eitaa logo
نشان از بی نشان ها
515 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
30 فایل
جان به هر حال قرار است که #قربان بشود... پس چه خوب است که قربانی #جانان بشود... انتقاد و پیشنهادات خود رو با ما در میان بگذارید👇👇👇 @BeneshaN63 @beneshanyazahra
مشاهده در ایتا
دانلود
الله یکسال از شهادت محمودرضا گذشته بود که بهم پیام داد. نمیشناختمش. گفت از همرزمای محمود بوده. اونروز یکساعتی با من حرف زد. وقتی که قطع کرد.... من بودم و تختی که از اشکام خیس خیس بود.... برام نوشته بود: «البارحه ائتالی محمود فی النام» دیشب محمود اومد به خوابم... . «و رئیته یقره القرآن» و دیدمش که داشت قرآن میخوند... . بغلش کردم، بغلم کرد... بوسیدمش، من رو بوسید... . به من گفت: چون من رو نمیبینی از من دوری نکن... من کنارتم... یادت میاد هنگام نبرد یادم کردی؟! به چشم بهم زدنی اومدم پیشت و نجاتت دادم!! . «وقال لی اتذكر عندما مرضت فی البیت؟؟ انا كنت حاضر عندك، واقره الدعاءلك...» و گفت: یادت میاد تو خونه مریض بودی؟ من پیشت بودم و برا شفات دعا میکردم... . «قلت لهواین انته الان؟» بهش گفتم: الان کجایی؟! . «قال لی: انامع اصحاب الحسین...» . گفتم: من به نیتت گوسفند قربونی کردم و دادم به فقرا! و گفت: آره... بهم رسید... . گفتم چرا میخندی؟ . «قال لانی: لاحتاج الثواب قسمت الثواب لكم...» گفت: او به من گفت: من به ثواب احتیاج ندارم، ثواب را برای شما قسمت کردم... مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب نیست از شادی دیدار مرا خواب امشب گریه بس کرده‌ام ای جغد نشین فارغ بال که خطر نیست در این خانه ز سیلاب امشب دورم از خاک در یار و ، به مردن نزدیک چون کنم چارهٔ من چیست در این باب امشب بسکه در مجلس ما رفت سخن ز آتش شوق نفسی گرم نشد دیدهٔ احباب امشب شمع سان پرگهر اشک کناری دارم وحشی از دوری آن گوهر سیراب امشب... @beneshanHa 🌹یازهرا🌹
هدایت شده از بی همگان...
الله گفت: از خانطومان که برگشت گاه و بیگاه بهم پیام میداد و تماس میگرفت.بهم محبت داشت. وسط و اول و آخر حرفاشم میگفت جور کن ان شاءالله دوباره با هم بریم منطقه... گفت: سوم خرداد نود وپنج بعد از دیدار آقا از دانشگاه امام حسین زنگ زدم به کاظم.تو راه مشهد بود. بهش گفتم: کاظم من دارم میرم،اگه میای بسم الله.زود کاراتو بکن که بریم. کاظم هم گفت حله،با فرمانده ام صحبت میکنم و اجازه ام رو میگیرم تا با هم بریم. گفت: بعد از کاظم به مهدی زنگ زدم.گفتم دارم میرم،پایه ی اومدن هستی. صداش هیجان زده شد،گفت آره که پایه ام. گفتم میخواهیم بریم بزنیم خانطومان رو پس بگیریم.آماده ای؟ جواب داد پس چی که آماده ام.به خدا همه کوچه پس کوچه های خانطومان رو بلدم.همه جاش رو چرخیدم. منم بهش گفتم که به کاظم هم خبر دادم و چون اول به کاظم قول رفتن دادم،اول صبر کن تکلیف کاظم مشخص بشه بعد پیگیری اومدنت رو بکن. گفت: قبل از اینکه کار کاظم و مهدی جور بشه رفتم منطقه و منتظر اومدن اونا شدم. چند روزی نبود رسیده بودم که دشمن یه تک سنگین کرد و چندتا از بچه ها شهیدشده بودن.جمعه14خرداد بود.تو اون تک ما تونستیم خطمون رو نگه داریم ولی وضعیت خیلی بدبود.تو اون وضعیت خبردادن که امشب بچه هاتون میرسن گفت: اون شب که یه کم تکلیف خط رومرتب کردیم خسته وداغون برگشتم مقر تایه کم مهمات وخورد وخوراک برسونم خط.وسایل رو بارماشین کردم وداشتم برمیگشتم خط که دیدم بچه هایی که امشب رسیده بودن پیشمون دارن میان سمتم.3نفر بودن،یکی از اونا مهدی بود.سلام و علیکی کردم و با همون خستگی به مهدی گفتم کاظم چی شدپس. جواب داد کارش جور نشد.فرماندمون بهش اجازه نداد. سری تکون دادم و گفتم من دارم میرم پای کار،صبح میام میبینمتون. مهدی گفت میخوای ماهم بیایم؟ گفتم نه الان شما به منطقه توجیه نیستین.فردا تو روشنایی میبرمتون که خوب به زمین توجیه بشید. گفت: خداحافظی کردم ورفتم.