کتاب گوشیهای آرمی از تنهایی و گوشهگیری ریحانه در مدرسه شروع میشود. این تنهایی با ورود گوشیهای شرکت آرمی بیشتر هم میشود.
گوشیهای عجیبی که بچهها را جذب خودش میکند و بچهها شبیه ربات مسخ گوشی میشوند. اینجا ریحانه باید به کمک پدربزرگ بچهها را از شر گوشیهای دشمن نجات بدهد.
کتاب از نظر دغدغه و دلسوزی برای نوجوانها قابل ستایش است اما نسل نوجوان امروز و حتی بزرگترها ناگزیر برای انواع فعالیتهای روزمره نیازمند استفاده از گوشی هستند. اما نگاه داستان به گوشی یک نگاه منفی و سیاه است که اختیار و قدرت انتخاب انسانها در آن نقشی ندارد و انگار فقط افراد با ایمان مثل پدربزرگ از این مسخ در امان هستند.
نویسنده قصد داشته با یک داستان فانتزی ضرر گوشی را گوشزد کند اما شعارزدگیها و پرداخت ضعیف داستان خواننده را آزار میدهد.
از همین اسم کتاب بیطرف نبودن نویسنده مشهود است و جذابیت خواندن داستان را از خواننده میگیرد.
خوب بود، داستان به راههای درست استفاده از گوشی میپرداخت به جای اینکه گوشی را وسیلهای برای مسخ افراد بیایمان معرفی کند.
#داستان_نوجوان
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
ریحانه وارد کلاس شد و با دیدن صحنهای که دید، نزدیک بود شاخ دربیاورد. همه بچههای کلاس مثل رباتهای صاف روی نیمکت نشسته بودند و گوشیهایشان را روبروی صورت گرفته بودند. ریحانه اول سلام آرامی کرد. هیچ کس جواب نداد. بعد کم کم صدایش را بالاتر برد و گفت سلام بچهها. باز هم کسی جواب نداد.
همین که گوشی را جلوی صورتش گرفت، ناگهان برنامهای به صورت باز شد. ریحانه حس کرد نیرویی نگاهش را به صفحه گوشی قفل کرده و نمیتواند تکانش دهد. تصویری داخل برنامه باز شد. رنگهایی که به شکل دایرهوار دور هم میچرخیدند و بعد انگار نیرویی محکم او را به داخل گوشی میکشاند. نمیتوانست چشم از گوشی بردارد. حس کرد دارد از جایی که هست کنده میشود و توی گوشی میرود. چیزی او را محکم گرفته و به داخل صفحه گوشی میبرد. حس میکرد جانش دارد از بدنش خارج میشود.
بیاختیار در فضایی چرخ میخورد و با سرعت جلو میرفت. ناگهان به سالن بزرگی پرتاب شد. صدای موسیقی تندی همه جا را برداشته بود. دور تا دورش پر از بچه های جور واجور بود.
#داستان_نوجوان
📒گوشیهای آرمی/ نسیبه استکی
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقاجان...
هوا سرد است و دلتنگ زیارت میشود روحم
کنارت کم شود از وسعت غمها و اندوهم
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
04.Nisa_.164.mp3
3.3M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۱۶۴ |
وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ ۚ وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَىٰ تَكْلِيمًا
وبه پيامبرانى كه پيش از اين داستان آنان را برايت باز گفتهايم وپيامبرانى كه ماجراى آنان را براى تو نگفتهايم نيز وحى كرديم و خداوند با موسى سخن گفت، سخن گفتنى ويژه.
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: ۱۰min
#قرآن
#نسا #نسا_۱۶۴
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
📒داستانک(یلدای چهلم)
🖌محدثه قاسمپور
قطرهها که روی سنگ لغزیدند، چینهای دست بیبی عطر گلاب گرفت. دست به کمر چهار کاسهی گلسرخی را از سبد بیرون آورد. کاسهها را پر از انار کرد. اولی را جلوی مرد گذاشت. روی دوتای بعد نمک پاشید و جلوی پسرها گذاشت. کاسهچهارم که بر زمین افتاد، سرخی تازهای به نام پسرها بخشید. بعد چهل سال، جمعشان جمع شده بود.
📒 چله/ یلدانامه
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 هنگام صحبت با مادر حتی پای تلفن دو زانو مینشست و اگر پدر و مادر بیست بار به اتاقش میآمدند هر بیست بار به احترامشان از جا بلند میشد. در خواب به مادرش گفته بود: من منشی اميرالمومنين شدهام.
#روز_مادر
#یلدا
#شهید_علی_ماهانی
#گلزار_شهدای_کرمان
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
14_901123_Qeraati_Tafsir_www.RASEKHOON.net.mp3
940.5K
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۱۶۵ | رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا
پيامبرانى (را فرستاديم) كه بشارتدهنده و بيمدهنده بودند، تا پس از پيامبران، براى مردم بر خدا حجّتى نباشد و خداوند همواره شكستناپذير و حكيم است
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: ۷min
#قرآن
#نسا #نسا_۱۶۵
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
حدود هفت، هشت سال پیش برای وبلاگهای خبری، گزارش مناسبتی مینوشتم، یکی از گزارشها که خیلی دیده شد؛ دربارهی شب یلدا بود که بدون اسم خودم داخل خیلی از سایتها هست. طولانی ولی جالبه ❤️
❤️یلدا در فرهنگهای مختلف ایرانی
✍ محدثه قاسمپور
مادربزرگ دور کرسی جمعمان میکرد و گندم برشته در دستهایمان میریخت. پشت غولها را در سیاهی شب بلند یلدا به امید آمدن دوبارهی خورشید به زمین میزد. مادربزرگ میگفت: آخر داستان، این زمستان است که تمام میشود و سیاهیاش میماند برای زغال.
شب آخر پاییز یعنی اولین شب شروع زمستان به بهانه دقایقی طولانیتر شدن شب، به شب یلدا معروف است. همین دقایقی طولانیتر شدن این شب باعث شده هر گوشه این سرزمین رنگارنگ مردم با آداب و رسومی کهن دورهم جمع شوند؛ آداب و رسومی که این روزها غبار فراموشی بر آن پاشیده شده و تنها کمی از آن باقی مانده است. آداب و رسوم شب یلدا پیوند عمیقی با فرهنگ اسلامی و ایرانی این سرزمین دارد. چند نمونه از این آداب و رسوم جالب را مرور می کنیم.
خواندن کتاب و قصهگویی
در گذشته نبودن رسانههای تصویری و مکتوب باعث میشد، فرهنگ شفاهی سینه به سینه منتقل گردد، قصهگویی و نقل افسانهها از این فرهنگ برخاستهاند. با مکتوب شدن داستانها و ورود اسلام به ایران، مطالعه کتب از جمله قرآن و داستانهای کهن ایرانی در شب یلدا نیز مرسوم شد. برای مثال:
در فریدون شهر خور ختم انعام میگیرند و به تلاوت کنندگان هدیه میدهند. شبیه این مراسم در طالقان نیز در خانه بزرگ ده برگزار میشود، مردم در خانه بزرگ ده جمع میشوند، وی قرآن میخواند و برای پرباری محصول دعا میکند.
گلپایگانیها شاهنامهخوانی را با نام حضرت علی (علیه السلام) شروع میکنند و در تهران قدیم هم رفتن به قهوهخانه و گوش دادن به صدای نقال رواج داشت. در شاهرود هم ۹۰ بیتی ملاقات خضر و امام علی را میخوانند.
در کردستان نیز تا بانگ خروس داستان حسین کرد میگویند و هرکس در حین داستان حرف بزند، جریمه میشود.
مادربزرگهای قزوینی داستان ننه سرما میگویند. اگر ننه سرما گریه کند باران میبارد، اگر پنبه لحافها را بیرون بریزد، برف میبارد و اگر گردنبند مرواریدش پاره شود، تگرگ میبارد.
کرمانیها هم افسانه قارون میخوانند، پیرمرد هیزم شکنی که شب یلدا به خانه فقرا میرود و به جای هیزم، طلا به آن ها هدیه میکند.
این داستانها بخشی از اعتقادات مردم را نشان میدهد و مبارزه خیر و شر، پیروزی خوبی بر بدی در تمامی افسانهها و داستانهای ایرانی هویداست.
آواز خوانی
خواندن سرودها و آوازهای محلی متناسب با شب یلدا و زمستان با گویش و لهجه محلی هر استان بخش دیگری از آداب کهن این شب است.
در شرق بابل رج خوانی می کنند، افراد به ترتیبی که نشستهاند باید نوبت به نوبت سرود و آواز بخوانند. در خمین نیز فردی که صدای خوبی دارد نام خوراکیهای شب یلدا را میگوید و بقیه هم در جواب باز شب یلدا اومد را تکرار میکنند و در کاشمر رسم کله فریادی اجرا میشود. فردی نی و دیگری درباره زمستان میخواند.
آوازهای محلی به دور از یاس و نا امیدی سرشار از رنگ و شادی برای نشاط بیشتر در این شبها اجرا میشود.
بازی
بازی برای بالا رفتن همکاری، شادی و همدلی بهترین الگوست. ایرانیان از دیر باز به بازی توجه خاصی نشان میدادند. به طوری که در تمامی جشنها از جمله یلدا بازیهای محلی به صورت گروهی اجرا میشد و کمتر شاهد اجرای بازیهای انفرادی هستیم.
در آذربایجان جوراب بازی مرسوم است. این بازی شبیه گل یا پوچ است با این تفاوت که تیم مقابل باید جای سکه را در جوراب حریف تشخیص دهد. نقل معما و مسابقه خواندن دوبیتی آذری هم مرسوم است. همدانیها هم فنجان بازی میکنند و گل را زیر فنجان مخفی مینمایند.
جوانان خرم آبادی هم بازی خاصی برای شب یلدا دارند که به آن شنه برگی میگویند. شانهای را وسط میگذارند، دو نفر با یک فاصله مشخص از شانه مینشینند. باید با یک دست شانه به سمت خود بکشند. جریمه بازنده خریدن شب چره (خوراکیهای شب یلدا) است.
مازنیها هم بازی سئوال تکی بازی را در شب یلدا اجرا میکنند. به این صورت که یک نفر روی زمین دراز میکشد و لیوانی روی پیشانی او میگذاشتند، داخل لیوان آب میریزند. فرد باید طوری بلند شود که آب از لیوان به زمین نریزد. فرد بازنده جریمه میشود.
در کردستان هم بازی محلی رواج دارد. چوبی سی سانتی متری را دو نفر که نشستهاند و پاهایشان را به هم چسباندهاند به سمت خود میکشند، برنده کسی است که دیگری را با فشاری که وارد میکند از زمین بلند کند. به این بازی گورناکشی میگویند.
خوردنیها
یک سری از تنقلات شب یلدا در تمامی استانها به صورت مشترک استفاده میشود؛ اما بعضی تنقلات به صورت اختصاصی با توجه به جغرافیای منطقه مورد توجه مردم آن خطه قرار گرفته است. برای مثال همان طور که در شمال ایران ماهی بزرگ از ملزومات سفره یلداست، در آذربایجان هم تزیین هندوانه با شال قرمز اهمیت ویژهای دارد.