eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.1هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ @beytolghazal
برسان سلام ما را، به رفوگران هجران که هنوز پاره‌ی دل دو سه بخیه کار دارد @beytolghazal
ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت گوی از همه خوبان بربودی به لطافت ای صورت دیبای خطایی به نکویی وی قطره باران بهاری به نظافت هر ملک وجودی که به شوخی بگرفتی سلطان خیالت بنشاندی به خلافت ای سرو خرامان گذری از در رحمت وی ماه درفشان نظری از سر رأفت گویند برو تا برود صحبتت از دل ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت ای عقل نگفتم که تو در عشق نگنجی در دولت خاقان نتوان کرد خلافت با قد تو زیبا نبود سرو به نسبت با روی تو نیکو نبود مه به اضافت آن را که دلارام دهد وعده کشتن باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت شمشیر ظرافت بود از دست عزیزان درویش نباید که برنجد به ظرافت سعدی چو گرفتار شدی تن به قضا ده دریا در و مرجان بود و هول و مخافت @beytolghazal
پر از شور و شعف با سر به سویت میدوم چون رود تو دریا باش تا خود را به آغوش تو بسپارم @beytolghazal
چشمِ تو را اگر چه خمار آفریده‌اند آمیزه‌ای ز شور و شرار آفریده‌اند از سرخیِ لبان تو ای خونِ آتشین! نار آفریده‌اند، انار آفریده‌اند یک‌قطره بوی زلفِ تَرَت را چکانده‌اند در عطردانِ ذوق و بهار آفریده‌اند زندانی است روی تو در بندِ موی تو ماهی اسیر در شبِ تار آفریده‌اند مانندِ تو که پاک‌ترینی فقط یکی مانند ما هزار هزار آفریده‌اند دستم نمی‌رسد به تو ای باغِ دور دست! از بس حصار پشتِ حصار آفریده‌اند این است نسبتِ تو و این روزگارِ یأس آئینه‌ای میان غبار آفریده‌اند‌ @beytolghazal
چون گره بگشایی از مو شام گردد صبح‌ها پرده چون بگشایی از رو صبح گردد شام‌ها @beytolghazal
هر چند که هرگز نرسیدم به وصالت عمری که حرام تو شد ای عشق حلالت! طاووسی و حسنت قفس پر زدن توست ای مرغ گرفتار! چه سود از پر و بالت زيبایی امروز تو گنجی ابدی نیست بيچاره تو و دلخوشی رو به زوالت مانند اناری که سر شاخه بخشکد افسوس که هرگز نرسیدم به کمالت! پرسیدی‌ام از عشق و جوابی نشنیدی بشنو که سزاوار سکوت است سوالت یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل این بار اگر اصرار کنی، وای به حالت! @beytolghazal
تبسمی ز لب دلفریب او دیدم که هرچه با دل من کرد آن تبسم کرد @beytolghazal
تو را بینم ز بنیادِ دلم فریاد برخیزد ز آبم آتش افروزد، ز خاکم باد برخیزد چو از سنگین‌دلی‌‌های تو یاد آرم شب هجران کشم آهی که فریاد از دل فولاد برخیزد نشیند هرکه در بزمِ منِ مسکین به‌صد افسوس چو برخیزد ز تأثیرِ مکان ناشاد برخیزد اگر بر تربتِ فرهاد بنشینم ز هم‌دردی چو برخیزم فغان از تربتِ فرهاد برخیزد محبت چیست، باغی بار و برگ او گرفتاری عجب دارم که سروی زآن چمن آزاد برخیزد ز بس مشتاق بر فرمان عشقم بر هلاکِ خود به‌ خون غلطم چو دست و خنجرِ جلاد برخیزد ز بس خو کرده با جور و جفایت هرکجا طالب ز بیدادِ تو تقریبی برآرَد، داد برخیزد @beytolghazal
وقتی دلیل خواستی از من برای عشق غیر از خود تو هیچ گواهی نیافتم... @beytolghazal
بی‌تاب‌تر از جان پریشان در تب بی‌خواب‌تر از گردش هذیان بر لب بی‌رؤیت روی او بلاتکلیفم مثل گل آفتابگردان در شب @beytolghazal
من که جز هم‌نفسی با تو ندارم هوسی با وجود تو چرا دل بسپارم به کسی @beytolghazal