بهشت خانواده💞
🌷منبرهای مجازی رمضانی🌷 شماره نوزدهم 🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 🌷السلام علیک یا صاحب الزمان🌷 🌷
منبر مجازی
شماره بیستم
💠بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖمْ💠
🌷السلام علیک یا صاحب الزمان🌷
🌷آیات منتخب؛
یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًی وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ (۵۷-یونس) ۞
ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است.
و درمانی برای آنچه در سینه هاست.
و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان.
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ (۵۸-یونس) ۞
بگو: «تنها به فضل خداو رحمت او باید خوشحال شوند. که این، از تمام آنچه گردآوری می کنند، بهتر است».
🌷تفسیر روایی؛
امام حسن عسکری علیه السلام نقل کردند که
جدشان رسول خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر این آیه مبارکه فرمودند:
مراد از «فضل الله» قرآن و علم به تاویل آن،
و مراد از «رحمته» توفیقش برای دوستی محمد و آل پاک او و دشمنی دشمنان ایشان است.
🔺سپس فرمود:
چگونه این بهتر از چیزهایی که آنها جمع میکنند نباشد، در حالی که این(چهار مطلب) بهای بهشت و نعمت هایش است و به خاطر همین(چهار مطلب) رضایت خدا و استحقاق بودن در محضر پیامبر و آل پاکش که بهتر از بهشت است، کسب میشود، زیرا محمد و آل پاکش شریف ترین زینتهای بهشتی اند.
🔺سپس فرمود خدا به سبب این قرآن و علم به تاویل آن و دوستی ما اهل بیت و بیزاری از دشمنان ما، گروهی را بلند مرتبه میگرداند و آنان را در کار خیر اُسوه نیکوکاران قرار میدهد تا آثار آنان دنبال شود و اعمالشان تباه نگردد و به کردار آنها اقتدا شود و فرشتگان به دوستی آنها علاقه مندند و در نماز آنان، بالهای خود را به آنها میمالند و برای آنها هر تر و خشکی حتی ماهیهای دریا و جنبندگانش و درندگان صحرا و چهار پایانش و آسمان و ستارگانش طلب آمرزش میکند.(بحار،جلد ۱،صفحه ۲۱۷)
🌷مساله شرعی منتخب؛
🔺کسی که قصد مسافرت به مسافت شرعی را دارد باید به این نکات را توجه کند ؛
🔹اگر بین اذان صبح و تا قبل اذان ظهر حرکت میکند باید سحر نیت روزه آن روز را بکند
ولی تا قبل رسیدن به حدّ ترخص(حدود ۲ کیلومتری آخرین منزل مسکونی شهر) نباید افطار کند
🔹اگر بعد از اذان ظهر حرکت میکند روزه آن روز را باید بگیرد و کلا نباید افطار کند
🔹اگر سفرش طوری است که تا قبل از ظهر دوباره وطنش برمیگردد یا به محل اقامه ده روز می رسد و تا آن موقع چیزی نخورده باشد، باید روزه آن روز را بگیرد.
🌷آداب و سنن؛
امام صادق علیه السلام فرمودند؛
اگر کسی ابتدای غذا بسم الله نگوید شیطان در غذایش با او شریک می شود
و اگر کسی در ابتدای روز بگوید؛
«أَبْتَدِئُ فِی یَوْمِی هَذَا بَیْنَ یَدَیْ نِسْیَانِی وَ عَجَلَتِی بِبِسْمِ اللَّه»
برای او به جای مواردی که «بسم الله» را در ابتدای غذا و آب خوردن فراموش می کند کافی است.
(بحار،ج۶۳،صص۳۸۴)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞زیاد شدن محبت بین زن و شوهر
🎤استاد پناهیان
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_شانزدهم فصل چهارم روزها پشت سر هم می آمدند و می رفتند. گاهی صمد تندتند به سر
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_هفدهم
مادرم پشت سر هم می گفت: «قدم! زود باش. صدایش کن.» به ناچار صدازدم: «آقا... آقا... آقا...»
خودم لرزش صدایم را می شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ کرده بود. جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را کشیدم و فریاد زدم: «آقا... آقا... آقا صمد!»
قلبم تالاپ تلوپ می کرد و نفسم بند آمده بود.
صمد که صدایم را شنیده بود، از وسط دریچه خم شد توی اتاق. صورتش را دیدم. با تعجب داشت نگاهم می کرد. تصویر آن نگاه و آن چهرة مهربان تپش قلبم را بیشتر کرد. اشاره کردم به بقچه. خندید و با شادی بقچه را بالا کشید.
دوستان صمد روی پشت بام دست می زدند و پا می کوبیدند. بعد هم پایین آمدند و رفتند
توی آن یکی اتاق که مردها نشسته بودند.
بعد از شام، خانواده ها دربارة مراسم عقد و عروسی صحبت کردند.
فردای آن روز مادر صمد به خانة ما آمد و ما را برای ناهار دعوت کرد. مادرم مرا صدا کرد و گفت: «قدم جان! برو و به خواهرها و زن داداش هایت بگو فردا گلین خانم همه شان را دعوت کرده.»
چادرم را سرکردم و به طرف خانة خواهرم راه افتادم. سر کوچه صمد را دیدم. یک سبد روی دوشش بود. تا من را دید، انگار دنیا را به او داده باشند، خندید و ایستاد و سبد را زمین گذاشت و گفت: «سلام.» برای اولین بار جواب سلامش را دادم؛ اما انگار گناه بزرگی انجام داده بودم، تمام تنم می لرزید. مثل همیشه پا گذاشتم به فرار.
خواهرم توی حیاط بود. پیغام را به او دادم و گفتم: «به خواهرها و زن داداش ها هم بگو.» بعد دو تا پا داشتم و دو تا هم قرض کردم و دویدم. می دانستم صمد الان توی کوچه ها دنبالم می گردد. می خواستم تا پیدایم نکرده، یک جوری گم و گور شوم. بین راه دایی ام را دیدم. اشاره کردم نگه دارد. بنده خدا ایستاد و گفت: «چی شده قدم؟! چرا رنگت پریده؟!»
گفتم: «چیزی نیست. عجله دارم، می خواهم بروم خانه.» دایی خم شد و در ماشین را باز کرد و گفت: «پس بیا برسانمت.» از خدا خواسته ام شد و سوار شدم. از پیچ کوچه که گذشتیم، از توی آینة بغل ماشین، صمد را دیدم که سر کوچه ایستاده و با تعجب به ما نگاه می کرد.
مهمان بازی های بین دو خانواده شروع شده بود. چند ماه بعد، پدرم گوسفندی خرید. نذری داشت که می خواست ادا کند. مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرد. صبح زود سوار مینی بوسی شدیم، که پدرم کرایه کرده بود، گوسفند را توی صندوق عقب مینی بوس گذاشتیم تا برویم امامزاده ای که کمی دورتر، بالای کوه بود. ماشین به کندی از سینه کش کوه بالا می رفت.
راننده گفت: «ماشین نمی کشد. بهتر است چند نفر پیاده شوند.» من و خواهرها و زن برادر هایم پیاده شدیم. صمد هم پشت سر ما دوید. خیلی دوست داشت در این فرصت با من حرف بزند، اما من یا جلو می افتادم و یا می رفتم
وسط خواهرهایم می ایستادم و با زن برادرهایم صحبت می کردم. آه از نهاد صمد درآمده بود.
#ادامه_دارد
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
#حدیث_عشق
❣از امام حسن علیه السلام
معنای کرامت و بزرگ منشی را پرسیدند؟
فرمودند: بخشش پیش از خواهش
و اطعام در هنگام قحطی...
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸زندگیتو باید امام زمانی کنی!
🥀آقاجان ما منتظر قدوم مبارکتان هستیم بیا و شب تاریک ما را سحر کن
#استاد_دانشمند
#امام_زمان
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14