بغض قلم
لیست آموزشهای کانال سنجاق شده. 📒 آموزش روایتنویسی و سوادروایت(۱۵ جلسه) https://eitaa.com/bibl
آموزشهای داستاننویسی و روایت اینجا سنجاق شده ❤️
بغض قلم
مصیبتنامه/ قسمت اول/ ویژه ایام نمایشگاه کتاب 😒😄 مامانجان امروز قدم بر دیدهام نهادند و اتاقم را
مصیبتنامه/قسمت دوم/ ویژه ایام نمایشگاه کتاب
از قدیم تا امروز نویسندگی کلاس داشته و دارد. هرچند پول ندارد ولی کلاس چرا.
تا کتاب را ننوشتی ذهنت دارد سوراخ میشود که تو رو خدا مرا بنویس! مرا خلق کن. همین که دست به نوشتن گرفتی، شخصیتها دیگر به اراده تو نیستند، میزنند توی سر و کله هم و هرکاری دوست دارند میکنند.
قبل چاپ به همه جا التماس میکنی که کارم را چاپ کنید و بعد چاپ حسرت میخوری چرا انقدر کم بازنویسی کردم و کاش انقدر زود چاپ نمیکردم.
بعد هم ناشرها چاپ کتاب را آنقدر طول میدهند که خودت حالت از آن چه نوشتی بهم میخورد و دوست داری پارهپارهاش کنی. از طرفی این کتابی که نمیخواهی سر به تنش باشد را دوست داری.
برای دیده شدنش توی نمایشگاه کتاب هی پست و استوری میگذاری و الکی خوشی.
حالا کار از کار گذشته و این کتاب توی خانههای دیگر هم هست و تو دیگر نمیتوانی با به روز شدن فکر و اندیشهات آن را به روز کنی. میترسی نکند کسی با خواندن آن به جایی برسد که نباید.
از طرفی هم بقیه شخصیتها را جزئی از زندگی واقعی خود نویسنده میدانند و آن وقت است که باید خر بیاری و باقالی پر کنی 😭 که من به امامزاده بیژن قسم این شکلی نیستم.
یکی بگوید، نویسندگی جز دیوانگی و عشق به این دیوانگی چیست؟!
#ادامه_دارد
🆔 @bibliophil
03.Ale.imran.105-107.mp3
3.05M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۱۰۵ تا ۱۰۷ | سوره آلعمران | وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ ۚ وَأُولَٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ۱۰۵
يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ ۚ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ ۱۰۶
وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ۱۰۷
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: ۱۰min
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
خبر خوب امروز چاپ رمان نوجوان خانم کبریالتج که سال قبل رمان مرگ بر مدرسه رو نوشتند.
قبل چاپ این کتاب مطالعه کردم و لذت بردم. با محوریت درگیری نوجوانها با موج کرهای نوشته شده است.
🆔 @bibliophil
یه رمان نوجوان دیگه هم فردا رونمایی میشه
به قلم دوست عزیزم خانم خدابخشی
و به ماجرای معراجپیامبر در قالب داستانی امروزی پرداخته
چقدر خوبه که رماننوجوان تالیفی رونق گرفته
اونم به قلم نویسندههای دغدغمند
🆔 @bibliophil
بغض قلم
فردا برا دیدن اساتید ساعت ۱۰:۳۰ نمایشگاه هستم، دوست داشتید بیاید، ببینمتون. 🆔 @bibliophil
اینم نشر صاد و حضورم در محل تولد #شب_آبستن کنار نویسندگان و اساتید نشر صاد همین امروز صبح
از راست:
استاد فلاح هاشمی مسئول نشر صاد
استاد مهدی کفاش(نویسنده راهنما شبآبستن)
آقای ناظری، خانمقلیزاد و خانم سوزنگران برندههای ادوار مختلف جشنواره خودنویس
و بنده حقیر
و گلدون هم کتابهای متولد شده ما 😘
🆔 @bibliophil
وقتی چند تا شغل داری!
امروز امضا من سوژه شده بود...
و دعوا شده بود که به جا نویسندگی
طراحی ادامه بده😒😉
🆔 @bibliophil
اینم سهتا کتاب داغ داغ از بهترین استادهایی که تا حالا داشتم.
👇 دورت بگردم/ سفرنامه حج خانم فائضه غفارحدادی
👇صدای تاریکی/ رمان نوجوان خانم نیلوفر مالک
👇 برفاب/ رمان بزرگسال با محوریت بانوان از خانم مرضیه نفری
🆔 @bibliophil
بغض قلم
📒 روزنوشت دختر چراغ خانه 💐 به قلم خانم صدیقه هویدا #پیام_های_شما 🆔 @bibliophil
📒روزنوشت #دختر_چراغ_خانه
💐به قلم خانم صدیقه هویدا
صدای زنگ آیفون را که شنیدم، از توی مانیتور دیدم عروسک به بغل ایستاده. دکمهی دربازکن را زدم و مثل قاصدک به سویش پرواز کردم.
او را به خود چلاندم، نفس عمیقی کشیدم. شامّهام از عطر موهای نرم و لطیفش پر شد. بوسهی محکمی به لپّش زدم، تنش هنوز بوی نوزاد میداد.
سرزندگی را با تمام وجود، حس کردم. حالم جا آمد و خستگی از تنم در رفت.
دستهای ظریفش را گرفتم: با کی اومدی؟
دستش را در آورد، صدایش مثل نغمهی موسیقی توی گوشم پیچید: با مامان.
دوید سمت ایوان و کفشهایش را درآورد.
چند دقیقه توی اتاق پلکید، از پشت پنجره نگاهش افتاد به باغچه.
چشمهایش برق زد : بِلیم تو حیاط حَلَسون بِگیلَم. دمپایی پوشید و دوید بیرون. ساعتی با حلزونها بازی کرد.
باصدای نازکش گفت: مامان سِگیگ اَدا میخوام. دلم غنج رفت برای مامان صدیق گفتنش: اسمتو بگو تاغذا بیارم. از کانترآشپزخانه آمد بالا: اِسَم ماتِه حلما.
برایش غذا کشیدم: چن سالته عروسک؟ پرید پایین: سه سال.
چند قاشق غذا خورد. دوباره گفت: بِلیم تو حیاط. شیلنگ را برداشت، به هوای آب دادن گلها حسابی آببازی کرد. لباسش خیس شد، شیر را سفت کردم و بردمش تو. تلویزیون را روشن کردم . چند دقیقه که کارتون دید، عروسک به بغل رفت توی کمد دیواری روی رختخوابها. با عروسکش حرف میزد و برایش شعر میخواند.
میوه آوردم: فاطمه بیا میوه بخور. با رختخوابها پرید پایین. یک قاچ پرتقال دادم دستش: تو کوچولویی؟
گذاشت توی دهانش: کوچولو نیسم. کلاس میلَم.
برس را از توی کیفش برداشت رفت جلوی آینه: میخوام خوشِل بشم. گفتم : خوشگلی بده من اون برسو همه موهاتو کندی.
کمکم بهانهی مامان گرفت.
گفتم: زنگ بزنم بیاد ببردت؟ گفت: آلِه. اُجا لَفته؟ چِلا نمیاد؟
بغض کرد. پیام دادم آمد دنبالش.
صدای زنگ آیفون را که شنید باخندهای شیرین و کودکانه مرواریدهای ریز و یکدستش را به نمایش گذاشت : آخ جون مامان اومد. کفش پوشیده و نپوشیده دوید توی حیاط: مامان .... مامان جونم.....
بردمش دم در. به هوای آدامس راضی شد بوس بدهد، فورا لپّ لطیفش را پاک کرد و پرید بغل مامان.
با رفتنش غم به دلم چنگ انداخت. انگار تمام شور و نشاط را با خود یکباره برد. اتاقها را که جمع و جور میکردم، شلوغکاری و شیرینزبانیش توی ذهنم میآمد.
برگشتم سمت اتاق، با خود گفتم خدایا شکرت که دخترم را صاحب دختر کردی تا قلبش را شاد کند و خانهاش را از شور و هیجان پر کند. وقتی بی حوصله است، با شیرینکاریهایش او را سرگرم کند . هنگام کسالت، هوایش را داشته باشد و مونس تنهاییاش باشد.
وقتی همسرش خسته و مانده از راه میرسد از خوشحالی جیغ بکشد و از گردنش آویزان شود و با صدای بچگانهاش بگوید: باباجونم ... و کوفتگی صبح تا شب را از جانش بتکاند.
ای خدای مهربان، به برکت حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) تمام آرزومندان را صاحب دختر کن و به مادران سرزمینم راه و رسم تربیت صحیح و زینبگونهی دختران را بیاموز.
#روز_دختر
#پیام_های_شما
🆔 @bibliophil
03.Ale.imran.108.mp3
1.85M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۱۰۸ | سوره آلعمران | تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ ۗ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعَالَمِينَ
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: ۶min
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
مرد دوست داشت امام رضا را ببیند، به او سلام کند و از ایشان برای تبرک لباس و سکه بگیرد.
وارد اتاقی که امام در آن حضور داشت، شد.
سلام کرد، قبل از اینکه بخواهد، امام دو لباس به او عطا کرد و سی درهم از درهمهایی که به نام خودشان سکه زده شده بود، به او بخشید.
📒کتاب علیبنموسیالرضا/ دکتر مرضیه محمدزاده/ انتشارات دلیلما
هر جا اگر به خواستهها لطف می شود
در این حرم نخواستهها نیز داده شد
از بس کریم بود که درهم خرید و رفت
در ازدحام، حاجت ما نیز داده شد
#امام_رضا
#کتاب
#بغض_قلم
#جمع_دوستداران_کتاب
🆔 @bibliophil
داستان شب آبستن با این جملهی مائده آغاز می شود: «میخواهم پسرم را بکشم». همین جا کشمکشهای داستان برای مادری که با وجود علاقهی بسیار میخواهد پسرش را بکشد، آغاز میگردد.
داستان در شبی آبستن، سختی تصمیمگیری برای مائده و امید پیرامون مشکل پیش آمده را به تصویر میکشد تا روشنای سحر پرده از این تصمیم مهم بردارد.
فریب جهان قصهی روشن است
سحر تا چه زاید چون شب آبستن است. (حافظ)
👇لینک خرید اینترنتی نسخهالکترونیک و کاغذی کتاب #شبآبستن
https://saadpub.ir/product/%D8%B4%D8%A8-%D8%A2%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D9%86/
👇خرید حضوری:
نمایشگاه کتاب، راهرو ۱۸/ غرفه ۳۹۶/ نشر صاد
🆔 @bibliophil