eitaa logo
هیئت بی‌بی رقیه(س) اراک
311 دنبال‌کننده
12هزار عکس
7.6هزار ویدیو
104 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️مصیبت مختصر حضرت رقیه علیهاالسلام عصر روز سه شنبه در خرابه در كنار حضرت زينب(س) نشسته بود. جمعي از كودكان شامي را ديد كه در رفت و آمد هستند. پرسيد: عمه جان! اينان كجا مي روند؟ حضرت زينب(س)فرمود: عزيزم اين ها به خانه هايشان مي روند. پرسيد: عمه! مگر ما خانه نداريم؟ فرمودند: چرا عزيزم، خانه ما در مدينه است. تا نام مدينه را شنيد، خاطرات زيباي همراهي با پدر در ذهن او آمد. بلافاصله پرسيد: عمه! پدرم كجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل ديگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوي غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسي از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤيا پدر را ديد. سراسيمه از خواب بيدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جويي نمود، به گونه اي كه با صداي ناله و گريه او تمام اهل به شيون و ناله پرداختند. خبر را به يزيد رساندند، دستور داد سر بريده پدرش را برايش ببرند. رأس مطهر سيد الشهدا را در ميان طَبَق جاي داده، وارد خرابه كردند و مقابل اين دختر قرار دادند. سرپوش طبق را كنار زد، سر مطهر را ديد، سر را برداشت و د رآغوش كشيد. بر پيشاني و لبهاي پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه كسي صورت شما را به خونت رنگين كرد؟ پدر جان چه كسي رگهاي گردنت را بريده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذي أَيتَمَني علي صِغَرِ سِنِّيِ» چه كسي مرا در كودكي يتيم كرد؟ پدر جان يتيم به چه كسي پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان كاش خاك را بالش زير سرم قرار مي دادم، ولي محاسنت را خضاب شده به خونت نمي ديدم. دختر خردسال حسين(ع) آن قدر شيرين زباني كرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خيال كردند به خواب رفته. وقتي به سراغ او آمدند، از دنيا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. 🔹شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساكه 5/141 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
#در_حسرت_روضه_اباعبدالله❤️... #هیچ_چیز_با_امام_حسین❤️ #برابری_نمیکند 🍃 #علامه_طباطبایی ای کاش بنده مرثیه خوان حضرت #سیدالشهدا❤️ بودم ، همه درس و بحثهای طول عمرم ، با یک مرثیه خوانی #امام_حسین❤️ برابری نمی کند . @olama12
🏴اوج مصیبت در ‌‌ رهبر معظم انقلاب: 🍂 به نظر من اوج مصیبت در کربلا، شهادت علیه السلام و این طفل شش ماهه در آغوش پدر است. معمولاً از روز هفتم محرّم تشنگی اصحاب علیه السلام و خاندان پیغمبر را مطرح میکنند اما عطش با عطش ، آن هم بچّه‌ی شیرخوار، قابل مقایسه نیست.
نعلبندی در زندگی می‌‌کرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به ؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از راه شد. رفیق بین راه شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب را بدهم؟ ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش. کرد من و همه‌ی اموالی که با من است مال تو، جنازه‌ی مرا به کربلا برسان. یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر ، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، جاری شد. رو به قبر سیدالشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم. در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه زلال جوشید، خود اینها جنازه‌ی این یزدی را دادند، کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در کربلا کن. جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حر‌ف‌ها را چرا می‌‌زنی؟ لب فرو بست. شبی با اهل و عیالش در نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: تو را می‌خواهد. همراه او رفت؛ دید قبله‌ی عالم امکان در عرشه منبری است، جمعی که پای نشستند قابل احصاء نیست. صدا زد از بالای منبر: جعفر، بیا! وقتی رفت، فرمود: چرا بستی؟ به مردم بگو و منتشر کن تا بدانند به زائر قبر جدّمان، علیهماالسلام، چه نظری داریم. ‌یاعلی.
‌🟢اسمش حاج حسن خیّر بود، بار و بندیلش را بست و زد به دل جاده برای زیارت علیه‌السلام،با پای پیاده،مثل همین زائران اربعین خودمان... ‌ ❇️‌‌به عتبات رسید و یک دل سیر زیارت کرد،کاظمین، ، ،در مسیر بازگشت از خستگی خوابش برد... ‌‌ ‌‌❇️خواب ارواحنافداه را دید،برای دستبوسی رفت خدمت حضرت، آقا سوال کردند: «کجا بودی و به کجا می روی؟» ‌ ‌❇️جواب داد: کربلا بودم و به شهر خودم باز می گردم، امام زمان ارواحنافداه فرمودند : «این چه کربلایی است که مقبول نشده؟! » ‌ ‌❇️رنگ از رخسارش پرید، پرسید چرا زیارتم قبول نشده جانم بقربانتان؟ ‌ ‌❇️آقا فرمودند : «به حرم رفتی و برای ظهور ما دعا نکردی!، مگر نه اینکه من منتقم خون جدِ مظلومم حسین_ابن_علی علیه السلام هستم؟» ‌ ‌ 💥از خواب پرید و به کربلا برگشت... ‌ ‌حاج حسن زیارتش قبول نشد، دعای_فرج را نخوانده بود و دست خالی از زیر قبة_الحسین باز گشته بود... ‌ ‌🏴دوستانی که عازم هستید... ‌ ‌❇️قدم هاتون رو به نیت ظهور بردارید،دعا برای امام زمان رو به هیچ عنوان فراموش نکنید تا به برکت دعا برای ظهور ان شاءالله فرج آقا نزدیکتر و دعاهاتون مستجاب بشه🙏🏻 ‌‌‌