eitaa logo
بغض قلم
630 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
310 ویدیو
34 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
جلسه دوم Ringtone.MP3
23.47M
✍آموزش داستان‌نویسی / جلسه دوم مباحث این جلسه: بخش اول مضمون و ایده جلسه بعد هم ادامه ایده میگم ایده حرفش زیاد 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
02.Baqara.046.mp3
930.5K
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت چهل و ششم | سوره بقره | الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 4mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جلسه سوم Ringtone.MP3
17.42M
✍آموزش داستان‌نویسی / جلسه سوم مباحث این جلسه: بخش دوم مضمون و ایده جلسه بعد این موارد داخل یک داستان بررسی می‌کنیم. 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📒 چه طوری بچه‌ام رو کتاب‌خوان کنم! 👇استاد جواد محقق/ نویسنده 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تازه دانستم نه با آب و نه با نان زنده‌ام تازه فهمیدم نه با جسم و نه با جان زنده‌ام تازگی‌ها باورم شد این‌که مثل هر غریب دورتر از خود دلی دارم که با آن زنده‌ام هرکجا رفتم به چشمان من آمد خاک او دورِ نزدیکی که از او سخت حیران زنده‌ام گرم او بودم دریغا دیر فهمیدم که من با چه گرمایی در آغوش زمستان زنده‌ام.. سایه‌وار از خود ندارم هیچ دور از آفتاب هرکجا باشم به خورشید خراسان زنده‌ام 📝 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
02.Baqara.047.mp3
1.84M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت چهل و هفتم | سوره بقره | يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 9mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پسنده خواب دیشب خود را برای همسایه پیرش تعریف می‌کرد. سن‌وسال پسنده کمتر از او بود. پسنده به راحتی می‌توانست کارهای خانه‌اش را انجام بدهد. نان بپزد، غذا درست کند به خروس و مرغ و جوجه‌هایش آب و دانه بدهد. او در شهر نیشابور تنها بود و هیچ‌کس را نداشت. بلقیس با خنده به او گفت:(ان‌شالله که تعبیر خوبیش را به همین زودی‌های ببینی.) پسنده لبخند زد. صدایی به گوششان خورد. یکی از پسرهای بلقیس که نامش طاهر بود با عجله آمد و گفت:(ننه یک کاروان از مدینه به نیشابور آمده.می‌گویند پسر رسول خدا در این کاروان است) چشم‌ پسنده برق زد. بلقیس به جایی که سر و صدا از آن بلند بود نگاه کرد و گفت:(کو کجاست؟ چرا من او را نمی‌بینم!) قلب پسنده به تاپ تاپ افتاد. او با خودش فکر کرد:(نکند آن مرد نورانی، امام رضا باشد.) همه رفتند. جز بلقیس و پسنده. کاروان به کوچه آنها نزدیک شد. ناگهان اسب سفیدی از کاروان جلو افتاد. اسب به خانه پسنده رسید. مردی نورانی پایین آمد و سلام کرد. پسنده با بغض گفت:(سلام آقا خوش آمدید!) امام رضا حال بلقیس و مردم کوچه را پرسید. پسنده در چوبی و کهنه خانه‌اش را باز کرد و گفت:(آقا بفرمایید!) امام‌رضا به خانه او پا گذاشت. نهال کوچکی از بادام در خانه پسنده کاشت. پسنده نمی‌دانست چه کند برای امام و همراهانش آب و میوه بیاورد یا با آنها حرف بزند. بلقیس با گریه پسنده را کنار کشید و گفت:(خواب دیشب تو تعبیر شد. آن مرد نورانی همین امام رضا است!) 📒کتاب مرغابی‌های مهمان / مجیدملا‌محمدی/ به‌نشر 🆔 @bibliophil