eitaa logo
بفرمائید شعر🌱
183 دنبال‌کننده
168 عکس
96 ویدیو
1 فایل
در این خلوتگاه بر بال شعر در آسمان خیال پرواز کنید. عضوکانال دیگرمون هم بشید(#ملکه_باش) حتما خوشتون می یاد.👇 @malakeh_bash
مشاهده در ایتا
دانلود
1.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واسه مرد خونه‌نشینی بَده... دعا کن واسه تلخی لحظه هام دعا کن بتونم تحمل کنم دعا کن نمونم دعا کن بیام ✍️ 📚@befarma_sher
. مکالمه بین حضرت زهرا و حضرت زینب که خیلی بادل‌ها بازی کرده است.🖤 دخترم، ارثیه‌ی غربتِ مادر مال تو پر کشیدن مال من، این دو سه تا پر مال تو داغ من مال علی، داغ علی هم مال من حسنین و غم این دو تا برادر مال تو خطبه خونی، توی مسجد مدینه مال من خطبه خوندن، توی کوفه مثل حیدر مال تو خنده ی همسایه ها، تو راه کوچه مال من صدای هلهله و خنده ی لشگر مال تو این سه تا کفن، واسه من و علی و مجتبا زینبم، پیرهن حسین بی سر مال تو قصه ی میخ در و کشتن محسن مال من غصه ی سه شعبه و حنجر اصغر مال تو بوسه های بی رمق؛ این دم آخر مال من بوسه های لب گودال برادر مال تو زخم بستر مال من، اشکای حیدر مال من یک هزار و چندتا زخمِ تنِ بی سر مال تو قتل و غارت مال تو، رخت اسارت مال تو دیدن بزم شراب و می و ساغر مال تو شاعر: امیر عظیمی ✍️ 📚@befarma_sher
`🍃 همیشه یک نفر پشتِ شلوغی‌های خيالت هست که مدام دوستت دارد، که مدام دلتنگ توست! و تو، مدام بی‌خبری! 😔😢 لیلامقربی ✍️ 📚@befarma_sher
🦋 ✨اعظم سعادتمند✨ ای دهانت لانه گنجشک‌های شاد پر چانه کودک من ای تمام حرفهایت فیلسوفانه صدگره‌وامی‌شوداز بغض‌ها و اخم‌های من می‌زنم هر بار بر موهای تا سرشانه‌ات شانه تازگی‌ها اولین دندان پیشین تو افتاده‌ست رفته یعنی از زمان مستی ما هفت پیمانه باتوبازی‌می‌کنم،دیوانه‌بازی،می‌شوم هروقت از نبایدها و بایدهای عقل خویش دیوانه تا شبیه کودکی‌هایم بفهمی حرف گل‌ها را بسته‌ام روبان موهای تو را هم مثل پروانه ✍️ 📚@befarma_sher
. ✨مولانا✨ تو مکن تهدید از کشتن که من تشنه‌ی زارم به خون خویشتن گر بریزد خون من آن دوست‌رو پای‌کوبان جان برافشانم برو رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند چون رهند از دست خود دستی زنند چون جهند از نقص خود رقصی کنند مطربانشان از درون دف می‌زنند بحرها در شورشان کف می‌زنند ✍️ 📚@befarma_sher
3.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🍃 دل‌من‌گردجهان‌گشت‌ونیابیدمثالش ✍️ 📚@befarma_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ خطی کشید روی تمام سوال‌ها تعریف‌ها، معادله‌ها، احتمال‌ها خطی کشید روی تساوی عقل و عشق خطی دگر به قاعده‌ها و مثال‌ها خطی دگر کشید به قانون خویشتن قانون لحظه‌ها و زمان‌ها و سال‌ها ازخودکشیددست و به خودنیزخط کشید خطی به روی دفتر خط‌ها و خال‌ها خط‌هابه هم رسیدو به یک جمله ختم شد با عشق ممکن است تمام محال‌ها ...! ✍️ 📚@befarma_sher
‌- كيف بَنَيت نفسك ‌+جرحاً على جرح ! ‌- چگونه خودت را ؟ ‌+زخم به زخم ! ✍️ 📚@befarma_sher
با طهارت یاد کن از نام او را جز با وضو هرگز نباید نام برد ✍️ 📚@befarma_sher
قصه عاشقان حسین پیرمردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کرد هرکسی بار در دکانش داشت پیر افتاده را خبر می کرد او که عمری برای نان حلال گاری اش را به هر طرف می برد قول داده که رایگان ببرد بار روضه اگر به تورش خورد روزی از کوچه که به خانه رسید همسرش گفت: درد نان داریم از بد حادثه همین امشب نان نداریم و میهمان داریم سال ها با غم تهی دستی در خفایت اگرچه سر کردی می رود ابرویمان امشب دست خالی اگر تو برگردی باز هم راهی خیابان شد حجره ها را یکی یکی می دید هیچ باری نمانده روی زمین از نگاهش عذاب می بارید گوشه ای بین کوچه و بازار با خودش گفت کاش می مردم خسته ام دیگر از همه از بس حسرت عمر رفته را خوردم در همین حال بر زمین خوابید ناگهان کودکی صدایش کرد پیر مرد خمیده حیران شد گیوه را تا به تا که پایش کرد گفت جانم مرا صدا کردی زود تر عرضه کن که کارت چیست؟ مس، ملافه، گلیم ، یا قالی حاضرم من بگو که بارت چیست پسرک گفت پیش ان کوچه روضهٔ هفتگی شده برپا دیگ را از حیاط خانه ما میتوانی بیاوری آقا؟ پیرمرد از جواب او جا خورد دیگ نذری روضه را میدید گاری اش را جلو عقب کرد و به سیه روزی خودش خندید یادش افتاد عهد دیرین را روز اول که گاری اش را برد قول داده که رایگان ببرد بار روضه اگر به تورش خورد پیر مردی که در دوراهی بود این طرف دیگ نذری بی مزد آن طرف خانواده اش محتاج مرگ بر روزگار شادی دزد دیگ را برد عقل او می گفت مزد زحمت بگیر و عاقل باش که در این روزگار جایز نیست تنگدستی و کار بی پاداش دل ولی حرف دیگری میزد عهد دیرین بهانه دل بود پیرمرد از دلش حمایت کرد بس که این پیر خسته عاقل بود دیگ را برد مبلغی نگرفت دست خالی به خانه بر می گشت پیر مرد شکسته و تنها از گذشته شکسته تر می گشت تا به خانه رسید از بازار ناگهان مضطرب شد و حیران پشت در کفش های بسیار و داخل خانه مملو از مهمان از لب پنجره نگاه انداخت میوه های عجیب و رنگارنگ عطر ناب برنج ایرانی نالهٔ زعفران در هاونگ همسرش که ز خانه بیرون رفت دید مردش نشسته با حیرت گفت از دست پر رسیدن تو متحیر شدم خدا قوت تا تو از خانمان برون رفتی پیرمردی شریف و گاری کش دم در آمد و صدایم زد گفتم از پشت نرده فرمایش؟ بیقرارو شکسته چون مرغی که پر و بال بر قفس می زد عطش از چهر اش نمایان بود تشنه بود و نفس نفس می زد گفت این خوار و بار را داده است مادری قد کمان و آزرده ما بدهکار همسرت هستیم دیگ نذری برایمان برده هرکسی که ندارد عشق تورا تازه فهمیده که نداری چیست قصه کل عاشقان حسین قصه پیرمرد گاری چی ست ✍️ 📚@befarma_sher