🔴#هممرز
روایت زنان مقاومت
این قسمت
سیده سُهام موسوی
همسفر تا بهشت
🔻همیشه در کنار نام فرماندهان و شهدا نام زنی همراه و صبور میدرخشد. زنی که یا محبت مادری را به جهاد بخشیده یا عشق و عاشقی همسرانه را با مقاومت تقسیم کرده است اما اینبار سخن از زنی است که تصمیم گرفت علاوه بر مقام صابران، به مقام شهادت نیز، برسد.
زنی به نام شهیده سیده سُهام موسوی. کسی که با تولدش در سرزمین پر فراز و نشیب #لبنان، مسیر زندگیش را طوری انتخاب کرد که به جای تماشاچی، بازیگر میدان باشد. این روحیهی سهام زمانی تقویت شد که #سیدعباس_موسوی - دبیرکل حزبالله لبنان - را به عنوان همسر برگزید و از همان روزهای طلبگی در نجف، مسیر کنشگریش را نه تنها به عنوان همسر یک مجاهد که به عنوان یک زن جهادگر طوری ترسیم کرد که عاقبتش شهادت باشد. این است که وقتی داشت همراه همسرش، بلندیهای جبلالصافی را بالا میرفت، ناگهان سیدعباس به او خیره شد و گفت: "ام یاسر! اگر خوش شانس باشید گلولههای توپخانهی اسرائیلی نصیبتان خواهد شد".
سیده سهام هم در وظایف خانه و هم در فعالیتهای جهادی، در سطوح عالی بود. آنچنان که به تعبیر عبدالقدوس الامین در کتاب "همقسم" : میتوانست آنقدر زمان را کِش دهد تا به همهی کارهایش برسد.
او تعلیمات نظامی دیده بود و با سپاه پاسداران ارتباط داشت. خانهاش را محل پذیرایی و جلسات هستههای مقاومت کرده بود. پس از بازگشت از نجف و آموختن علوم دینی در حوزهی علمیهی الزهراء تدریس میکرد. مراکز فرهنگی و حسینیههای جبلعامل و بقاع را سر و سامان میداد. یکی از وظایفی که برای خودش تعریف کرده بود رسیدگی به اوضاع خانوادههای نیازمند علیالخصوص خانوادهی شهدا بود و به محض رسیدن خبر شهادت یکی از نیروهای حزبالله، خودش را به خانوادهی شهید میرساند تا از آنان دلجویی کند.
سهام وقتی با سید عباس ازدواج کرد و راهی نجف شد، دختر جوان و کم سن و سالی بود. زندگی سخت و فشارهای مالی رویشان زیاد بود. اما او به جای آنکه سر ناسازگاری بگذارد، شروع کرد به تهذیب نفس. این بود که بعد از بازگشت به لبنان، خانهاش خانهی امید نیازمندان شد. در خاطرات مردم لبنان چنین ماندگار شده که: روزی نیازمندی درب خانهی او را زد. وقتی سُهام درب را باز کرد به آن فرد مستمند گفت: پولی در خانه ندارم، بیا و اگر از وسایل چیزی به درد تو میخورد بردار. فرد نیازمند گفت که زمستان است و هوا سرد، زیراندازی در خانه نداریم آنگاه سهام فرش خانهاش را جمع کرد و به او داد!
با اینحال فعالیتهای فرهنگی مانع از آن نمیشد که او در تربیت فرزندانش کوتاهی کند. سهام بسیار به تاثیر دعا اعتقاد داشت و معتقد بود یکی از راههای تربیت کودکان، خواندن دعاست. این بود که وقتی میخواست دعای طولانی چون ندبه بخواند، وضو میگرفت، چادرش را سر میکرد و بچههایی که توان همراهی داشتند را مینشاند کنار خودش تا هرکدام بخشی از دعا را بخوانند و در آخر برای یکی از رزمندگان نیروهای مقاومت، دعا کنند.
پس از ربوده شدن #امامموسیصدر و شهادت #سیدمحمدباقرصدر، جامعهی نوپای مقاومت لبنان نیاز داشت که برای تقویت خود به رهبری مقتدر چون #امامخمینی تکیه کند. ام یاسر به امام خمینی تعلق خاطر ویژهای داشت و خبرها، پیامها و سخنرانیهایش را به دقت پیگیری میکرد و هر آنچه از امام میآموخت به دیگران نیز آموزش میداد.
در یکی از سفرهای سیدعباس به ایران او هم همراه همسرش آمد و به دیدار امام رفت. سالها شوق شهادت را در دلش پرورانده بود. میدانست که امام خمینی به چهرهی هیچ زنی نگاه نمیکند. با خود گفت اگر نگاه امام ولو به قدر ثانیهای به او بیافتد، انشاالله به آرزوی دیرینهی خود یعنی شهادت همراه همسرش، میرسد. وقتی چشم امام به او افتاد قلبش روشن شد که انشاالله آرزویش براورده خواهد شد.
سرانجام در ۲۷ بهمن سال ۱۳۷۰ پس از حضور در مراسم سالگرد #شیخراغبحرب و در حال بازگشت به بیروت، در حالیکه کوچکترین فرزندش را در آغوش داشت و همراه همپای همیشگی یعنی #سیدعباسموسوی درون خودروی شخصیشان بودند، مورد حمله هوایی اسرائیل قرار گرفت و به آرزوی شهادت خود رسید.
