#داستان_کودکانه
🐤جوجه از خود راضی🐤
یکی بود یکی نبود، توی یک مزرعه کوچک، یک مرغ و یازده جوجه اش زندگی می کردن. ده تا از این جوجه ها خوب و مهربون بودن ولی یکی از اون ها بداخلاق و از خودراضی بود. این جوجه بداخلاق به حرف های مامانش هم گوش نمی کرد. با جوجه های دیگه بازی نمی کرد. سرش رو بالا می گرفت و می گفت: رنگ من از همه قشنگ تره! نوک من از همه زیباتره! من از همه بهتر می پرم.یک روز جوجه از خودراضی پیش مامانش رفت و گفت: مامان من خیلی قشنگم. جای من این جا نیست. من باید توی خونه ای زندگی کنم که زیباتر از اون وجود نداشته باشه. در مزرعه ای زندگی کنم که جایی از اون بزرگ تر نباشه. هرچه مامان مرغه گفت: جوجه من همین جا بمون. بهترین جا برای تو، زندگی کنار خواهر و برادراته. جوجه از خودراضی گوش نداد و راه افتاد. خانوم مرغه فریاد کشید: پس مواظب خودت باش و با کسی بدرفتاری نکن.
جوجه رفت و رفت تا به جوی آبی رسید. برگ ها راه رو بسته بود و آب نمی تونست بگذره. آب تا جوجه رو دید گفت: خوب شد که اومدی بیا این برگ ها رو از سر راهم بردار تا بتونم بگذرم.جوجه گفت: تو خیال می کنی من اومدم که برگ ها رو از سر راه تو بردارم؟ نه من می رم تا در مزرعه ای زندگی کنم که از اون بزرگ تر وجود نداشته باشه و توی خونه ای زندگی کنم که از اون زیباتر نباشه. جوجه رفت و رفت تا به آتش رسید. آتش داشت خاموش می شد؛ جوجه رو که دید، گفت: خوب شد که اومدی بیا چند تکه چوب روی من بگذار تا خاموش نشم. جوجه گفت: تو خیال می کنی من اومدم که چوب روی آتش بگذارم؟ نه من می رم تا در مزرعه ای زندگی کنم که از اون بزرگ تر نباشه و توی خونه ای زندگی کنم که از اون زیباتر وجود نداشته باشه.جوجه رفت و رفت تا به درختی رسید باد درخت رو تکون می داد. لونه گنجشکی روی یکی از شاخه های درخت بود. باد تا جوجه رو دید گفت: خوب شد، اومدی. می خوام از این درخت بگذرم ولی می ترسم لونه گنجشک رو بندازم.
بیا لونه رو نگه دار تا من بگذرم. جوجه گفت: تو خیال می کنی من اومدم که لونه گنجشک رو نگه دارم؟ نه من می رم در مزرعه ای زندگی کنم که از اون بزرگ تر نباشه و توی خونه ای زندگی کنم که از اون زیباتر هیچ جا نیست.جوجه باز هم رفت تا به یک مزرعه خیلی بزرگ رسید. توی اون مزرعه یک خونه خیلی زیبا بود. جوجه باخودش گفت: وای! این خونه همون جاییه که آرزو داشتم توی اون زندگی کنم. جوجه پشت یکی از پنجره های اون خونه زیبا ایستاد. این پنجره آشپزخونه بود. آشپز تا جوجه رو دید اونو گرفت و گفت: چه جوجه زشتی! چه جوجه کثیفی! اول باید اونو خوب بشورم بعد توی لونه جوجه ها بندازم، وقتی که بزرگ تر شد باهاش غذا درست کنم.آشپز کمی آب در ظرف ریخت. آب رو روی آتش گذاشت تا گرم بشه و جوجه رو بشوره. جوجه به آب گفت ای آب کمکم کن من دوست ندارم خیس بشم. آب گفت: مگه تو به من کمک کردی؟ آب داشت گرم می شد جوجه ترسید که آب گرم اونو بسوزونه به آتش گفت ای آتش کمکم کن آب رو خیلی گرم نکن، می ترسم بسوزم. آتش گفت: مگه تو به من کمک کردی؟ در همین وقت بود که آشپز آب گرم رو روی جوجه ریخت.
جوجه دست و پا زد و از دست آشپز فرار کرد. پنجره هنوز باز بود جوجه از پنجره بیرون پرید. پرهاش خیس بود و پاهاش می سوخت. می خواست تند بدوه اما باد اونو به این طرف و اون طرف می انداخت. جوجه گفت: ای باد، کمکم کن وگرنه آشپز منو می گیره.باد گفت: مگه تو به من کمک کردی؟ جوجه که خیلی ناراحت و شرمنده بود، با هزار زحمت خودش رو به خونه رسوند و از اون روز به بعد دیگه کسی نشنید که بگه رنگم از همه قشنگ تره! نوکم از همه زیباتره! بلکه با همه مهربون شده بود و با خوشحالی در کنار خانواده اش زندگی می کرد.
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
🌸 پاسدار دین خدا
🌺 بابای من زرنگه
🍃 قوی مثل پلنگه
🌺 سرباز دین خداست
🍃 روی دوشش تفنگه
🌺 چند وقته بابا رفته
🍃 دلم براش چه تنگه
🌺 مامان میگه عزیزم
🍃 اون رفته که بجنگه
🌺 با دشمن های خدا
🍃 که دلشون از سنگه
🌺 دنیا باید قشنگ شه
🍃 رنگ خدا قشنگه
🌺 روزی که آقا بیاد
🍃 دنیا همه اش یه رنگه
✍🏼 شاعر: الهام نجمی
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
هدایت شده از قاصدک
❤️ لوازم قنادی ❤️
قیمتامون ارزونه چون مستقیم ازتولیدی میاد 😍😍
✅مستقیم از لنج ⛴
✅بدون واسطه
✅سبد خرید داریم 🛒🛒🛒
✅تک به قیمت عمده💰
✅ارسال ازقم به سراسرکشور✈️
#فروش حضوری هم داریم👇
http://eitaa.com/joinchat/2401370132C6af63fa9ed
http://eitaa.com/joinchat/2401370132C6af63fa9ed
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسابقه شروع نشده تموم شد 😅😅
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
پیام جالب امام زمان به عالم نجفی در مورد حضرت ابوالفضل
◾️حجت الاسلام و المسلمین سید محمد تقى حشمت الواعظین طباطبائى قمى از قول آیت الله العظمى مرعشى نجفى:
یکى از علماى نجف اشرف ، که مدتى در قم آمده بود، براى من چنین نقل کرد که:
من مشکلى داشتم به مسجد جمکران رفتم درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجةّ بن الحسن العسکرى امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) عرضه داشتم و از وى خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود
براى همین منظور بارها به مسجد جمکران رفتم ولى نتیجه اى ندیدم
روزى هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم: مولاجان ، آیا جایز است که در محضر شما و در منزل شما باشم و به دیگرى متوسل شوم؟ شما امام من مى باشید، آیا زشت نیست با وجود امام حتّى به علمدار کربلا قمربنى هاشم (ع) متوسل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم ؟!
از شدت تاثر بین خواب و بیدارى قرار گرفته بودم ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امکان (حضرت حجّت بن الحسن العسکرى عجل الله تعالى فرجه الشریف ) مواجه شدم بدون تامل به حضرتش سلام کردم
حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار کربلا متوّسل شوى ، بلکه شما را راهنمائى هم مى کنم که به حضرتش چه بگویى
چون خواستى از حضرت ابوالفضل حاجت بخواهى ، این چنین بگو: (یا اباالغوث ادرکنى ) اى پدرفریادرس پناهم بده.
📚لاله هاى رنگارنگ ، ص ۱۱۴
🌹میلاد حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام مبارک
#حکایت
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
❇️ حضرت علی اکبر علیه السلام جنگاور میدان نبرد
✅ هنگامی که حضرت علی اکبر علیه السلام با آن هیبت رزم جویی و مبارز طلبی به میدان آمد، لشکر عمر بن سعد در برابرش تاب مقاومت نداشتند و هر کدام به طرفی فرار میکردند. فرمانده لشکر دشمن، حکیم بن طفیل و ابن نوفل را طلبید و هر کدام را هزار سوار بداد و گفت:
🔹 چاره آن است که شماها به یک دفعه حمله کنید.
▫️ آنها به شیر بیشه میدان، علی اکبر علیه السلام حمله ور شدند؛ ولی آن شاهزاده شجاع که وارث شجاعت حیدری و حسینی بود، در آن هنگام بر جّدش محمد مصطفی صلی االله علیه و آله صلوات فرستاد و بر آن قوم حمله نمود و جمع بسیاری را هلاک کرد و لشکر را متفرق ساخت. (۱)
عمر بن سعد، به اصطلاح خودش، چاره جویی کرد و طارق بن کثیر را مأمور کشتن علی اکبر علیه السلام کرد، طارق بن کثیر مردی شجاع و با جرأت بود. عمر بن سعد به او گفت:
🔹تو سالهاست که از دست امیر جایزه میگیری، اکنون برو سر این پسر را برایم بیاور و من ضامن میشوم که از پسر زیاد برای تو حکومت موصل را بگیرم.
▫️ و برای ضمانت خود، انگشترش را به طارق بن کثیر داد. طارق مقابل شیر حیدری قرار گرفت و نیزه ای به طرف آن حضرت پرتاب کرد و آن حضرت، نیزه را از خود دفع نمود، چنان نیزه را بر سینه طارق زد که از اسب به زمین افتاد. در این حال، برادر طارق به مبارزه علی اکبر علیه السلام آمد و آن حضرت ضربتی بر چشمهایش زد و آن ملعون روی خاک افتاد. در این هنگام، کشته شدن طارق و برادر او، بر فرزندان طارق بسیار مشکل آمد، پس دو پسر طارق هر کدام به میدان آمدند، که به وسیله رزم جوی لشکر سیدالشهداء، حضرت علی اکبر علیه السلام به هلاکت رسیدند. ترس و هیجانی در لشکر عمر بن سعد افتاد:
🔹 این جوان کیست که هیچکس تاب مقاومت در برابر او را ندارد؟!
▫️ بالاخره فرد دیگری به نام بکر بن غانم به میدان آمد تا شاید بتواند آن شجاع حسینی را از لشکر دور کند. وقتی مقابل علی اکبر علیه السلام قرار گرفت، آن حضرت چنان شمشیری بر بکر بن غانم زد که خود و مرکبش دو نیمه شد. (۲)
⬅️ بدرقه جان - زندگانی حضرت علی اکبر علیه السلام صفحه ی ۲۸
(۱). تذکره الشهداء،ص۲۰۵.
(۲). اسرار الشهاده،ص۳۷۰؛ تذکره الشهداء،ص۲۰۶.
🏷 #میلاد_حضرت_علی_اکبر علیه السلام #الگوی_نیکو
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
💠راهکارهای ایجاد علاقهمندی در فرزندان نسبت به عبادات
🔲مشاهده عبادات #والدین
▫️اوّلین نکتهای که وجود دارد این است که فرزندان ما باید عبادتهای ما را ببینند. #نماز_خواندن #پدر و #مادر را ببینند. خود این تأثیر میگذارد. انسان در مسئلهای مانند تربیت کانالهای دریافتی دارد. یکی از کانالهای دریافتی مهم کانال بصری است؛ یعنی دیدن. لذا انسانها با دیدن خیلی چیزها را یاد میگیرند. لذا ما وقتی عبادت را در حضور فرزندان خود انجام بدهیم، آنها این را ببیند و نگاه کنند بالاخره بخشی از آن یادگیری را داریم در آنها محقّق میکنیم.
▫️حتّی در دوران طفولیّت بچّهها باید ببینند. حتّی موقعی ما فرزندان خود را در رختخواب خواباندیم ولی او بیدار است یا در گهواره قرار دادیم و بیدار است، طوری جهت او را قرار بدهیم که ما را هنگام #نماز خواندن و #عبادت_کردن ببیند. اینها همان «الْعِلْمُ فِی الصِّغَرِ کالنَّقْشِ فِی الْحَجَر» است. یعنی وقتی فرزند ما همین نکات را در دوران طفولیّت میبیند این موضوع در #ضمیر_ناخودآگاه او حک میشود. یعنی در اصل ما با این ابزار داریم او را تربیت میکنیم.
#تربیت_فرزند
#تربیت_دینی
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_کودکانه
تولد حضرت علیاکبر😍🎊
و روز جوان😍
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
33.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
قصه های ریرا
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
8.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه_شب
مثل بابا شبیه عمو😍
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