توراه همش به این فکر میکردم که بعد ازین همه مدت که مهدی رودیدم حتی وقت نکردم بغلش کنم... گفت: فردا بچه ها روبردم توخط وتقسیمشون کردم.مهدی روسپردم که باکمیل(عباس دانشگر)باشه.اون روزمهدی باکمیل توخط موندکه کامل توجیه بشه گفت: بازهم فرصت نشددودقیقه بامهدی بشینم و دوتایی حال واحوالی کنیم... گفت: شب مهدی تو خط موند... فرداش یکشنبه واسه کاری اومدم عقب که کمیل بااسترس پشت بیسیم صدام زد.میگفت ماشین مهماتمون رو باموشک زدن و آتش گرفته.چیزی میخواست تا خاموشش کنن.گفتم اگه با خاک میتونین خاموش کنید وگرنه بایستید کنار تابسوزه و شما آسیبی نبینید. گفت: سریع به طرف خط حرکت کردم. گفت: وقتی رسیدم ماشین کاملا سوخته بود و جابه جاش کرده بودن چون وسط کوچه بود. رفتم پیش بچه ها.همه جمع بودم.گفتم چه خبر؟کمیل قصه رو گفت. پرسیدم همه هستن؟کمیل گفت آره،بجز مهدی که تو خط خودشه. گفت:توهمین حال سهراب اومد وگفت بچه های عراقی میگن سه نفر شهیدشدن.دوتاعراقی،یه نفرایرانی. جنازه هاشون کاملاسوخته ولی مطمئنن یکی شون ایرانی بوده.ویه پلاک سوخته رو گرفت طرفم وگفت اینو هم عراقیا بهم دادن. گفت: عین مرغی که جوجه هاش روگم کرده باشه سراسیمه بچه ها رو شمردم.مهدی هم که توخط بود.چندبار بهش بیسیم زدیم ولی جواب نمیداد.طبیعی بود چون خوب آنتن نداشتیم.به بچه ها گفتم تاپلاک روبرسونیم عقب وبخوان بفهمن صاحب پلاک کی بوده کلی طول میکشه.ببینید شماره پلاک چنده؟یکی ازبچه شماره رو خوندو سه رقم آخرش 790بود. گفت: ته دلم ریزنگران مهدی بودم.به حسین که بامهدی اومده بود گفتم شماره پلا تو چنده.جواب داد آخرش 830.خیالم راحت شدکه پلاک برای مهدی نیست... گفت: ولی ازسهراب که بامهدی اومده بودهم پلاکش رو پرسیدم.سهراب پلاکش رو درآورد وشمارش روخوند...سه رقم آخر789... گفت: خشکم زد...به سهراب گفتم تومهدی باهم پلاک گرفتین؟گفت آره،پشت سرهم بودیم... گفت: داشتم میرفتم معراج تاپیکرسوخته مهدی رو شناسایی کنم...سرد و مبهوت... کاش بغلش کرده بودم. کاش لااقل تو این دو روز دودقیقه باهم مینشستیم وگپ میزدیم...کاش یه کم باهم میخندیدیم... گفت: و مسیر تا معراج، طولانی ترین مسیر عمرم شده بود... مسیری که مهدی ازاومدن تاپرکشیدنش دو روز بیشتر طول نکشید....و من هنوز بهش نرسیدم... گفت: کاش لااقل یه بار محکم بغلش کرده بودم چقدر زود پرید... گفت: هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق "ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما..." @bi_to_be_sar_nemishavadd
____ ✨﷽✨ 🍃 الله الرحیم🍃 میدهم و ام خدا را به و را برای و محمد ( ص ) را به و علی ( ع ) را به و حسن ( ع ) و ( ع ) ( ع ) و محمد ( ص )و ( ع ) و ( ع ) و محمد ( ع ) و علی ( ع ) و ( ع ) و آل محمد موعود ( عج ) را و پیشوایان بر حق و اسلام بعد از ( ص ) از بیزارم و را دوست دارم . _________🌷_______________ °•°•📝 📝•°•° اولین من به شما راجع به است چیزی را که قیامت به آن می کنند نماز است سعی کنید در توانتان را سر بخوانید و قبل از شروع از خداوند منان حضور قلب و خضوع در نماز کنید. به همه شما می کنم همه این را می خوانید را بیشتر بیشتر بشناسید عشق بورزید بیشتر به قرآن داشته بیشتر دردهایتان را با درمان کنید کنید قرآن انیس و باشد نه دکورها و طاقچه های منزلتان است قرآن را قلبتان کنید. __________💔_______________ به و برادران عزیزم می کنم کاری نکنند که غربت فرزند (س) ( معظم رهبری ) را که ناله غریبانه فاطمه (س) بود به گوش همان طوری که امام خمینی ( ره ) به بودید و در های انقلاب حاضر و آماده از جان و و زندگی جهت چه بارورتر شدن تنومند اسلام که 1400 پیش بدست خاتم پیغمبران بن عبدالله ( ص ) کاشته و با خون زهرا( ) بین درب و و عرق خون آلود حیدر ، جگر امام حسن ( علیه السلام ) در میان ، بدن پاره پاره و بریده ابی عبدالله ( علیه السلام ) و جاری شده از شهدای و کربلای ایران شد ،باشند ... ............ @alaamddar