eitaa logo
منهاج نور
157 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
ارتباط با ادمین 💐تبریک و تهنیت به مناسبت دهه کرامت 👌🏻دغدغه های بصیرتی یک دانش پژوه عبایی 📚 @betti_abaei
مشاهده در ایتا
دانلود
راههاي ورودي به آبادان، همگي يا ســقوط کــرده بود؛ يا در محاصره ی کامل قرار داشــت. تنها منطقه ی مهمي که تدارکات نيروها و رفت وآمد ازآن مســير انجام ميشد، منطقه اي در ضلع جنوبي آبادان و رودخانه بهمن شير بود. جزيره آبادان منطقه اي شــبيه به مستطيل و به طول حدود شصت کيلومتر بود که دو طرف آن را رودخانه هاي اروند و بهمن شير احاطه کرده بود. شــمال اين منطقه شهر آبادان و پالايشگاه و فرودگاه قرار داشت و جنوب آن بــه خليج فارس منتهي بود. منطقه كوي ذوالفقاري كه بيشــترين درگيريها در اطراف آن صورت ميگرفت در جنوب شــهر قرارداشــت. جاده خسروآباد و چندين روستا نيز در حوالي اين منطقه بود. نيروهاي ژاندارمري ايران در ساحل اروند مستقر شــده بودند. درروي بهمنشير هم دو پل بزرگ قرار داشت كه به نام ايستگاه هفت و ايستگاه دوازده، مشهور بود. امنيت اين مناطق دراختيار سپاه آبادان بود. لشگرهفتادو هفت خراسان نيز از سوي ارتش در اين منطقه مستقر بود. نيروهاي عراقي پس ازتصرف خرمشــهر، به ســوي جنــوب آن يعني آبادان حركت كردند. آنها با دور زدن بيابان هاي اطراف آبادان، جاده آبادان- اهواز و ســپس جاده آبادان- ماهشهر را تصرف كردند. عراقي ها در روزهاي اول آبان خودشــان را به نزديک بهمن شير رساندند. در صورت رسيدن آنها به بهمن شير و عبور از آن محاصره آبادان کامل ميشد. تنها مســير عبور به ســوي آبادان استفاده از بهمن شــير بود. نيروها با استفاده از قايقهاي بزرگ از طريق بهمن شير به سوي ماهشهر مي رفتند. ٭٭٭ نيروهاي ما هم به چند گروه تقسيم شدند. هر گروه در يکي از مناطق درگيري، خطي دفاعي را درمقابل دشــمن تشــكيل دادند. بيشــترين دفاع ما در آنسوي بهمن شير، در حوالي جاده ابوشــانک و چوئبده بود. دشمن نبايد به بهمنشير مي رسيد. بچه هاي ما ، هر شب به سوي دشمن شبيخون ميزدند و آسايش را ازآنها سلب كرده بودند. صبح روز نهم آبان بود. چند روزي بيشتر از تشکيل گروه نمي گذشت. بچه ها جلوي مقر ايستاده بودند. هنوز به سنگرهاي خود نرفته بوديم که پيرمردي سوار بر دوچرخه و با عجله به ســوي ما آمد. وقتي رســيد فوراً ســيد مجتبي را صدا ِ زد. يکــي ازبچه هاي آبادان گفت: اين آقا، اســمش درياقلي ســورانیه، اما، غلام اوراقچي صداش ميکنن، ازبچه هاي و کارش، اوراق فروشــيه، کسي را هم نداره ، محل کارش هم نزديک قبرستان و جنوب ذوالفقاريه است. سيد جلو رفت و با لبخند گفت: چي شده پيرمرد؟ غلام که رنگش پريده بود؛ بريده بريده و باترس گفت: آقا سيد، عراقيا اومدن. الان من لب ساحل بهمنشير بودم. کلي ســرباز که لهجه عربي اونها با ما فرق داره، دارن ســمت ذوالفقاري مي يان. اونها رو بهمن شــير پل زدن و جاده خسروآباد رو گرفتند! آقا سيد تو رو خدا يه كاري بكن! اين خبر، يعني محاصره ی کامل آبادان. همه ســاکت شده بوديم. بيسيمچي مقر ، همان لحظه آمد و سيد مجتبي را صدا زد. سرهنگ شکرريز ، از فرماندهي ارتش، پشــت خط بود. ايشــان هم خبرهاي جديد را تائيد کرد. بعد هم گفت هر طور ميتوانيد خودتان را نجات دهيد. ســيد، همه ی بچه ها را جمع کرد. با صلابت خاصي شــروع بــه صحبت كرد و گفت: ما امروز تو محاصره کامل هســتيم. نه راه پــس داريم، نه راه پيش، بايد بجنگيم و دشمن رو بيرون کنيم. عراقيها ديشب با عبور از شمال آبادان و عبور از کارخانه شــير و شرکت گاز رسيدند به بهمن شــير، بعد هم روي رودخانه پل زدند و به اينطرف آمدند. الان هم از سمت بهشت رضا دارن به اينطرف مي يان. امروز اينجا كربلاســت، بايد عاشــورائي بجنگيم، خدا هــم ما رو ياري خواهد کرد. من خودم جلوتر از بقيه حرکت ميکنم. صحبتهاي سيد، آنچنان روحيه اي به بچه ها داد که همه با تمام قوا به سمت جاده خسروآباد راه افتاديم. حاج آقا جمي امام جمعه آبادان و نيروهاي سپاه از سمت راست ما حرکت کردند. يک گروهان از تکاوران نيروي دريائي هم از سمت چپ. با ورود به نخلســتانهاي ذوالفقاري درگيريها آغاز شد. يکي از بچه ها به نام با توپ ۱۰۶ ، خودش را به نزديک ســاحل رســاند. علي خيلي دقيق، سنگرهاي عراقيها را هدف مي گرفت. در گرماگرم نبرد، ســيد با فرماندهي نيروي هوائي تماس گرفت و گفت: شما اگر مي توانيد، پل دشمن را بمباران کنيد. ساعتي نگذشت که دو جنگنده ی ايراني، پل عبوري دشمن و سنگرهاي اطراف آن را بمباران کردند. نيروهاي دشمن در محاصره كامل بودند. عصر همان روز، عراق شديداً مواضع