانده دو پیروزی ارزشمند و تاریخی #حزبالله یعنی جنگ سال ۲۰۰۰ که منجر به خروج رژیم صهیونیستی از لبنان شد و نیز جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ بود.
#لبنان🇱🇧
#حزبالله
#حاج_عمادمغنیه
#بدون_مرز
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🔴 #رسم_نصر
"پاسداشت خورشید خاموش نشدنی مقاومت اسلامی"
قسمت اول : "همه آماده اند"
🔻....بنا نبود اینجا باشم، نه هزینهاش قابل تامین بود و نه شرایط اجازه میداد.
اما توی دلم خیلی دلم میخواست که بیایم.
بالا و پایین کردم و دیدم نه نمیشود.
اما از همه میپرسیدم که میروند یا نه.
یک روزی یکی از رفقا زنگ زد که ما بلیط گرفتهایم، تو نمیآیی؟
هی حرف زد و من هی وسوسه شدم..همان دو روز قبلش، یک پولی از یکی از کارهایم بهم رسید و میخواستم برای خانه کنار بگذارم.اما دیدم که نه، این تجربه قابل تکرار نیست.
خلاصه که آمدم!
از ترکیه به بیروت.
اولین تجربهی بیروت من با نبودن سید رقم خورد و این تلخ است...
ایرانیهای زیادی به قصد تشییع آمدهاند اما نرسیدند...
برگشت زده شدند حتی...
بالاخره رسیدیم...به فرودگاه رفیق حریری...
از همان بدو ورود احساس میکردم وارد کمپین مراسم تشییع شدهام که ایرانیها طراحیاش کردهاند. حدسم هم درست بود..
اما تمام شهر پر از شعار انا علی العهد شده...
پیکسلهای آن روی لباس برخیها
بجهای سینه
بنرهای محیطی
بیلبوردهای شهری...
همه و همه...
احساس میکنم آدمها آمادهاند برای باز کردن بغض چندین ماههشان....
همه درگیرند.
هر کسی یک جوری دارد خودش را سهیم میکند...
اما بار تمام ماجرا انگار با حزبالله است.
هنوز نتوانستم به فهم ارتباط حرکتهای مردمی با جریان حزبالله برسم.
هنوز نمیدانم دقیقا در میدان چه اتفاقی دارد رقم میخورد.
فقط میدانم که همه منتظرند.
⚫ادامه دارد...
✍ به قلم خانم محیا اسراری
#سید_مقاومت
#حزبالله
#انا_علی_العهد
#بیروت
🌍با بدون مرز همراه باشید!
🔴 #رسم_نصر
"پاسداشت خورشید خاموش نشدنی مقاومت اسلامی"
قسمت دوم : "غم ندیدن تو بزرگترین غم این روزهاست"
🔻اینجا خانهی توست.
خالی بوده.
میدانستند نه تو و نه دیگریای در آن نیست.
اما با همه توان آن را زدند.
اما مثلا میخواستند بگویند که جایت را میدانند..که مانور قدرت بدهند...
اما هر روز بیشتر میفهمم که آن مانورهای قدرتی که باطل فکر میکند دارد میدهد اتفاقا به نفع جبهه حق تمام میشود.
اینجا همهچیز آمادهی تشییع شده است.
از همهجای این عالم آدم است که آمده!
برای تو
برای اینکه این اتفاق را ببینند و بگویند.
توی چشمهای همه این مادران و زنان و کودکان، یک چیزی حس میکنم.
احساس میکنم همهی غم از دست دادن خانه و فرزند و همسر و ..را جمع کردهاند
روز تشییع تو ...
جمع کردهاند برای امروز تا یک دل سیر گریه کنند...
اصلا انگار آدم وقتی یک غم بزرگ دارد
غمهای کوچک خجالت میکشند برای اظهار وجود کردن...
غم ندیدن تو بزرگترین غم این روزهاست.
ما را چه غم از نبودن خانه و فرزند و همسر؟
⚫ادامه دارد...
✍ به قلم محیا اسراری
#سید_مقاومت
#حزبالله
#انا_علی_العهد
#بیروت
🌍با بدون مرز همراه باشید!
🔴 #رسم_نصر
"پاسداشت خورشید خاموش نشدنی مقاومت اسلامی"
قسمت سوم : "شبیه اربعین"
🔻حس و فضا دقیقا شبیه اربعین است.
یک غم آمیخته شده با شادی
یک پیروزی آمیخته شده با شکست
یک سختی همراه با آسانی...
هیچ وقت فکر نمیکردم نذری شهادت تو را بخورم سید!...
قدم به قدم جلو میروند، گریه میکنند، میخندند، سربند سرشان میبندند، شعار میدهند، عزاداری میکنند.
اینجا زندگی میکنند.
در مسیر یک بار دیگر ما زنده میشویم...
یک بار دیگر میتوانیم خودمان را بکوبیم و از نو بسازیم....
⚫ادامه دارد...
✍گزارش لحظه به لحظه ی حضور به قلم خانم محیا اسراری
#سید_مقاومت
#حزبالله
#انا_علی_العهد
#بیروت
🌍با بدون مرز همراه باشید!
