eitaa logo
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
484 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
216 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
😓 عصای دست تو را که دیدم داغ علی اکبر علیه السلام در کربلا یادم آمد.😭 🌷در محضر ، دعاگوی شما بودیم ، 22 ساله ، 18 ساله 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 📣سفارش علی آقا به برادرش آقا حسین: حسین جان بعد من مگذار اسلحه‌ام زمین بماند و تو هم بعد من بیا...در این دنیا خبری نیست و هر چه هست آنجاست... پس باید به بهترین شکل رفت... امروز، پنجشنبه ساعت 12:45 ☑️ @beytol_zahra_hasaniye
🌸رسول الله (ص) : دعای مادر از موانع اجابت دعا می گذرد. 🔺مشکات الانوار_صفحه 372 🌸 @beytol_zahra_hasaniye
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
✨مادر شهیدان مفقود الاثر #محمد_مهدی_اسماعیلی #حمیدرضا_اسماعیلی خانم پروین ضاعتی آسمانی شد و ما دیشب
🌷 محمد مهدی اسماعیلی 🌷حمیدرضا اسماعیلی 🔹🔹راوی خواهر شهید: ما اهلِ روستای کمال الملک(کله) کاشان هستیم 🔹محمد مهدی بسیجی ساده بود ، وقتی که خانه را تازه ساخته بودیم کاهگلی بود و اصرار داشت کلاس قرآن هفتگی برگزار کنیم و پدر میگفتن خجالت میکشم خانه‌ی ما کامل نیست و میگفت: قرآن در خانه برکت می آورد...بسیار جگردار و شیر دل بود. سفارش کرده بود که بعد از من اسلحه ام رویِ زمین نماند. 🔹مادر شهدا اسماعیلی اهل مسجد و احکام و علاقمند به روحانیت و مخالفِ طاغوت بود. برای رفتنِ محمد مهدی به جبهه پیش پدرم واسطه شد و اجازه اش را گرفت. 🔸حمیدرضا طلبه بود و در جوابِ دیگران که میگفتند : تو طلبه ای و آینده‌ی انقلابی می گفت: ناموس کشور در مرزها در خطرند ،الان درس بدردم نمیخورد. 🔸به مادر همیشه خواهش میکرد ۳ دعا در حقم کن. ۱_خدا به من هوش انقلابی بدهد. ۲_اخلاق نیکو ۳_لیاقت شهادت عطا کند. (سومی را بیشتر دعا کن) 🔸به مادر میگفت: حاج خانم، مادرم گفت : من مکه نرفتم حاج خانم نشدم، گفت: مطمئنم مکه میروی. بعد شهادتشان بدون نوبت بخاطر مادر ۲ شهید بودن ، مادرم را به مکه بردند. 💔در آخرین دیدار مادرم می‌گفت: به من الهام شده دیگر اینها را نمیبینم، حتی جنازه‌شان را..😭 💔حمیدرضا در آخرین دیدار به مادرم گفت: امکان دارد من هم مثل محمد مهدی مفقود بشوم و بر نگردم ،سعی کن مثل مادر باشی و التماس نکنی تا ما برگردیم و ما رو پس نگیر.😭 😔مادر شهیدان از سردار برای کنار قبرهای نمادین و خالیِ پسرانش در خواست ۳ شهید گمنام کرد، به نیابت محمد مهدی و حمیدرضا و یکی از دوستان برادرم که ایشان هم مفقودند. سردار باقرزاده با حالت شوخی گفت: مادر ، شهید گمنام میدهیم ولی دیگر حتی یک گلاب هم هزینه نمیکنیم، مادر گفتند : من خودم گلستان گل دارم، گلاب میگیرم و برای شهدا میبرم و برایشان مادری می‌کنم. 😔و اکنون مادر، دار فانی را وداع گفته و به فرزندان عزیزش پیوسته💔 مادری که در تمام سال بر سر مزار شهدای گمنام گریه نمیکرد بجز روز ، و میگفت: یا عباس علیه السلام، سه روز پیکرتان روی زمین ماند و قابل شناسایی نبودید، پسرانم بعد ۳۸ سال چه دارند برایِ شناسایی😭 💔شهدا و مادران شهدا تا همیشه شرمنده ایم💔 ۱۴۰۰/۹/۲۵ 🌷 @beytol_zahra_hasaniye
🌷 منزل شهید 🌷 ✨شیرین بود مادری با اشک بگوید: خدایا جوانان را در راه قرآن و اهلبیت علیهم السلام قرار بده... ✨می‌گفت: شما جوانان اگر بقول شهید حاج قاسم در زندگی شهید باشید، شهید می‌شوید. شما اگر در مسیر شهدا باشید حتما شهید می‌شوید... 🌷 @beytol_zahra_hasaniye
🌷 دیدار خادمین هیأت با سید اسماعیل 🌷 در روز پاسداشت و شهدا به مناسبت وفات سلام الله علیها 🔘 مادری که زائر کربلا بودند ... و زائر قتلگاه فرزندشان در عراق 😢 و تازه از سفر عتبات برگشتند 🥀 @beytol_zahra_hasaniye
✨بسم‌الله الرحمن الرحیم ✨ 🌷 در شب وفات حضرت ام البنین سلام الله در شهر ملایر در خدمت پدر و مادر شهیدان بودیم و دعاگوی شما بزرگواران. 😔😓 پدری در بستر بیماری که از لب‌های ناتوانش دعاهای نورانی بر قلبِ خسته‌مان سرازیر می‌شد. 😭مادری که از پسرانش با همان هیجانِ تازه و دست نخورده تعریف می‌کرد. داغ‌هایی که کهنه نبود برایش. گفت: 🌷پسرهای ۱۸ ساله و ۲۵ ساله ام هر دو در یک روز و با فاصله یک ساعت شهید شدند و در یک روز ان‌ها را تحویلم دادند.😭 🌷شب قبل شهادت‌شان ۲ بار خواب سید حجت الله را دیدم که دو کف دستش را نشانم داد و گفت مادر چرا رهایمان نمیکنی؟😔 بار دوم که خواب دیدم سحرگاه بلند شدم و رفتم داخل حیاط و دست بر آسمان بلند کردم و گفتم: خدایا راضی ام به رضایِ تو و به خودت سپردم‌شان.😭🤲 و آگاه شدم که فرزندانم شهید شدند.💔 ۱۴۰۳/۹/۲۴ https://eitaa.com/beytol_zahra_hasaniye