eitaa logo
بغض قلم
644 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
299 ویدیو
33 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.28M
📒مروری بر کتاب آینه‌داران آفتاب 🔹قسمت چهل و هفتم/ منزل شانزدهم/ منزل زباله اولین پالایش یاران 🖌استاد محمدرضا سنگری 👇شناختی نو از یاران امام‌حسین 🆔 @bibliophil
💐بهترین تراپیست من! خوب یا بد از آن انسان‌های غالبا سر خوش و خندانم. بیشترین ایموجی ارسالی من 😂 هم این ایموجی است و این برای اطرافيان مسرت‌بخش است. اما یک مشکل بزرگ هم همیشه در کمین انسان‌های همیشه خندان نشسته. وقتی همیشه بخندی، همه از تو انتظار دارند چهره شاد و خندان همیشگی تو را ببینند و هرگز تحمل غم و ناراحتی یا حتی سکوت تو برای اطرافيان قابل قبول نیست. روز جشن ولادت امام‌رضا، همه با یک نگاه می‌فهمیدند که کوهی از غم توی صورتم جا خوش کرده. آن صورت همیشه خندان آن روز همراه من نبود. دلیل غم مهم نیست، مهم راه گذشتن از غم‌ است که همه‌ی ما توی زندگی هر روز و هر روز با آن درگیریم و زیاد و کم آن را تجربه کرده‌ایم. غم برای عبور کردن است ولی چه‌طور؟! چه طور باید از غم گذشت؟ اصلا غم می‌گذرد یا می‌ماند؟ چهره‌ام آن‌قدر شکسته بود که بعد جشن چندنفری آمدند و پرسیدند: خوبی؟! و من سعی می‌کردم خوب باشم. ولی نبودم. تا اینکه جشن شروع شد، مداح و سخنران از روزهای شیرین امام‌رضایی شدن خواندند و گفتند. من رفتم به خاطرات‌. به سال‌ها قبل به این جمع باصفایی که شانزده سال پیش پیدایش کردم یا شاید آن‌ها مرا پیدا کردن یا اصلا امام‌رضا تک به تک دست‌مان را گذاشت توی دست هم. به روزهای سخت زندگی که کار کردن توی همین جمع حالم را خوب کرده بود. مادرم هم می‌دانست که هیچ‌جا و هیچ‌چیز به اندازه این جمع، حالم را خوب نمی‌کند. برای اولین بار با اصرار گفت: جان امام‌رضا برو هیئت! بعد از جشن من آن آدم چند ساعت قبل نبودم. نه اینکه غم کوله‌بار بسته باشد و رفته باشد، غم سر جایش بود. غم برایم از بین نرفته بود ولی قابل تحمل‌تر شده بود. غم بود، ولی من آن آدم قبل نبودم. قوی‌تر شده بودم. تحمل و صبرم بیشتر شده بود. اگر دنیا دنیا پول مشاور و روانشناس و تراپیست می‌دادم به این حال خوب نمی‌رسیدم. باید اعتراف کنم که تراپیست من جمع رفقای امام‌رضایی است. کاش قدر جمع‌مان را بیشتر بدانیم که شیطان به دنبال متفرق کردن جمع‌ انسان‌های خدایی است تا ظهور بیش از پیش به تأخیر مبتلا شود. کجا پیدا کنم دیگر شراب از این طهوراتر؟ بهشت اینجاست، اینجایی که دارم چای می‌نوشم 🆔 @bibliophil
هدایت شده از بغض قلم
لیست آموزش‌های کانال سنجاق شده. 📒 آموزش روایت‌نویسی و سوادروایت(۱۵ جلسه) https://eitaa.com/bibliophil/1227 📒 آموزش عناصر مقدماتی داستان‌نویسی(۸ جلسه) https://eitaa.com/bibliophil/1225 📒 آموزش سبک‌های مختلف داستان‌نویسی ایرانی(۳۰ جلسه) https://eitaa.com/bibliophil/2394 📒سی‌و‌هشت جلسه آموزش تخصصی داستان‌نویسی https://eitaa.com/bibliophil/477 📒 آموزش شعر https://eitaa.com/bibliophil/1336 📒صوت کلاس‌های نویسندگی https://eitaa.com/bibliophil/442 📒طنزنویسی(۵‌جلسه) https://eitaa.com/bibliophil/3051 📒چگونه داستان کوچک بنویسیم؟! https://eitaa.com/bibliophil/3727 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
