انتظار...
بین سلولهای سیاه از رذالت بعثیها پا به پای مصطفی به دنبال طوبی بودیم که یکباره سر از آوارهای ضاحیه برون آوردیم.
طوبی را یافتیم اما خبری از سید و یارانش نیست. بیخبری از خبر بد شنیدن بدتر است. دردی زجرآور دارد. ذره ذره آب میکند. تا بذر امید قصد جوانه زدن میکند، آفت بیم و هراس آن را خشک میکند. نه فکر کنید اینها را که میگویم، لقلقه زبان است؛ نه.
همه را چشیدهایم.
شامگاه ۱۳خرداد ۶۸....
انتظاری کشنده برای خبر بهبودی سیدروحالله. نوجوان بودم اما تلخی طعمش تازگی دارد. به همان تازگیِ تلخکامیِ گم شدن رییس جمهور محبوبمان سید ابراهیم در شامگاه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳.
سانحه سقوط بالگرد...
حالا، تازهتر از همه شامگاه ۷ مهر ۱۴۰۳...
باز هم انتظار، انتظار برای سلامت ماندن سید مقاومت، سید حسن نصرالله.
نمیدانم. شاید خدا دارد به ما راه انتظار میآموزد. انتظارِ با اضطرار...
میخواهد بگوید برای سید و مولای غریبتان هم منتظرِ مضطر باشید.
نه منتظرِ مرفّه....
"یا صاحب الزمان عجل علی ظهورک"
✍ #مریم_غلامی
#لبنان
#سیدحسننصرالله
#حزب_الله_پیروز_است
#بغض_قلم
#جمع_دوستداران_کتاب
👇دورهمگرام
🆔 @bibliophil