#لبنان 🇱🇧
#بدون_مرز
#زنان_مقاومت
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🔵 #مرزبان
روایت فرماندهان مقاومت
🔹️ مجاهد گمنام،فرزند خمینی
✍فضای جلسه سنگین بود.
چند تن از فرماندهان ارشد #حزبالله، رفیق قدیمیش #سیدحسننصرالله، دبیرکل حزب و او به عنوان موسس و مسئول یگان رضوان که مأموریت اصلی نیروهای عملیاتیشان، نفوذ به خاک اسرائیل بود در جلسه حضور داشتند.
از سید خیالش راحت بود. سالها بود با هم برادری کرده بودند. او از همان زمان اشغال لبنان در سال ۱۹۸۲م توسط رژیم صهیونیستی و خروج مبارزان جنبش آزادیبخش فلسطین، به جنبش امل پیوسته بود و سپس با انتقال سید حسن به حزب الله او نیز به این حزب منتقل شد و پس از اجرای موفق چند عملیات، به عنوان فرمانده گارد حفاظت مقامات بلندپایه حزبالله انتخاب شد.
جلسه که تمام شد عکاس ویژهی حزب خواست یک عکس دسته جمعی از حضار بگیرد. اما اولین اشتباه میتوانست آخرین اشتباه باشد.
بيش از ۲۵ سال بود که سازمانهای اطلاعاتی ۴۲ کشور را به دنبال خودِ واقعیش کشانده بود. دو دهه بود که #عمادمغنیه سرنخ عملیاتهای ضدغربی شیعی را در دست داشت و هیچکس به اندازه مغنیه علیه هدفهای غربی، عملیات انجام نداده بود. اما چه کسی فکر میکرد #حاجرضوانِ حزبالله، همان عماد مغنیهی معروف باشد؟! حتی بسیاری از افراد نزدیک به حزب نیز مغنیه را شخصیتی خیالی می دانستند که وقتی حزب الله نخواهد مسئولیت کاری را به طور رسمی بپذیرد، آن را به گردن فرد مجعولی به نام عماد مغنیه می اندازد!
عملیاتهایی چون هواپیماربایی که در نتیجهی آن توانستند سرنشینان هواپیما را با ۷۰۰ زندانی لبنانی که اسیر دست اسراییلی ها بودند، مبادله کنند. یاد آخرین تصویری که از او در دست شکارچیانش بود، افتاد. عکسی از بیست و چندسالگیش که پلیس فدرال آمریکا بعد از کشف اثر انگشت او در هواپیمای ربوده شده ترنس ورلد ایرلاینز، روی اعلامیهای چسبانده و نوشته بود:
«تحت تعقیب»
عماد فائز مغنیه
تا ۵ میلیون دلار پاداش برای کشتن او!
تاریخ تولد: سال ١٩٦٢
محل تولد: لبنان
بلندی قامت: ۵ پا و ٧ اینچ
وزن: نامعلوم
جثه: نامعلوم
رنگ مو: خرمائی
رنگ چشمان: نامعلوم
رنگ چهره: نامعلوم
جنسیت: مذکر
ملیت: لبنانی
شغل: نامعلوم
زبان: نامعلوم
علائم مشخصه: ندارد
وضعیت: متواری
ناگهان لبخندی از این همه "نامعلوم" بودن روی صورتش نقش بست. از زمانی که در ایران انقلاب شد، متن سخنرانی های امام را به زبان عربی و فارسی از سفارت ایران در بیروت می گرفت و آنقدر آنها را مطالعه کرد که در کمتر از ۶ ماه توانست به راحتی فارسی بخواند و پس از مدتی صحبت کند. این بود که در جهان با اینکه میدانستند لبنانی است اما نمیدانستند به چه زبانی صحبت میکند.
آنقدر دلبستهی ایران و انقلاب و رهبرانش بود که روزنامه انگلیسی ساندیتلگراف درباره او نوشته بود: او یک انقلابی مجاهد است که با #امامخمینی(ره) بیعت کرده که در راه #انقلاب_اسلامی از جان خویشتن نیز بگذرد.
جز اهل مقاومت بقیه نمیدانستند چطور این حلقههای کوچک به هم وصل میشوند تا کمربندی در مقابل استعمار دور کشورهای جهان بکشند.
دلش چقدر برای قم و مشهد تنگ شده بود. چندوقتی بود که فرصت نکرده بود به ایران برود و از امام رضا و حضرت معصومه مدد بگیرد. توی فکر و خیالات صحن و سرای حرمها غرق بود که متوجه شد عکاس پیش رویشان ایستاده و انتظار داشت تمام فرماندهان با ژست مناسبی درون کادر دوربینش قرار بگیرند.
ناگهان از جایش بلند شد و با بهانه های مختلفی همچون تو نمی توانی یا خوب بلد نیستی و... دوربین را از عکاس گرفت و شروع کرد به عکاسی از فرماندهان. آن روز چندین عکس گرفته شد بدون آنکه او حتی در یکی از آنها حضور داشته باشد...
اویی که چند سال بعد و پس از شهادتش در سوریه، جهانی را متحیر کرد از اینکه در طول همهی این سالها، #عمادمغنیه همان #حاج_رضوان، فرمانده دو پیروزی ارزشمند و تاریخی #حزبالله یعنی جنگ سال ۲۰۰۰ که منجر به خروج رژیم صهیونیستی از لبنان شد و نیز جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ بود.
#لبنان🇱🇧
#حزبالله
#حاج_عمادمغنیه
#بدون_مرز
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz