eitaa logo
بهشتیان 🌱
35.1هزار دنبال‌کننده
519 عکس
283 ویدیو
2 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها👇 https://eitaa.com/joinchat/1016726656C03ad44f3ea تبلیغات👈🏻    https://eitaa.com/joinchat/3465609338C403c4bc61a
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 در زد و بی اینکه منتظر جواب باشه بازش کرد و داخل رفت دنبالش رفتم و روی مبل نشستم _بفرمایید انجام دادم. سپهر ناباور گفت _تنهایی! جاوید خندید و دستی به پشت گردنش کشید _نه. با غزال سپهر هم خندید و سرش رو تکون داد _این کار رو سه ماهه تموم نکردی بعد یه روزه هم فایل رو فرستادی هم اینا رو‌ _بابا خیلی زیاده. به صندلی اشاره کرد و جاوید نشست. پوشه ها رو بالا و پایین کرد _خسته نباشی. درسته نگاهش رو به من داد _دستت درد نکنه نگاهم رو ازش گرفتم. جاوید گفت _بریم‌ناهار سپهر نفس سنگینی کشید و گفت _گفتم بیارن بالا. الانم زوده جاوید به ساعت نگاه کرد _زود کجا بود! بابا از هشت صبح داریم کار می‌کنیم _ بیل که نزدی انقدر نق میزنی! پاشو این برگه ها رو ببر بده به عموت جاوید فوری ایستاد و برگه‌ها رو از پدرش گرفت _چشم‌. نگاهی به برگه ها انداخت _اینا همونایی هستن که شهاب خراب کرده بود سپهر پوشه ها رو مرتب کرد و گوشه‌ی میزش گذاشت _گفتم‌ بخون یا گفتم ببر؟ چقدر ضدحال میزنه بهش! جاوید خندید و دوباره چشمی گفت و از اتاق بیرون رفت. صدای گوشی همراه سپهر بلند شد نگاهی بهش انداخت و تماس رو وصل کرد _سلام _چرا انقدر ناراحتی؟ نیم‌ نگاهی بهم انداخت _چیکار کرده مگه؟ گوشی رو از گوشش فاصله داد و انگشتش رو روی صفحه زد و صدای مهین تو اتاق پخش شد و سپهر خیره نگاهم کرد _صبحی دیدمش می‌گم سلام می‌گه من جواب سلام تو رو نمی‌دم ابروهاش همونطور که بهم خیره موند بالا رفت و مهین ادامه داد _دیشبم جلوی جمع به سارا گفته دکتر طویله‌ای. سپهر دستی به موهاش کشید و چشمش رو بست _می‌شنوی داداش؟ _اره دارم گوش می‌کنم _نمی‌خوای جلوش رو بگیری؟ همین‌جوری بی‌ادب بمونه چشم‌ریز کردم و با حرص به گوشیش نگاه کردم _باید با خودشم حرف بزنم ببینم چی شده که اینجوری گفته _دستت درد نکنه! یعنی من دارم دروغ می‌گم _نه خواهر من‌. فقط ازش می‌خوام برام توضیح بده _باشه. من مطمعنم تو درستش می‌کنی. ببخشید از صبح خیلی تلاش کردم بهت نگم ولی نشد. کاری نداری _نه خداحافظ تماس رو قطع کرد و سوالی نگاهم کرد _من هیچ توضیحی برای تو ندارم از روی صندلیش بلند شد. کاش جاوید زودتر برگرده _اولا تو نه شما. بار اخریه که اینجوری صدام می‌کنی روی مبل روبروم نشست _دوما می‌خوای توضیح بده می‌خوای نده. من کار خودم رو می‌کنم در اتاق باز شد و جاوید داخل اومد.با حضورش قوت قلب گرفتم و پوزخند زدم _کار خودت چیه؟ ابروهاش بالا رفت و نگاهش رو به میز داد _کارم ادب کردن توعه اونم به هر روشی که جواب بده خیره تو چشم‌هام تهدید وار گفت _یکیش رو امتحان کردم خوب جواب گرفتم جاوید جلو اومد و مضطرب نگاهمون کرد _باز چی شد؟! با اینکه ترسیدم ولی شجاعانه گفتم _اتفاق مهمی نیفتاده. باز خواهرش دکمه‌ی قلدری به خانواده تا رسیدن به نتیجه رو فشار داده. _غزال من ازت می خوام مودب باشی. فقط همین ایستاد و سمت میزش رفت. نباید اجازه بدم مهین با دروغ به جایگاه خودش برگرده _صبح گفت سلام جوابش رو ندادم گفت بهت یاد ندادن جواب سلام واجبه منم‌گفتم جواب سلام تو واجب نیست روی صندلی نشست _کار اشتباهی کردی! _اونش به خودم ربط داره و خاله‌م. شما نگران نباش چپ‌چپ نگاهم کرد و جاوید درمونده گفت _خوب بودید که! _دخترشم پاش رو از گلیمش درازتر کرد جوابش رو گرفت _این رو راست میگه بابا سپهر نگاهش رو ازم برداشت _بگو ناهار رو بیارن بالا _می‌گم هم شما خسته‌ای هم ما. کارمون رو هم که انجام دادیم بعد ناهار بریم خونه _چرا هی در میری! _به خاطر غزال میگم! _باشه. بریم سپهر گوشی اتاقش رو برداشت و شماره ای گرفت. جاوید کنارم‌نشست و گوشیش رو توی جیبم گذاشت آهسته گفت _من رفتم‌ چی شد؟ _یه روزی به جوری حال اون مهین رو می‌گیرم که تو تاریخ زندگیش ثبت بشه _اوه‌ اوه... غزال خواهش می‌کنم این چند ساعت رو جواب نده بخیر بگذره چند ضربه به در اتاق خورد و با اجازه‌ی سپهر در باز شد و دو نفر داخل اومدن. غذا رو روی میر گذاشتن و بیرون رفتن شروع به خوردن کردیم و سپهر انقدر تو هم رفته که اخم‌هاش باز نمی‌شه.‌ بعد از غذا به پیشنهاد جاوید حاضر شدیم و از رستوران بیرون رفتیم. نزدیک ماشین چشمم به موتوری افتاد که اون طرف خیابون با فاصله‌ی زیادی از ما پارک بود. چقدر شبیه موتور مرتضی‌ست.آهی کشیدم و پر غصه دستگیره‌ی در رو کشیدم و با دیدن مرتضی کمی اون طرف تر از موتورش در حالی که به عظمت رستوران خانواده‌ی مجد نگاه میکرد مضطرب به سپهر نگاه کردم. پارت زاپاس رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋 کل رمان‌۵۰ تومان بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه 6037997239519771 بانک ملی فاطمه علی کرم فیش رو باید همون روز ارسال کنید وگرنه قبول نمیکنم فیش رو برای این ایدی ارسال کنید @onix12 🖊 : فاطمه علی‌کرم