آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
کردهای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمیآیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ
#وحشی_بافقی
#غزل
@beytolghazal
برسان سلام ما را، به رفوگران هجران
که هنوز پارهی دل دو سه بخیه کار دارد
#شهریار
#تک_بیتی
@beytolghazal
ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
گوی از همه خوبان بربودی به لطافت
ای صورت دیبای خطایی به نکویی
وی قطره باران بهاری به نظافت
هر ملک وجودی که به شوخی بگرفتی
سلطان خیالت بنشاندی به خلافت
ای سرو خرامان گذری از در رحمت
وی ماه درفشان نظری از سر رأفت
گویند برو تا برود صحبتت از دل
ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت
ای عقل نگفتم که تو در عشق نگنجی
در دولت خاقان نتوان کرد خلافت
با قد تو زیبا نبود سرو به نسبت
با روی تو نیکو نبود مه به اضافت
آن را که دلارام دهد وعده کشتن
باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت
صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود
باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت
شمشیر ظرافت بود از دست عزیزان
درویش نباید که برنجد به ظرافت
سعدی چو گرفتار شدی تن به قضا ده
دریا در و مرجان بود و هول و مخافت
#سعدی
#غزل
@beytolghazal
پر از شور و شعف با سر به سویت میدوم چون رود
تو دریا باش تا خود را به آغوش تو بسپارم
#فاضل_نظری
#تک_بیتی
@beytolghazal
چشمِ تو را اگر چه خمار آفریدهاند
آمیزهای ز شور و شرار آفریدهاند
از سرخیِ لبان تو ای خونِ آتشین!
نار آفریدهاند، انار آفریدهاند
یکقطره بوی زلفِ تَرَت را چکاندهاند
در عطردانِ ذوق و بهار آفریدهاند
زندانی است روی تو در بندِ موی تو
ماهی اسیر در شبِ تار آفریدهاند
مانندِ تو که پاکترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریدهاند
دستم نمیرسد به تو ای باغِ دور دست!
از بس حصار پشتِ حصار آفریدهاند
این است نسبتِ تو و این روزگارِ یأس
آئینهای میان غبار آفریدهاند
#سعید_بیابانکی
#غزل
@beytolghazal
چون گره بگشایی از مو شام گردد صبحها
پرده چون بگشایی از رو صبح گردد شامها
#صائب_تبریزی
#تک_بیتی
@beytolghazal
هر چند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرام تو شد ای عشق حلالت!
طاووسی و حسنت قفس پر زدن توست
ای مرغ گرفتار! چه سود از پر و بالت
زيبایی امروز تو گنجی ابدی نیست
بيچاره تو و دلخوشی رو به زوالت
مانند اناری که سر شاخه بخشکد
افسوس که هرگز نرسیدم به کمالت!
پرسیدیام از عشق و جوابی نشنیدی
بشنو که سزاوار سکوت است سوالت
یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل
این بار اگر اصرار کنی، وای به حالت!
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
تو را بینم ز بنیادِ دلم فریاد برخیزد
ز آبم آتش افروزد، ز خاکم باد برخیزد
چو از سنگیندلیهای تو یاد آرم شب هجران
کشم آهی که فریاد از دل فولاد برخیزد
نشیند هرکه در بزمِ منِ مسکین بهصد افسوس
چو برخیزد ز تأثیرِ مکان ناشاد برخیزد
اگر بر تربتِ فرهاد بنشینم ز همدردی
چو برخیزم فغان از تربتِ فرهاد برخیزد
محبت چیست، باغی بار و برگ او گرفتاری
عجب دارم که سروی زآن چمن آزاد برخیزد
ز بس مشتاق بر فرمان عشقم بر هلاکِ خود
به خون غلطم چو دست و خنجرِ جلاد برخیزد
ز بس خو کرده با جور و جفایت هرکجا طالب
ز بیدادِ تو تقریبی برآرَد، داد برخیزد
#طالب_آملی
#غزل
@beytolghazal
بیتابتر از جان پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
بیرؤیت روی او بلاتکلیفم
مثل گل آفتابگردان در شب
#محمد_مهدی_سیار
#رباعی
@beytolghazal