#طنز_جبهه
😂عطر سیاه😂
🌼شب جمعه بود بچه ها جمع شده بودن تو سنگر برای دعای کمیل،چراغارو خاموش کردن.
حال و هوای خاصی گرفته بود،
هرکسی زیر لب زمزمه میکرد و اشک میریخت؛
یه دفعه یکی از بچه ها اومد گفت :
اخوی بفرما عطر بزن ، ثواب داره.
اون بنده خدا گفت:
آخه الان وقتشه؟
بزن اخوی بو بد میدی،!
امام زمان عج نمیاد تو مجلسمونا،
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره.
بعدِ دعا که چراغارو روشن کردن،صورت همه سیاه بود.
تو عطر جوهر ریخته بود😂😂
بچه ها هم یه جشن پتوی مشتی براش گرفتن...🌼
"شهــ گمنام ــیـد"
16.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تفحص پیکرهای مطهر ۴ شهید دوران دفاع مقدس
#اختصاصی
💐نکته جالب تفحص شهدا در روز جمعه کشف بخشی از دفترچه شهید که تنها متن باقی مانده بر روی آن کلمه شریفه #یاصاحب_الزمان می باشد
📍شلمچه
⏰جمعه ۲۰ اسفند ۱۴۰۰
💐تعجیل در فرج آقا امام زمان صلوات
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓‼️چرا امام زمان(عجل الله فرجه) به فکر ما نیست؟!
#استاد_عالی
"شهــ گمنام ــیـد"
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همین مسیری که شهدا رفتند بری به امام زمان(عج) میرسی... مسیر دیگری نیست!
🎤 استاد رائفی پور
"شهــ گمنام ــیـد"
🔸توی سن پانزده سالگی بود برای کمک به مسجد جمعه شب ها میرفت بهشت زهرا، توی سن نوجوانی وغرور !
🔹وقتی بهش میگفتم مامان اذیت نمی شی بری پول جمع کنی، میگفت مامان خیلی لذت داره برا خدا گدایی کردن...
🔸مصطفي ازهمان نوجوانی درحال "خودسازی" بود و خیلی زجرکشید و اجرش رو دید ...
🌷 #شهید_مصطفی_صدرزاده
"شهــ گمنام ــیـد"
#طنز_جبهه
🎍رزمنده اے توے جبهہ بےسیم
میزنہ میگہ۵۰۰۰ تا عراقے
دستگیر ڪردم بیاید تا بیاریمشون
میگن خودت بیار
میگہ نه شما بیاین داداش
اینا نمیذارن بیام😂🤦🏻♂
#باهم_بخندیم 😂
❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
#طنز_جبهه
🔫"امتحان اسلحه"🧨
💎بوی عملیات که میآمد، یکی از ضروریترین کارها تمیز کردن سلاحها بود 😑
در گوشه و کنار مقر،
بچهها دوتادوتا و سهتاسهتا دور هم جمع میشدند
و جزبهجز اسحهشان را پیاده میکردند😰 و با نفت میشستند، 😐
فرچه میکشیدند و دست آخر برای اطمینان خاطر یکی دو تا تیر شلیک میکردند😄
تا احیاناً اسلحهشان گیری نداشته باشد😜
در میان دوستان، رزمندهای به نام سیدمرتضی بود که بعدها شهید شد،😢
اسلحهی وی آرپیجی بود،🙄
ظاهراً اولین بار بود که او در عملیات شرکت میکرد 🤐
بعد از نظافت قبضهی آرپیجیاش این مسأله را جدی گرفته بود که او هم باید دو سه تا گلوله پرتاب کند 😳😱
تا شب عملیات دچار مشکل نشود
هرچه همه میگفتند،
بابا! پدرت خوب، مادرت خوب، 🤦♂
کسی که با آرپیجی آزمایشی نمیاندازد،🤷♂
به خرجش نمیرفت و میگفت
باید مثل بقیه اسلحهاش را امتحان کند😰😂
#با_هم_بخندیم 😂
❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷حاج قاسم:
پارچه سفیدی خریدم و روی آن نوشتم: «حبّالمهدی، حبّالله»!💔
#حب_المهدی_حب_الله
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
داستان سریالی "ط" ( #داعشی_که_شیعه_شد ) (خون، آتش، دین؛ آنچه نباید می گذشت و اما...) بلند شدم و خو
داستان سریالی "ط" ( #داعشی_که_شیعه_شد )
(خون، آتش، دین؛ آنچه نباید می گذشت و اما...)
نمی تونستم صحنه هایی که مقابل دیدگانم پخش می شد را باور کنم، هضم این رفتار از سوی کسانی که خود را پیرو اهل بیت پیامبر می دونستن خیلی سخت بود.
سرم داشت از شدت درد منفجر می شد، بغض گلویم را فشرده بود و خون جلوی چشم هام رو گرفته بود، به اندازه تمام نوکری هایی که برای امامشون کرده بودم داشتم از این انسان های بی مایه و پست متنفر می شدم.
جلسه ای که با عنوان عیدالزهراء گرفته بودند و در این جلسه به بدترین حالت ممکن به سرور و آقای ما اهانت می کردند.
مایی که در روز شهادت بزرگ اونها لباس سیاه به تن می کردیم، آنها به تلافی لباس قرمز به تن می کردند، وقتی ما به سر و صورت خودمون می زدیم و مثل مادرمرده ها گریه می کردیم اونا می رقصیدند و بدترین نسبت ها را به خلفای پیامبر می دادند، اونا ام المومنین عایشه را لعن می کردند و به بدترین شکل ممکن اعتقادات مذاهب اهل سنت را به سخره می کشیدند، در حالی که ما بیشترین احترام را به مادر امامان آنها قائل بودیم.
یاد گلبهار افتادم، مادر بیچاره ام چه راحت از دخترش و بچه تو شکمش گذشته بود و می گفت گریه نمی کنم چرا که دخترم فدای حسین فاطمه شد.
به حماقت های خودم و مردم ساده دل روستام افسوس می خوردم.
با دیدن این فیلم کل جو جلسه منقلب شد و طلبه ها از شدت خشم و ناراحتی زیر لب ابراز انزجار به این از خدا به خبرها می کردند.
بعد از اون شب شروع کردم تو اینترنت فیلم های جسارت و توهین و لعن اونا رو نسبت به اصحاب بزرگوار پیامبر جمع کردن و بین طلبه ها پخش کردن، باید تا می تونستم مردم را آگاه می کردم، ابتدا فکر می کردم شاید این نوع جلسات محدود باشه و نشه به بقیه شیعه ها نسبت داد، اما با اندکی تحقیق متوجه تاکید و تایید از سوی بعضی علمای مشهد و حتی قم به برگزاری چنین جلساتی شدم با خدا عهد کردم زمین را از لوث این رافضی های کافر پاک کنم و تا خون در رگهام جاری هست وقف مبارزه و جهاد علیه اینها کنم.
دعوت حوزه علمیه پاکستان را پذیرفتم و بعد از مدت کوتاهی عضو (سپاه صحابه) شدم.
مراکز فعالیت سپاه صحابه (شهرهاى سیالکوت، فیصل آباد و جهنگ و ..)، مناطقى که قبلًا محل فعالیت فئودالهاى سنى مذهب بوده و تأسیس سپاه صحابه از ابزارهاى فئودالهاى سنى مذهب، براى مبارزه با شیعیان بوده و هست.
از سوى دیگر، عربستان که پشتیبان سر سخت ژنرال ضیاءالحق حاکم وقت ایالت پنجاب بود، از سپاه صحابه و فعالیتهاى آنها حمایت مالى و سیاسى مىکرد. از شعارها و اهداف تاسیس سپاه صحابه، دفاع از احترام به صحابه (گرایش وهابیان) و مبارزه با افکار شیعیان (به بهانه مخالفت با صحابه) و انقلاب اسلامى ایران بود.
با عضو شدن تو سپاه صحابه وارد دوره جدیدی از مبارزات علیه شیعیان منطقه شدم، با اوج گرفتن تقابل دولت های عراق و شام با داعش بسیاری از نیروهای سپاه صحابه به داعش پیوستند، چرا که عربستان معتقد بود اگر داعش در منطقه شکست بخوره باید منتظر نابودی و فروپاشی کل وهابیت از صحته روزگار شد، میشه گفت کل نقطه تمرکز وهابیت، داعش بود.
تا دیر وقت داشتم به گذشته فکر می کردم و چیزی جز افسوس و ناراحتی حاصلم نمیشد.
بعد از اینکه منتقل شدم به مقر جدید، همچنان منتظر تعیین شدن تکلیفم بودم، کاغذی که محسن داده بود را با وسواس و نهایت دقت پر کردم نمی خواستم چیزی جز واقعیت بنویسم، شتر سواری دلا دلا نمیشد، یا باید مخالفت می کردم حتی اگر به قیمت از دست دادن جون خودمو و حنانه می شد یا باید درست و حسابی همکاری می کردم، دومی رو ترجیح می دادم، چرا که متوجه بعضی واقعیت ها شده بودم، فردای اون روز محسن اومد و کاغذ را ازم گرفت و رفت.
باید خودم را آماده می کردم تا از فردا بازیگر نقشی بشم که اونا ازم می خواستن...
ادامه دارد...
نویسنده: #محمد_حسن_جعفری
❌انتشار داستان بدون ذكر منبع مورد رضایت نیست.
"شهــ گمنام ــیـد"
26.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا