سلام
جمعه شب همگی بخیر🌹
حالتون چطوره
اونطور هستین که بتونید سلامتی جسم و روح تون رو مدیریت بفرمایید😊
خواهش می کنم با دانش مفید جهان ، که علوم اهل بیت علیهم السلام هست
در سلامتی و آرامش و نشاط خود بکوشیم
کیا موفق شدن روی ریل این قطار در مسیر بهشت خودشون رو قرار بدن ❓😇
بعنوان مثال چند نفر شما با کتابخانه مجازی قائمیه آشنا هستین❓
🔻🔻
کتابای ناب
دانلود رایگان
رو این مطالب تفکر بفرمایید فعلا.
و با عرض پوزش امشب احتمالا با تاخیر درس از خانه تا خدا تقدیم میشه. ان شاءالله
سلام وقتتون بخیر ✋
خوب هستین الحمدالله 👌
⚫️شهادت امام مظلوممان ؛باب الحوائج موسی ابن جعفر علیه السلام رو تسلیت عرض میکنم 🖤🖤
یه خبر خوب برا اونهایی که پیگیر رمان در کانال ما بودن ☺️
ارسال یه رمان واقعی و جذابِ جذاب رو از امشب داریم 💯💯
بزرگوارانی هم که مشتاق رمان نبودین پیشنهاد میکنم حتما پیگیری کنید 😊
خلاصه ضرر نمیکنید انشاءالله....
حتی می تونید دوستان و آشنایانتان رو دعوت کنید تا عضو کانال بشن و اول داستان عضو کانال باشن 😇👌👌
ما رو به دوستان خود معرفی کنید👇👇
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
داستان جذاب و واقعی
🌹 #قیمت_خدا 🌹✅
🔵توضیح: سلام دوستان، داستانی که در پیش رو دارید واقعی است. نویسنده شخصا با شخصیت اصلی داستان مصاحبه کرده و داستان را به شیوۀ رمان به رشتۀ تحریر در آورده است.
📢📢📢مقدمه نویسنده:
این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت می باشند ... و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته ... و نقشی جز روایتگری آنها ندارم ...با تشکر و احترام
سید طاها ایمانی
💠#قسمت_اول داستان جذاب و واقعی
✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ :
زمانی برای زندگی
حتی وقتی مشروب نمی خوردم بیدار شدن با سردرد و سرگیجه برام عادی شده بود ... کم کم حس می کردم درس ها رو هم درست متوجه نمیشم ... و ...
هر دفعه یه بهانه برای این علائم پیدا می کردم ...ولی فکرش رو نمی کردم بدترین خبر زندگیم منتظرم باشه ...
بالاخره رفتم دکتر ... بعد از کلی آزمایش و جلسات پزشکی... توی چشمم نگاه کرد و گفت ...
- متاسفیم خانم کوتزینگه ... شما زمان زیادی زنده نمی مونید ... با توجه به شرایط و موقعیت این تومور ... در صد موفقیت عمل خیلی پایینه و شما از عمل زنده برنمی گردید ... همین که سرتون رو ...
مغزم هنگ کرده بود ... دیگه کار نمی کرد ... دنیا مثل چرخ و فلک دور سرم می چرخید ...
- خدایا! من فقط 21 سالمه ... چطور چنین چیزی ممکنه؟... فقط چند ماه؟ ... فقط چند ماه دیگه زنده ام!! ...
حالم خیلی خراب بود ... برگشتم خونه ... بدون اینکه چیزی بگم دویدم توی اتاق و در رو قفل کردم ... خودم رو پرت کردم توی تخت ... فقط گریه می کردم ... دلم نمی خواست احدی رو ببینم ... هیچ کسی رو ...
یکشنبه رفتم کلیسا ... حتی فکر مرگ و تابوت هم من رو تا سر حد مرگ پیش می برد ... هفته ها به خدا التماس کردم ... نذر کردم ... اما نذرها و التماس های من هیچ فایده ای نداشت ... نا امید و سرگشته، اونقدر بهم ریخته بودم که دیگه کنترل هیچ کدوم از رفتارهام دست خودم نبود ... و پدر و مادرم آشفته و گرفته ... چون علت این همه درد و ناراحتی رو نمی دونستن ...
خدا صدای من رو نمی شنید ...
بهشت خانواده💞
💠#قسمت_اول داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ : زمانی برای زندگی حتی وقتی مشروب نمی خوردم بیدا
💠#قسمت_دوم داستان جذاب
و واقعی
✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅:
مسیحی یا یهودی
یه هفته دیگه هم به همین منوال گذشت ... به خودم گفتم...
- تو یه احمقی آنیتا ... مگه چقدر از عمرت باقی مونده که اون رو هم داری با ناله و گریه هدر میدی؟ ... به جای اینکه دائم به مرگ فکر می کنی، این روزهای باقی مونده رو خوش باش ...
همین کار رو هم کردم ... درس و دانشگاه رو کنار گذاشتم ... یه لیست درست کردم از تمام کارهایی که دوست داشتم انجام شون بدم ... و شروع کردم به انجام دادن شون ... دائم توی پارتی و مهمونی بودم ... بدون توجه به حرف دکترها، هر چیزی رو که ازش منع شده بودم؛ می خوردم ... انگار می خواستم از خودم و خدا انتقام بگیرم ... از دنیا و همه چیز متنفر بودم ... دیگه به هیچی ایمان نداشتم ...
اون شب توی پارتی حالم خیلی بد شد ... سرگیجه و سردردم وحشتناک شده بود ... دیگه حتی نمی تونستم روی یه خط راست راه برم ... سر و صدا و موسیقی مثل یه همهمه گنگ و مبهم توی سرم می پیچید ... دیگه نفهمیدم چی شد ...
چشم باز کردم دیدم توی اورژانس بیمارستانم ... سرم درد می کرد و هنوز گیج بودم ... دکتر اومد بالای سرم و شروع به سوال پرسیدن کرد ... حوصله هیچ کس رو نداشتم ... بالاخره تموم شد و پرستار پرده رو کنار زد ...
تخت کنار من، یه زن جوان محجبه بود ... اول فکر کردم یه راهبه است اما حامله بود ... تعجب کردم ... با خودم گفتم شاید یهودیه ... اما روبند نداشت و لباس و مقنعه اش هم مشکی نبود ... من هرگز، قبل از این، یه مسلمان رو از نزدیک ندیده بودم ...
⬅️ادامه دارد...
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
بسم الله الرحمن الرحیم #از_خانه_تا_خدا.... #درس پنجاه و سوم 👇 💎 " محبت های خیابونی "
سلام و عرض ادب
همچنین خوش آمدگویی به اعضای جدید کانال🌹🍃🌹
امشب ساعت ۱۰ درس جلسه ۵۴ "از خانه تا خدا "تقدیم محضر مبارک تون میشه