eitaa logo
منهاج نور
153 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
948 ویدیو
5 فایل
ارتباط با ادمین 💐تبریک و تهنیت به مناسبت دهه کرامت 👌🏻دغدغه های بصیرتی یک دانش پژوه عبایی 📚 @betti_abaei
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از می‌شاپ🛍💕
یکی از پرطرفدارترین های می‌شاپ😍😎 کیا منتظرش بودن؟💕🛍 💚بلوز زنانه پنبه پلیسه ای 💖یقه دار(نساجی) 🤍نرم و لطیف 💛مناسب بهار و پاییز و زمستان ❤گلدوزی با کیفیت 🧡۷ رنگ زیبا 💙سایزبندی L/XL/XXL قیمت با احترام ۳۹۷ تومان🌹 ثبت سفارش در @miishop_ir 📩💕🛍 ارسال به سراسر ایران عزیز✈️🇮🇷❤️ https://eitaa.com/joinchat/1588396577Ca5ee63199c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفت: اتفاقاً من هم به همين نتيجه رســيده ام. حاج آقا شــما خبر نداري. نمي داني توي اين کاباره ها و هتلهاي تهران چه خبره، اکثر اين جور جاها دســت يهودي هاســت، نميدونيد چقدر از دختراي مسلمون به دست اين نامسلمونها بي آبرو ميشن. شــاه دنبال عياشي خودشه، مملکت هم که دست يه مشت دزد طرفدار آمریکا و اسرائيل، اين وسط دين مردمه که داره از دست ميره. ِ وقتي بحث به اينجا، رســيد؛ حاج آقا داشــت خيره خيره تو صورت شاهرخ نگاه ميکرد، بعد گفت: آقا شاهرخ، من شما را که ميبينم ياد مرحوم ميافتم. بعد ادمه داد: طيب درروزگار خودش گنده لاتي بود، مدتي هم وابسته به دربار، حتــي يکبار زده بود، تو گوش رئيس پليس تهران، ولي کاري باهاش نداشــتند. همين آقاي طيب را بعد از پانزده خرداد گرفتند و گفتند: شــرط آزادي تو، اينه کــه به خميني دشــنام بدي. بعد هم بگي كه من از او پــول گرفتم تا مردم را به خيابانها بريزم، اما او عاشــق امام حســين(ع) و آزادمرد بود. قبول نکرد. گفت: دروغ نمي گم. توي همين تهران هم طيب رو به رگبار بستند. بعد ادامه داد: طيب اين درس عاشورا را خوب ياد گرفته بود که؛ « مرگ با لذت ، بهتر از زندگي با ذلت است.» ســه روز ازعاشــورا گذشته. شــاهرخ خيلي جدي تصميم گرفته بود. کار در کابــاره را رهــا کرد. عصر بود که آمد خانه. بي مقدمه گفت: پاشــين! پاشــين وسايلتون رو جمع کنيد مي خوايم بريم مشهد! مادر با تعجب پرسيد: مشهد! جدي مي گي! گفت: آره بابا، بليط گرفتم. دو ساعت ديگه بايد حرکت کنيم. باور کردني نبود. دو ســاعت بعد داخل اتوبوس بوديم. در راه مشــهد. مادر خيلي خوشحال بود. خيلي شــاهرخ را دعا کرد. چند سالي بود که مشهد نرفته بوديم. در راه، اتوبوس براي شام توقف کرد. جلوي رســتوران جوان ديوانه اي نشســته بود. چند نفري هم اورا اذيت مي کردند. شــاهرخ جلو رفت و کنار جوان ديوانه نشست. ديگر کسي جرات نمي کرد که او را اذيت کند! بعد شــروع کرد با آن ديوانه صحبت کــردن. يکي از همان جوانهاي هرزه با کنايه گفت: ديوانه چو ديوانه ببيند خوشــش آيد! شاهرخ هم بلند داد زد؛ آره من ديوانه ام! ديوانه! بعد با دســت اشاره کرد و گفت: اين بابا عقل نداره اما من ، ديوانه ی خميني ام! وارد رستوران شديم. مشــغول خوردن شام بوديم. همان جوانهاي هرزه دور هم نشســته بودند. بلندبلند به هم فحش مي دادند. شــاهرخ اشاره کرد که؛ زن و بچه اينجا نشستند، آروم تر! امــا آنهــا از روي لجبازي بلندتر فحش مي دادند. شــاهرخ گفت: لااله الا الله نمي خوام دعوا کنم. اما يکدفعه و باعصبانيت از جا بلند شــد. رفت سمت ميز آنها. با خودم گفتم: الان اونها رو مي کشــه! اما آنها تاهيبت شــاهرخ راديدند ؛ پا به فرار گذاشتند! ٭٭٭ فردا صبح رســيديم مشهد. مستقيم رفتيم حرم. شاهرخ سريع رفت جلو، با آن هيکل، همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضريح! بعد هم آمد عقب و يک پيرمرد را که نمي توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوي ضريح. عصر همان روز از مســافرخانه حرکت کردم به سوي حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. مي خواستم وارد صحن اسماعيل طلائي شوم. يکدفعه ديدم کنار درب ورودي ، شاهرخ روي زمين نشسته . روبه سمت گنبد. آهسته رفتم وپشت سرش نشستم. شــانه هايش مرتب تکان مي خورد. حال خوشي پيدا کرده بود. خيره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف مي زد. مرتب مي گفــت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما مي خوام توبه کنم. خدايا منو ببخش! يا امام رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم. اشــک از چشمان من هم جاري شد. شاهرخ يک ساعتي به همين حالت بود. توي حال خودش بود و با آقا حرف مي زد. دو روز بعد برگشتيم تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد. همه خلافکاري هاي گذشته را رها کرد. هر شــب درتهران تظاهرات بود. اعتصابــات و درگيريها همه چيز را بهم ريخته بود. از مشهد که برگشتيم. شاهرخ براي نمازجماعت رفت مسجد!! خيلي تعجب کردم. فردا شب هم براي نماز،مسجد رفت. با چند تا ازبچه هاي انقلابي آنجا، آشنا شده بود. درهمه تظاهراتها شرکت ميکرد. حضور شاهرخ ، با آن قد و هيکل و قدرت، قوت قلبي براي دوســتانش بود. البته شاهرخ ازقبل هم ،ميانه ی خوبي با شاه و درباريها نداشت. بارها ديده بودم كه به شاه و خاندان سلطنت فحش ميداد. ارادت شاهرخ به امام تا آنجا رسيد که در همان ايام قبل از انقلاب سينه اش را
خالکوبي کرده بود. روي آن هم نوشته بود: خميني، فدايت شوم ٭٭٭ اوايل بهمن بود، با بچه هاي مســجد ســوار برموتورها شــديم. همه به دنبال شــاهرخ حرکت کرديم. اطراف بلوار کشــاورز رفتيم. جلوي يک رســتوران ايستاديم، رستوران تعطيل بود و کسي آنجا نبود. ِ شــاهرخ گفت: من ميدونم اينجا کجاست. صاحبش يه يهودي صهيونيست، که الان ترســيده و رفته اســرائيل، اينجا اسمش رســتورانه ؛ اما خيلي از دختراي مسلمون همين جا بي آبرو شدند. پشت اين سالن محل دانس و قمار و... است. بعد سنگي را برداشت. محکم پرت کرد که و شيشه ی ورودي را شکست. از يکي ازبچه هــاهم کوکتل مولوتوف را گرفت وبه داخل پرت کرد. بعد هم ســوار موتورها شديم و سراغ کاباره ها رفتيم. آن شب تا صبح بيشتر کاباره ها و دانسينگ هاي تهران را آتش زديم. در همان ايام پيروزي انقلاب شاهد بودم که خيلي تغيير کرده، نمازش را اول وقت و در مسجد ميخواند، رفقايش هم تغيير کرده بود. ٭٭٭ نيمه هاي شب بود. ديدم وارد خانه شد. لباسهايش خوني بود. مادر با عصبانيت رفت جلو و گفت: معلوم هست کجائي ، آخه تا کي ميخواي با مامورها درگير بشي، اين کارها به تو چه ربطي داره.. يکدفعه ميگيرن و اعدامت مي کنن پسر! نشســت روي پله ی ورودي و گفــت: اتفاقاً خيلي ربــط داره، ما از طرف خدا مســئوليم! ما با کســي درگير شــديم که جلوي قرآن واسلام ،ايســتاده، بعد به ما گفت: شــما ايمانتون ضعيفه، شــما يا به خاطر بهشــت، يا ترس از جهنم نماز ميخوني، اما راه درست اينه که ، همه ی کارهات براي خدا باشه!! مادر گفت: به به ، داري ما رو نصيحت ميکني، اين حرفاي قشــنگو از کجا ياد گرفتي!؟ خودش هم خنده اش گرفته بود. گفت: حاج آقا ، تو مسجد ميگفت. ٭٭٭ در روزهاي بهمن ماه ، شــور و حال انقلابي مردم بيشــتر شــده بود. شاهرخ با انســاني که تا چند ماه قبل ميشــناختيم بسيار متفاوت شده بود. هر شب مسجد بود. ماشــين پيکانش را فروخت و خرج بچه هاي مســجد و هزينه هاي انقلاب کرد! 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محبت 🕊💗 تنها کلیدیست که بی هیچ بهانه ای هر قفلی را باز می کند ❤️ 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیت_الله_حق_شناس برکت و فضیلت ماهی است که درهای خیرات در او باز است. مردم باید در انتظار برکات باشند، و از گناهان باید صرفنظر بشود و درآن بسیار صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده شود. هر مومن عاقلی باید غفلت نورزد، و در این ماه، خودش را آماده کند برای ماه مبارک رمضان؛ به اینکه از گناهان، خودش را پاک کند، و توبه از مافات نماید. وقتی که در این ماه آمادگی پیدا کردی، پرودگار مربی تو خواهد شد، موانع را از جلوی تو بر می دارد. دنیا خشت و گل که نیست، دنیا تعلقات است، تعلقات را باید بزنیم: چون به دست خویشتن بستی تو پای خویش را هم به دست خویشتن واکن کمال این است و بس ج1 ص 43 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ 🌳🌳 ☘️☘️☘️ رسول اکرم (ص): «شعبان شهری؛ رحم الله من أعانني على شهري» شعبان ماه من است، کسی که مرا در ماهم یاری کند، خداوند او را می آمرزد. ☘️☘️☘️ این حدیث، دعوتنامه ای برای ما در این ماه می باشد و کسی که عظمت این دعوت را درک کند، باید خود را در ردیف دعوت شدگان قرار دهد. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ منبع: ص ۱۶۵ 🆔https://t.me/+Q7ent_8-sOHJ6IYJ 🆔https://zil.ink/bettiabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا