#شهــــــــــید_جاویـدالاثر_علی_بیات 🕊🌺
#اهمیت_به_نماز_اول_وقـــــت
یه روز تو لشکر عملیاتی ۲۷محمد رسول الله ص بودیم برای بحث واحد تیر انتقالی تو کوههای لشکر داشتیم آموزش میدیدیم که کار رسید به #اذان #ظهر دقیقا با فیلم موجودی که هست شهید بیات آخرین نفر بود، هر نفر باید بیستا تیر میزد طی مراحل خاص علی دوتا تیر که شلیک کرد #اذان و گفت و علی اسلحشو گرفت بالا سرش و اومد از خط آتش بیرون گفت حاجی #وقت_نماز شده بذاریم برا بعد از نماز تیر انتقالی و هر چی گفتن که اقا بزن بعد نمازو میخونی علی گفت ما پیرو اقا امام حسین س سید و سالار شهدا هستیم و ایشون هم موقع جنگ جنگ و تعطیل کردند حالا ما یه آموزش و تعطیل نکنیم😭😔
#شهادت۹۵/۱/۲۳
#نقل_از_همرزم_شهید
#پیکر_مطهربازنگشت...
🌼🌿شادی ارواح طیبه شهدا صلوات....
💔🕊بسم رب الشهداءوالصدقین...
⚘🕊کانال شهدایی سربازان همیشه بیدار ولایت رادر ایتاهمراهی کنیدوبه دوستان خود معرفی کنید..
@bidaravelayat1
✍ #خاطرات_افلاکیان
#شهیدی_که_اذان_گفت
بیست و پنجم مردادماه سال 1365، در ارتفاعات قلاویزان مستقر بودیم . یک کمین حساس در آن جا بود که به نوبت از آن #پاسداری می کردیم.
شب 22بهمن ، همزمان با پیروزی نظام مقدس جمهوری اسلامی اقدام به پرتاب منور و شلیک گلوله کرده و به شادی پرداختیم . عراقی ها که از این اقدام رزمندگان اسلام به خشم آمده بودند ، اقدام به شلیک گلوله های توپ و تانک کردند. یک گلوله ی آر پی چی 7 در کنار ما منفجر شد. سنگر فرو ریخت و صدای #یا_حسین (ع) و آه و ناله بلند شد. از گروه 5 نفری ما ، 3 نفر به شدت زخمی شده بودند و #غلامرضا_خالدی به فیض #شهادت نائل آمده بود.
دستگاه بی سیمی که در دست شهید خالدی بود ، به طور کلی از بین رفته بود. نمی توانستم درخواست کمک کنم . زخمی ها را یک گوشه جمع کردم. یک چفیه و یک پتو هم روی پیکر شهید خالدی انداختم . ماه طلوع کرد ، با سه زخمی و یک شهید مانده بودم.
صدای پایی را شنیدم ، اسلحه را از ضامن خارج کردم و مراقب اوضاع بودم 3 نفر جلوی سنگر ظاهر شذند. آن ها نیز به حالت کاملاً دفاعی درآمدند. من که به موقعیت آن ها تسلط داشتم ، آنها را #شناسایی کردم ، خودی بودند. گفتم من این جا هستم ، فوراً به کمک من بیایید . بلافاصله به کمک من امدند و از وضعیت پیش آمده تعجب کردند. گفتم شما زخمی ها را هر چه سریع تر از اینجا ببرید، من پیش شهید می مانم. آنها زخمی ها را بردند و قرار شد سریع برگردند.
نزدیک های صبح بود ، حدود 5 ساعت از رفتن آنها گذشته بود. وقت #اذان_صبح شده بود ، این را از روی ستاره ها حدس زدم . در سنگر #نه_رادیویی بود و #نه_بی_سیم . تنهامن بودم و یک شهید و یک سنگر و سکوتی که هر بار صدای شلیک گلوله ای آن را بر هم می زد.
صدای #اذان شنیدم ، تعجب کردم . تعجبم هنگامی زیاد شد که صدای اذان در نزدیکی پیکر پاک شهید خالدی بود. بیشتر متعجب شدم . چند بار دیگر صدای اذان را شنیدم با خودم فکر کردم که شاید او هنوز زنده باشد و فقط زخمی شده است. امابا چشمان خودم دیده بودم که پیکر شهید #تکه_تکه و سرش کاملاً متلاشی شده بود. از #کرامت_شهدا چیزهایی را شنیده بودم اما هرگز واقعیت را ندیده بودم . یک ساعت بعد برادران برگشتند.
ماجرا برای آنها تعریف کردم . آنها گفتند زیاد تعجب نکن! ما نیز بارها از این موارد شنیده ایم و یک بار با این مسأله روبرو شده ایم . بعدها شنیدم که ایشان #مؤذن بوده اند و همواره با #صوت_دلنشینش اذان می گفته اند.
🌷 #شهید_غلامرضا_خالدی🌷
شادےروح شهدا #صلوات
⚘🕊کانال شهدایی سربازان همیشه بیدارولایت:⏬
وات ساپ
https://chat.whatsapp.com/L5WF26KT9rgFtvdOm7CrW0
ایتا
https://eitaa.com/bidaravelayat1
☘ سلام بر ابراهیم ☘
✔️ راوی : امیر منجر
🔸هشتمين روز مهرماه با بچه هاي معاونت عمليات $سپاه راهي منطقه شديم. در راه در مقر سپاه همدان توقف كوتاهي کرديم.
موقع اذان ظهر بود. برادر بروجردي،كه به همراه نيروهاي سپاه راهي منطقه بود را در همان مكان ملاقات كرديم.
🔸ابراهيم مشغول گفتن اذان بود. بچه ها براي نماز آماده ميشدند. حالت معنوي عجيبي در بچه ها ايجاد شد. محمد بروجردي گفت: اميرآقا، اين #ابراهيم بچه كجاست؟!
گفتم: بچه محل خودمونه، سمت هفده شهريور و ميدان خراسان.
برادر بروجردي ادامه داد: عجب صدايي داره. يكي دو بار تو منطقه ديدمش، جوان پر دل وجرأتيه.
بعد ادامه داد: اگه تونستي بيارش پيش خودمون #كرمانشاه.
🔸نماز جماعت برگزار شد و حركت كرديم. بار دوم بود كه به سرپل ذهاب مي آمديم.
اصغر وصالي نيروها را آرايش داده بود. بعد از آن منطقه به يك ثبات و پايداري رسيد.
اصغر از فرماندهان بسيار #شجاع و دلاور بود. ابراهيم بسيار به او علاقه داشت.
او هميشه ميگفت: چريكي به شجاعت و #دلاوري ومديريت اصغر نديده ام. اصغر حتي همسرش را به جبهه آورده و با اتومبيل پيكان خودش كه شبيه انبار مهماته، به همه جبهه ها سر ميزنه.
اصغر هم، چنين حالتي نسبت به ابراهيم داشت.
🔸يكبار كه قصد شناسايي و انجام عمليات داشت به ابراهيم گفت: آماده باش برويم شناسايي.
اصغر وقتي از شناسايي برگشت. گفت: من قبل از انقلاب در #لبنان جنگيده ام.
🔸كل درگير يهاي سال 58 كردستان را در منطقه بودم، اما اين جوان با اينكه هيچكدام از دوره هاي نظامي را نديده، هم بسيار ورزيده است هم مسائل نظامي را خيلي خوب ميفهمد.
براي همين در طراحي عملياتها از ابراهيم كمك ميگرفت.
🔸آنها در يكي از حملات، بدون دادن تلفات هشت دستگاه #تانك دشمن را منهدم كردند و تعدادي از نيروهاي دشمن را اسير گرفتند. اصغر وصالي يكي از ساختمانهاي پادگان ابوذر را براي نيروهاي داوطلب و رزمنده آماده كرد و با ثبت نام و مشخصات افراد و تقسيم آنها، نظم خاصي در شهر ايجاد كرد.
وقتي شهر كمي آرامش پيدا كرد، ابراهيم به همراه ديگر رزمنده ها #ورزش باستاني را بر پا كرد.
🔸هر روز صبح ابراهيم با يك قابلمه ضرب ميگرفت و با صداي گرمِ خودش ميخواند.
اصغر هم مياندار ورزش شده بود، اسلحه ژ 3 هم شده بود ميل! با پوكه توپ وتعدادي ديگر از سلاحها ، وسايل ورزشي را درست كرده بودند.
يكي از فرماندهان ميگفت: آن روزها خيلي از مردم كه در شهر مانده بودند و پرستاران #بيمارستان و بچه هاي رزمنده، صبحها به محل ورزش باستاني مي آمدند.
ابراهيم با آن صداي رسا ميخواند و اصغر هم مياندار ورزش بود.
به اين ترتيب آنها روح زندگي و #اميد را ايجاد ميكردند. راستي كه ابراهيم انسان عجيبي بود.
٭٭٭
🔸امام صادق ميفرمايد: هركار نيكي كه بنده اي انجام ميدهد در #قرآن ثوابي براي آن مشخص است؛ مگر نماز شب!
زيرا آنقدر پر اهميت است كه خداوند ثواب آن را معلوم نكرده و فرموده:
«پهلويشان از بسترها جدا ميشود و هيچكس نميداند به پاداش آنچه كرده اند چه چيزي براي آنها ذخيره كرده ام »
همان دوران كوتاه سرپل ذهاب، ابراهيم معمولاً يكي دو ساعت مانده به #اذان صبح بيدار ميشد و به قصد سر زدن به بچه ها از محل استراحت دور ميشد.
اما من شك نداشتم كه از بيداري سحر لذت ميبرد و مشغول نماز شب ميشود.
يكبار ابراهيم را ديدم. يك ساعت مانده به اذان صبح، به سختي ظرف آب تهيه كرد و براي غسل و نماز شب از آن استفاده نمود.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
شادي روح پاکش صلوات 🌹
📘داستان وحکایت زیبا📕
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
🌱موقع #اذان، الله اکبر را که میگفتند، صیاد هم #تکبیر نمازش را میگفت!
این #نماز_اوّل_وقت چیزی بود که من هیچ وقت ندیدم که ترکش کند!
اصلاً جزو متعلقاتش بود!
دیدهاید بعضی چیزها همیشه همراه آدم هست؛
نماز اوّل وقت هم همیشه همراه او بود!
چنان الله اکبر میگفت که انگار #نماز آخرش را میخواند!
چنان با #عشق نماز میخواند که گویی به #آسمان وصل شده است!
می گفت :
هرچه دارم، از نماز دارم. تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم. وقت هایی که خانه بود، نماز مغرب و عشا را به جماعت می خواندیم. به امامت خودش.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
کانال سردار شهید حاج علی حاجبی
https://eitaa.com/bidaravelayat1
رفته بود #کاخ_کرملین. قرار داشت با پوتین، تا رئیس جمهور #روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. #اذان و اقامه اش را گفت، صدایش پیچید توی سالن، بعد هم ایستاد به نماز! همه نگاهش میکردند. میگفت در طول عمرش همچین لذتی از #نماز نبرده بوده.
پایان نماز پیشانیاش را گذاشت روی مهر. به خدای خودش گفت: «خدایا این بود کرامت تو ، یه روزی توی کاخ کرملین برای #نابودی_اسلام نقشه می کشیدند ، حالا منِ #قاسم_سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.» 🥀
راوی: ابراهیم شهریاری
📚 سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران ص ۱۰۹
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
🌱موقع #اذان، الله اکبر را که میگفتند، صیاد هم #تکبیر نمازش را میگفت!
این #نماز_اوّل_وقت چیزی بود که من هیچ وقت ندیدم که ترکش کند!
اصلاً جزو متعلقاتش بود!
دیدهاید بعضی چیزها همیشه همراه آدم هست؛
نماز اوّل وقت هم همیشه همراه او بود!
چنان الله اکبر میگفت که انگار #نماز آخرش را میخواند!
چنان با #عشق نماز میخواند که گویی به #آسمان وصل شده است!
می گفت :
هرچه دارم، از نماز دارم. تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم. وقت هایی که خانه بود، نماز مغرب و عشا را به جماعت می خواندیم. به امامت خودش.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
کانال سردار شهید حاج علی حاجبی
https://eitaa.com/bidaravelayat1