📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت شصت و هشتم
📝تـُهمـت ممنـــــوع♡
🌱فصل تابستان بود و وقت درو، من و برادرم مجبور بودیم در آن هوای گرم از طلوع آفتاب تا غروب گندم درو کنیم و سخت کار کنیم
🌷من و داداش مشغول درو بودیم که ناگهان صدای محمّد به گوشمان رسید: سلام! خدا قوّت برادرها، نیرو کمکی نمی خواهید؟
داس در دستمان از حرکت ایستاد، دست از کار کشیدیم و برخاستیم، با خوشحالی نگاهی به هم انداخته و گفتیم: محمّد؟!!
🌱وقتی پیشمان رسید، با همان چهرۀ دلنشین و لبخند همیشگی اش، با کمال تعجّب دیدم که داسی هم با خود از خانه آورده است، به محض رسیدن و احوال.پرسی با ما نشست و گفت: وقت طلاست، مشغول شوید
🌷 پرسیدم: تو کی آمدی؟ گفت: یک ساعتی می شود. گفتم: هنوز خستگی راه به تنت مانده چرا استراحت نکردی؟! چند ساعت دیگر می آمدیم. محمّد گفت: داداش! چه می گویی؟ رزقی که خداوند به ما داده را رها کنم و در خانه بنشینم.
🌱و بعد هم با ذکر مشغول درو شد ولی من و داداش با هم صحبت می کردیم که برادرم از موضوعی صحبت کرد و محمّد با ناراحتی گفت: داداش! این حرف شما بوی#غیبت و#تهمت میدهد، شما که با چشمِ خودت ندیده ای، درست نیست آبروی مسلمانی ریخته شود.
🌷برادرم گفت: همه می گویند. محمّد با جدّیّت بیشتری گفت: همه بگویند، شما لااقلّ نگویید، هر کس مسئول عمل خویش است، چرا اعمال نیکت را با این کلام شبهه ناک می سوزانی با این تذکّر به جای محمّد، برادرم از جایش برخاست و گفت: تو کوچک تر از منی و مرا نصیحت می کنی؟!
🌱 محمّد گفت: قصد جسارت نداشتم، برادر جان! ولی قبول کن این کلام شما گناه
محض است بدانید و آگاه باشید گناه غیبت از زنا هم بالاتر است.
🌷بعد هم بحث را عوض کرد، موقع غروب که شد به منزل برگشتیم برادرم در غیاب محمّد به من می گفت: محمّد با اینکه کوچکتر از ماست، چقدر خودش را از هوای نفس مصون داشته،
🌱خدایی که خیلی کار میکند، راستش را بخواهی از خجالتم اقرار به اشتباهم نکردم ولی کاملاً به کلام و تذکّرات محمّد ایمان دارم، او نگران#عاقبت کار ماست، هر چه می.گوید به#نفع خود ماست...
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت هفتاد و دو
📝غیبت ممنـــوع♡
🌿هر وقت محمّدم از جبهه می آمد تمام اقوام و حتّی مردم روستا به دیدارش می آمدند. یک شب مثل همیشه مهمانان زیادی غریبه و آشنا در منزل مان جمع شده بودند و به جمع مهمانان، معلّم روستا هم وارد شد، معلّمی که چندین سال به همراه خانواده اش در مهمان خانۀ منزلمان زندگی می کرد و خیلی هم شوخ طبع بود. آن شب صحبت ها گُل انداخت و رفته رفته مسیر گفت وگوهای خودمانی طنزآلود شد و پس از چند دقیقه رسماً به#غیبت تبدیل شد
🌷 محمّد چندین بار موضوع گفت وگوها را عوض کرد ولی نشد، دوباره و سه باره، تذکّرها راه به جایی نمی برد و مهمانان با بی توجّهی به صحبت های گناه آلودشان ادامه دادند، محمّد با چهره ای برافروخته گفت: ممکن است، از شما خواهش کنم از این بحث خارج شویم. معلّم روستا گفت: شیخ محمّد دست.بردار، بگذار خوش باشیم
🌿چند دقیقه گذشت ولی موضوع صحبت تغییر نکرد و محمّد تاب نیاورد و با ناراحتی برخاست و از جمع عذرخواهی کرد و گفت: خانم ،ها و آقایان از اینکه به دیدارم آمدید از شما سپاسگذارم
ولی دوستان بنده! در محفلی که#شیطان حضور داشته باشد نمی نشینم،
🌷چندین بارخواهش کردم و تذکّر دادم ولی در گفت و گوها تغییری حاصل نشد، برخلاف میلم مجبورم اتاق را ترک کنم چون از غیبت کردن یا شنیدنش متنفّرم و نمی.خواهم شریک گناه دیگران باشم.
از خجالتم لب گزیدم و سرم را پایین انداختم، در دلم می گفتم: مبادا حاضران برنجند. وقتی از اتاق رفت همه از رفتار او تعریف میکردند.
🌿معلّم روستا می گفت: زبان ناطق و بُـرنده،ای دارد چه خوب امر به معروف و نهی از منکَر می کند، طلبگی برازندۀ اوست چون نه تنها با علم بلکه با عمل راه عارفان را می رود و قطعاً به کمال خواهد رسید...
https://eitaa.com/behshtshohada
🌻جـــاي شـــُهـــدا خــالــی🌻
جای "#شهید_دقایقی" خالی که توی وصیت نامه خطاب به همسرش نوشت:
"اگر #بهشت نصیبم شد منتظرت میمانم...
((جای "#شهید_زین_الدین" خالی که میگفت:
در زمان #غیبت #امام_زمان به کسی #منتظر میگویند که منتظر #شهادت باشد... 😔😭))
جای "#شهید_همت" خالی که خانمش میگفت:
همیشه به شوخی بهش میگفتم اگه بدون ما بری گوشتو میبرم..
اما وقتی جنازه رو اوردن دیدم که اصلا سری در کار نیست...😔
جای "#شهید_حسن_آبشناسان" خالی که
همسرش گفت:
لباسهای خونی همسرم را گذاشته بودند داخل یک کیسه پلاستیک..
روز سوم که خانه خلوت تر شد رفتم کیسه را آوردم...
خون هم اگر بماند بوی مردار میگیرد. با احتیاط گره اش را باز کردم و لباسها را آوردم بیرون..
بوی عطر پیچید توی خانه...
عطر گل محمدی.
بوی عطری که حسن میزد..
جای "#شهید_علمدار" خالی که میگفت:
برای بهترین دوستان خود دعای شهادت کنید
🕊ای شُهدا
برای مــا حمدی بخوانید که شُما زنــده ایــد و مــا مـُـرده ...!
شهادت یک لباس تک سایز است
هر وقت و هر زمان اندازه ات را به لباس شهادت رساندی،
هر جا باشی با شهادت از دنیا میروی...😔
"#شهید_آوینی"
❇شهدا را یاد کنیم با یک صلوات📿❤️
🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#محرم
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