بهشت شهدا🌷
°•| 🌿🌸 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن 📌خاطرات شهید سید #مجتبی_علمدار قسمت 2⃣
°•| 🌿🌸
ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا
📌خاطرات شهید سید
#مجتبی_علمدار
قسمت 3⃣
#شوخ طبعی
🍃سید مجتبی در موقع کار بسیارجدی بود. اما انسان بسیار شوخ طبعی بود. مادرش می گفت: «در خانه نشسته بودم. صدای زنگ خانه آمد. در را باز کردم. پشت در پسر عموی سید بود. دیدم چهره اش درهم و ناراحت است. بعد از احوالپرسی گفت: زن عمو موضوعی پیش آمده، اما شما نباید ناراحت شوید.» دل تو دلم نبود. با ناراحتی پرسیدم: «چی شده؟» گفت یکی از برادرهای پاسدار با شما کار دارد.
🍃ترس عجیبی وجودم را فرا گرفت. نکند سید مجتبی... از منزل خارج شدم تا آن پاسدار را ببینم. در این چند لحظه چه فکرها که از سرم نگذشت. تا صورتم را برگرداندم صدای سلام شنیدم. چهره نورانی پسرم در مقابلم بود. گفتم: «مجتبی خدا خفه ات نکند این چه کاری بود که با من کردی تو که من را کشتی!» پسرم را در آغوش گرفتم. بعد در حالی که می خندیدیم به داخل خانه رفتیم. مجتبی رو به من کرد و بعد از معذرت خواهی گفت: «مادر جان خیلی شما را دوست دارم. اما می دانی جنگ است هر لحظه امکان دارد خبر شهادت مرا برای شما بیاورند. می خواستم آماده باشی.»
📔کتاب علمدار، صفحه 30 الی 31
°•| 🌿🌸
🕊💖 https://eitaa.com/behshtshohada 🕊💖
°•| 🌿🌸
ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا
📌خاطرات شهید سید
#مجتبی_علمدار
قسمت 4⃣
#خاطره
🍃سید مجتبی نقل می کند: «هوا روشن شده بود. صدای رگبار یک تیربار امان ما را بریده بود. هیچ کس نمی توانست تکان بخورد. به یکی از آر پی جی زن ها گفتم برو خاموشش کن. همین که سرش را از خاکریز بالا برد گلوله ای توی پیشانی اش خورد و به زمین افتاد. می خواستم خودم بلند شوم. اما دستور بود که فرمانده باید فرماندهی کند نه اینکه مشغول جنگ شود. به دومین نفر گفتم برو خاموشش کن. او هم قبل از شلیک گلوله به صورتش خورد و شهید شد. دیگر کسی نبود. خوشحال شدم و گفتم لحظه شهادت فرا رسیده.
🍃اشهد را گفتم. رفتم روی خاکریز و شلیک کردم. همزمان گلوله شلیک شد و خورد به من. پرت شدم پشت خاکریز. چشمانم را بستم و شهادتین را گفتم. توی ذهنم گفتم:«الان دیگه ملائکه خدا میان و من هم میرم بهشت و ...» انگشتان دست و پاهایم را تکان دادم، دیدم حس دارند و هیچ مشکلی ندارند. چشم هایم را باز کردم. نشستم روی زمین. هنوز در حال و هوای شهادت بودم. کلاه را از روی سرم برداشتم. دیدم تیر دقیقا خورده توی کلاه من. بعد هم گلوله منحرف شده و کمی خراش در سرم ایجاد کرده است ولی آسیب جدی به من وارد نشده است. بلند شدم و با خودم گفتم: «شهادت لیاقت می خواد.»
📔کتاب علمدار، صفحه 42 الی 43
جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات
#ادامـــــه_دارد....
°•| 🌿🌸
🕊💖 https://eitaa.com/behshtshohada 🕊💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕗 وقت_سلام
❄️هوا سرد است و
دلتنگ زیارت میشود روحم
کنارت کم میشود
از وسعت غمها و اندوهم...
با یک سلام زائر آقا شوید✋
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً*
*مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
علی فانی - دعای فرج.mp3
3.94M
💠#چلهِ_عاشقی
📝 دعای فرج
🎤 علی #فانی
🌛قرائت هرشب #دعای_فرج به نیت ظهور...🤲
🗓روز_بیست ونهم
هرزمان #جوانی دعای فرج را زمزمهکند
همزمان #امامزمان(عج) 🤲دستهایمبارکشانرابه
سویآسمانبلندمیکنندوبرایآنجوان #دعا میفرمایند؛
چهخوشسعادت کسانیکهحداقلروزی یکبار
#دعایفرج را زمزمه میکنند؛)♥️🌱!
"بخونیمباهم "
🕊به نیت شهید
#یوسف_افشاریان
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💝بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💝
هشتمین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊
🔰امروز پنج شنبه 4 بهمن ۱۴۰۳
💐 « چهلمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا
🌷شهید والامقام
🩸#سیدمجتبی_علمدار
🌹لبیک حق: 30سالگی
🥀مزار:گلزار شهدا،ساری
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثصارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹🕊زیارتنامهی شهدا🕊🌹
🤲بسم رب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
💐#شادی_روح_شهدا_صلوات💐
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
🌹🍃خلاصه كوتاهي از زندگينامه شهيد علمدار
سید مجتبی علمدار در سحرگاه 11دی ماه 1345 در خانواده ای مذهبی و عاشق اهل بیت در شهرستان ساری دیده به جهان گشود.
دوران تحصیلش را در ساری طی نمود و برای اولین بار در حالی که تنها 17 سال داشت به عضویت بسیج درآمد و در اواخر سال 1362 به کردستان رفت.
🌹🍃سید برای اولین بار در عملیات کربلای یک شرکت کرد و مدتی پس از آن وارد گردان مسلم بن عقیل در لشکر25 کربلا شد و تا پایان جنگ در آنجا ماند.
🌹🍃او در عملیات کربلای 4و5 حضور داشت، در کربلای 8 مجروح شد و مدتی بعد به جبهه بازگشت و در عملیات کربلای10 در جبهه شمالی محور سلیمانیه- ماووت شرکت نمود.
🌹🍃سید مجتبی علمدار در سال 1366 مسئوولیت فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم ابن عقیل - از گردانهای خط شکن لشکر25کربلا- را برعهده گرفت و در عملیات والفجر10نقش آفرینی موثری داشت.
🍃شهید علمدار در سه راهی خرمال،سید صادق، دوجیله در منطقه کردستان عراق رشادتهای فراوانی را ازخود نشان داد و از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بشدت مجروح شد.
🌷او که مردانه در مقابل دشمن می جنگید. چندین باردیگر هم مجروح شد.
💞سید مجتبی بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر ۲۵ کربلا در ساری مشغول خدمت شد و در دی ماه سال ۱۳۷۰ ازدواج کرد که ثمره آن 👧دختری به نام زهرا بود.
🌹🍃سید علاوه بر مسئولیت در واحد تربیت بدنی لشکر بعنوان عضو اصلی هیأت رهروان حضرت امام (ره) هم ایفای وظیفه می کرد. او مداح اهل بیت بود،
همیشه مراسم را با نام حضرت مهدی (عج) شروع می کرد و در حالیکه به امام حسین (ع) ارادت خاصی داشت. مظلومیت آن خاندان را صدا می زد.
🕌بیت الزهرا مسجد جامع، امام زاده یحیی، مصلی امام خمینی، هیأت عاشقان کربلا و منازل شهدا همیشه با نفس گرم حاج سید مجتبی معطر می شد و بچه ها نیزبا صوت داوودیش مداحی را می آموختند.
🌹🍃او که بعد از جنگ، با یاد و خاطره همرزمان شهیدش زندگی می کرد از دوری آنان سخت آزرده خاطربود و در همه مداحی ها آرزوی وصال آن راه یافتگان شهید را داشت.
🥀حاج سید مجتبی علمدار در اوایل دی ماه سال ۱۳۷۵ به دلیل جراحت شیمیایی روانه بیمارستان شد و بعد از یک هفته بی هوشی کامل هنگام اذان مغرب روز یازدهم دی ماه نماز عشق را با اذان ملکوتیان قامت بست و به یاران شهیدش پیوست.