03.Ale.imran.116-117.mp3
2.55M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۱۱۶ و ۱۱۷ | سوره آل‌عمران | إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا ۖ وَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۚ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ۱۱۶ مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هَٰذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ ۚ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَٰكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ۱۱۷ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۹min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رونمایی از کتاب دوست عزیزم خانم فاطمه شایان ‌پویا با موضوع جمعیت
- خاله، فالت بگیرم؟ فال حافظه‌ها… این تن بمیره راست راسته. خاطرات در ذهنش چرخ خورد؛ حافظ… شب‌های یلدا… دانه‌های سرخ انار… مادربزرگ که آرزو داشت روزی برسد ملیکا با خواهرها و برادرهایش پای سفره بنشینند و حافظ بخوانند. آرزوی محال… نمی‌فهمید پسربچه به چه لهجه‌ای حرف می‌زند. اما صورت آفتاب‌خورده و موهای آشفته و آن لباس نازک و کهنه‌اش توی سرما، باعث شد تن به قضا بدهد. پسربچه، مرغ عشق فیروزه‌ای‌رنگی را بالا آورد و به سمت جعبه برد. مرغ عشق، از روی انگشت پسرک، روی لبه جعبه پرید. بعد سر پایین برد و یکی از کاغذهای تا خورده را با منقار کوچکش بیرون کشید. پسرک کاغذ را جلو آورد. همان وقت بود که ملیکا داشت توی کیف پول پوست‌ماری‌اش به دنبال پول‌های چنج‌شده می‌گشت. عاقبت هم یک تراول درشت تا نخورده، بیرون کشید و به دست پسرک داد. برق چشم‌های پسرک، حتی زیر نور بی‌رمق دم غروب، دیدنی بود. پسرک تراول را بوسید و شروع کرد به قر دادن. دندان‌های سفیدش توی صورت سیاه و چرک گرفته‌اش خیلی به چشم می‌آمد. بی‌اختیار یاد سجاد افتاد: - خودم قول می‌دم داداشت باشم ملیکا. لبخند تلخی زد. سجاد… توی این سال‌ها کجا بود تا تنهایی‌هایش را ببیند. 📒پلاسما/ فاطمه شایان پویا 🆔 @bibliophil
یا امام رضا ایران کشور شماست😭
اینکه یه عده الان شاد هستند از این اتفاق یعنی ما جای درست تاریخ ایستادیم چون یه روزی بود روی تله‌زینبیه جلوی چشم یه خواهر هم یه عده شادی کردن 😭😭 اگه رئیس‌جمهور شهید شده باشند چه سعادتی از این بالاتر که ما ملت شهادتیم و بزرگترین خادم کشورمون لایق شهادت و وظیفه ما ایستادن مثل حضرت زینب حتی اگه بهمون بخندن 😭 ما جای درست تاریخ ایستادیم و ناامیدی اشتباه‌ترین کار این لحظه است. شهید دستش بازتر و میلیون‌ها برابر زمان حیات گشایش برای جهان‌ خواهند داشت. نگاه کنیم به شهادت حاج‌قاسم شهادت سردار زاهدی و گشایش‌های بعد آن و طوفان‌الاقصی و ... و دیده نشدن ستاره‌ها بعد از طلوع خورشید ستاره‌ها که دیده نشدن بدون خورشید بالا اومدن‌ش نزدیکه نزدیکه و ظهور و ظهور و ظهور 👇خدایا دل ملت‌های آزاده دنیا رو در شب ولادت امام‌رضا شاد کن 😭
حکومتی که مردم برای خادم و کارگزارش به حرم ها بریزند، سیل دعا و صلوات راه بیاندازد، شکست ندارد...