1.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #رسم_نصر
"پاسداشت خورشید خاموش نشدنی مقاومت اسلامی"
قسمت چهارم : "الموت لاسرائیل"
🔻جنگنده اسرائیلی میآید بالای سر ورزشگاه...
مردم را بترساند...
مردم هر بار شعار میدهند
بلند میشوند
خیره نگاهش میکنند...
و فریاد میزنند
الموت لاسرائیل...
⚫ادامه دارد...
✍گزارش لحظه به لحظه ی حضور به قلم محیا اسراری
#سید_مقاومت
#حزبالله
#انا_علی_العهد
#بیروت
🌍با بدون مرز همراه باشید!
4.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #رسم_نصر
"پاسداشت خورشید خاموش نشدنی مقاومت اسلامی"
قسمت پنجم : "ما محکم تر میشویم"
🔻بهترین لحظهای که توی زندگیام تجربه کرده بودم...با اختلاف...این لحظه بود...
عجیب حسی داشت....
آمدن جنگندههای صهیون روی ورزشگاه برای ترساندن مردم...اما نمیدانند بغض ما بیشتر میشود، عزم ما بیشتر میشود...
ما محکمتر میشویم...
#بیروت
#اناعلیالعهد
⚫ادامه دارد...
✍گزارش حضور به قلم محیا اسراری
#سید_مقاومت
#حزبالله
#انا_علی_العهد
#بیروت
🌍با بدون مرز همراه باشید!
🔴#رسم_نصر
پاسداشت ستاره ی درخشان تاریخ مقاومت
سیدهاشم صفی الدین
هدیه ای ارزشمند
🔻"بعد از حدود نيم ساعت حرکت از رستوران، در طبقهی فوقانی ساختماني وارد سالني سی متری ميشويم که چند رديف صندلي پلاستيکي در آن چيده شده. جلوي صندليها و بالاي سکويي کم ارتفاع، يک ميز و صندلي قرار دارد. ده دقيقهاي را منتظر "سيد هاشم" هستيم و در اين ميان شعاري عربي را براي استقبال از وي هماهنگ ميکنيم.
🔸️سيد هاشم وارد ميشود. همه با شعف بلند شده و آنچه را قرارمان بود سر ميدهند. -ایشان- با روي گشاده پشت ميز رفته، بعد از تشکر مينشيند و پس از مختصري که حسين جمع را معرفي ميکند سيد هاشم به زبان خود ما -روان و با اندکي لهجه- سخن ميگويد. مسائل مختلفي بيان ميشود که اين بار فراتر از تعارفات هميشگي است؛ از مسائل روز لبنان ميگويد و مشکلات حزب الله و نحوهي مواجههي با آن. نوبت به پرسش و پاسخ ميرسد. طبق معمول سؤالها قوي و ضعيف دارد.
🔻بعد از اتمام پرسش و قبل از پاسخ سيد هاشم، خطاب به وي و درحاليکه در رديف اول و رو به سوي او ايستادهام چنين مطرح مينمايم که: «در ايران رسم است وقتي خدمت آقا ميرسند، چفيهي ايشان را ميگيرند؛ شما چفيه نداريد، اما اگر تسبيح خدمتتان است ممنون ميشوم آن را تبرکاً به بنده بدهيد». پس از جلوس بنده و پاسخ او، سيد هاشم دست به جيب عباي مشکياش ميبرد و تسبيح ريز دانه و سياهي را بيرون آورده، مرا مورد اشاره و خطاب قرار ميدهد تا تسبيح را از وي بگيرم. من هم بلند شده، نزديکش ميروم و همراه با گرفتن تسبيح از وي اقدام به بوسيدن دست سربازي از سربازان امام زمان(عج) مينمايم؛ عملي که با عکسالعمل سريع وي ناکام ميماند.
دقيقهاي بعد جلسه با پاسخ به سؤالي ديگر پايان مييابد و همه گرداگرد صفي الدين براي ثبت اين ديدار جمع ميشويم.
🔸️با اتمام جلسه، فردي از همراهان که از همه بچه سالتر است، در تقليد و قياسي معالفارق، از سيد هاشم که همراه محافظانش در حال خروج است انگشتر عقيقش را ميخواهد و او هم دريغ نميکند. همه، جا ميخوريم. حسين با توضيحي مختصر انگشتر را از وي باز ميستاند و به «جهاد عيسي» که هماهنگ کنندهي بسياري از برنامهها و گاهي اوقات هم همراه مان در ديدارها است، ميدهد تا آن را به صفيالدين برگرداند. دقيقهاي بعد جهاد بر ميگردد و انگشتر را به همان پسر ميدهد و از قول سيد هاشم ميگويد: «اين مال شماست و پس گرفته نميشود».
📚برشی از کتاب "ملیتا، سفرنامه مصور لبنان"
✍به قلم "احمد قدیری"
#سیدهاشم_صفیالدین
#حزبالله
#انا_علی_العهد
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz