🖤سلام حضرتِ صاحب عزا!✋🏻
دلم پریشانِ پریشان حالیِ شماست!🖤
آسمان ها و زمین گوش می سپارند به نوایِ به غم نشسته شما و لطمه زنان اشک می ریزند؛
همگی منتظریم تا بشنویم ندای شما را که می فرمایید:
"یا أهل العالم إن جدّی الحسین علیه السلام قتلوه عطشانا….
بمیرم برای چشمانِ داغدیده
و قلب مصیبت زده تان، صاحب عزا!😭
این صدای اَینَ الثائر سرزمین کربلاست، که گوش تاریخ را پر کرده...
برگرد واین دلهای داغدار را التیام بخش!💔
@bidary11
4_5825473072248916047.mp3
21.63M
#تشرفات_صوتی
🎧نمایش رادیویی تشرف یک راننده کامیون محضر مقدس حضرت بقیة الله ارواحنافداه
زمان: ١١ دقیقه
📓این تشرف در کتاب عنایات حضرت ولی عصر به چاپ رسیده است.
@bidary11
▪️روزى حضرت على بن الحسين امام سجّاد علیه السلام از خرابه خارج شده و در بازار شام راه مى رفت.
منهال گفت: من خدمتش رسيدم و عرض كردم: اى پسر پيغمبر! حالتان چطور است؟ فرمود: حالمان مثل بنى اسرائيل است كه قوم فرعون پسران آنها را مى كشتند و زنانشان را اسير مى كردند.
اى منهال! عرب بر عجم فخر مى كند كه محمّد صلی الله علیه واله وسلم از ما است و قريش بر عرب فخر مى كند كه او از ما است، ولى ما كه اهل بيت و خويشاوندان وى هستيم، اموالمان را غصب كرده، مردانمان را كشته و ما را از بلادمان آواره كرده اند.
«انّا لله و انّا اليه راجعون»
چقدر ما سخت روز را شب مى كنيم.
◼️حضرت آیت اللّه سید حسن ابطحی اعلی اللّه مقامه الشریف
@bidary11
▪️بی بی جان یا حضرت رقیه!
شما به همه ثابت کردی
اگر کسی صادقانه حضرت پدر را صدا بزند، پدر با سر سراغش خواهد آمد!!
🖤پدر مهربان و غریبم
کاش من هم رقیه وار شما را میخواستم؛
کاش دعاهای من هم رنگ صداقت داشت؛
اگر اینطور بود وقتی دستهایم
شما را تمنا میکرد خالی برنمیگشت ...
🤲 خدایا به حقّ ناله های جانسوز حضرت رقیه،
پدرِ مهربانِ ما را به ما بازگردان...
@bidary11
#حکایت
💰مردی ثروتمند از خراسان به قصد دیدار حضرت امام صادق علیه السلام راهی مدینه منوره شد. وقتی رسید. دق الباب کرد. خادم حضرت جواب داد: حضرت منزل نمی باشند. پس عازم مسجد شد.
💡مرد خراسانی به در مسجد که رسید، دید جوانی به حالت انتظار و آماده ایستاده و قاطری هم بدون راکب در کنار او می باشد. مرد خراسانی از این جوان جویای حال حضرت شد. آن جوان جواب داد: حضرت در مسجد مشغول عبادت هستند و من غلام آن حضرت هستم.
مرد خراسانی خواست از این فرصت استفاده کند، پس رو به غلام کرده و گفت:
💰من ثروت زیادی دارم و حاضرم همه ی آن را در اختیارت قرار دهم و در مقابل تو منصب خود را (غلامی) به من واگذار کن و من غلام حضرت صادق علیه السلام باشم.
غلام گفت: من باید این مسئله را از امام علیه السلام سوال کنم.
غلام به مسجد رفت و در حالی که از طرح مسئله خجالت می کشید از امام سوال کرد: آیا شما از خیری که برای من پیش آید ممانعت می کنید؟
حضرت فرمودند: ما خود خیرخواه شما می باشیم پس چگونه مانع خیر به سوی شما باشیم؟
آنگاه غلام اصل جریان را مطرح نمود.
💕حضرت فرمودند:
مانعی ندارد، اگر از اینکه پیش ما هستی، خسته شدی می توانی پیشنهاد مرد خراسانی را بپذیری.
غلام خداحافظی کرد و به نزدیک درب مسجد رفت. آمد که از مسجد خارج شود حضرت او را صدا زده و فرمودند:
بخاطر سابقه کاری که پیش ما داری تو را موعظه ای می کنم:
🌺روز قیامت که فرا رسد نوری از طرف خداوند بسوی محشر ظاهر می شود و جد ما رسول خدا صلی الله علیه و آله به طرف آن نور حرکت می نمایند و نیز جدم علی بن ابیطالب و سایر امامان علیهم السلام پشت سر ایشان قرار می گیرند. آنگاه شیعیان و دوستان ما پشت سر آن ها قرار می گیرند، ما هر جا رفتیم آنها را نیز می بریم و در جایگاه خود قرار خواهیم داد. غلام فکری کرده و گفت: من می مانم و از شما جدا نخواهم شد!
📚بحارالانوار جلد ۵٠ ص ٨٨
@bidary11
AUD-20210812-WA0060.mp3
17.81M
🔶عظمت حضرت رقیّه سلاماللّهعلیها
بیبی حضرت رقیّه سلاماللّهعلیها خیلی بزرگوارند. شما فکر نکنید یک طفل و یک دختر سهساله بودند. یکی از ارواح بسیار بزرگ، قوی، معین، یک خلیجی لب اقیانوس بیانتهای امامت، حضرت رقیّه سلاماللّهعلیهاست.
بسیار باعظمت که اگر خدای تعالی بخواهد نورش را ظاهر کند، تمام زمین را روشن میکند. یک دختر سهسالهی امام حسین علیهالسّلام برای هدایت و دستگیری همهی بشریّت کافی است.
اینها در تربیت مردم، دست و ید و بازوی امام بودند.
خدا لعنتشان کند که نگذاشتند این ستارههای تابان آسمان امامت بیایند این مردم را هدایت کنند و بهسوی رستگاری حرکت بدهند.
خدایا به حق حضرت رقیه عجّل لولیّک الفرج
💠استاد حاج آقا زعفری زاده
@bidary11
⁉️هفتم صفر ولادت یا شهادت
امروز بنا به روایتی روز ولادت امام موسی بن جعفر علیهالسلام است و بنا به روایتی شهادت امام مجتبی علیه السلام. در هر صورت متعلق است به دو امام بزرگوار. و ما چه قائل به ولادت باشیم و چه قائل به شهادت، این یک جنبهاش اظهار محبت است که انسان را متصل میکند به موالیانش و یک جنبهاش تعظیم شعائر که از تقوای قلب نشأت میگیرد که انسان بی توجه نباشد به ایامی که متعلق به اهل بیت است.
⚠️انسانهایی که در خواب غفلت هستند برایشان بیتفاوت است که امروز متعلق به اهل بیت است، شهادت باشد یا ولادت برایشان فرقی ندارد.
🔅شما چه در قالب فرح و شادیِ ولادت اظهار محبت کنید و چه در قالب حزن و اندوه شهادت، اهل بیت نیازی ندارند بلکه این داروی تقویتی است برای درمان روح ما که در این قالب به ما میدهند.
〽️چه ولادت باشد و چه شهادت شما باید پی به عمق مساله ببرید که از هر دو کانال میخواهند شما را به امامتان وصل کنند که اگر وصل شدید و معرفت پیدا کردید، این معرفت شما را از صراط عبور می دهد. چه فرقی میکند شما با اشک از صراط عبور کنی یا با شادی و سرور.
مهم این است که تو بر این صراط مستقیم باشی. دو طرف این صراط آتش است، جهنم است.
میفرمایند تو بیا به طرف ما اهل بیت، چه با شادی و چه با گریه!
متصل شو به اهل بیت، این در واقع اظهار محبت است و همین محبت شما را رشد می دهد و بالا میبرد.
⚜استاد حاج آقا زعفری زاده
@bidary11
imam Hossein.PDF
1.93M
بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت سوم): 💥در اثنای نماز بود که درب خانه را زدند، اینها مردّد بودند که در را باز کنند یا
#تشرفات
جناب حجه الاسلام مهاجر اصفهانی فرمود: در ایام طلبگی به مشهد رفته و در دروس مرحوم آیه الله العظمی میلانی شیخ هاشم قزوینی شرکت می کردم. روزی جهت جبران عقب ماندگی مطالعات خود، تصمیم گرفتم با زن و فرزندانم به دهکده طرقبه پناه برده تا بتوانم به مقصود خود دست یابم. پس به طرقبه رفته و به علت شلوغی مردم در آنجا، به جاغرق رفتم. گوشه ای بساط را پهن کرده و مشغول مطالعه شدم. چیزی نگذشت که عده ای زن با سر و وضع بسیار ناهنجار به همراهی مردانی فاسدتر از خود به آنجا آمده و عمدا کنار ما، بساط خویش را پهن کرده و با روشن کردن گرامافون بسیار مستهجنی عمدا من و خانواده ام را به آزار و اذیت گرفتند تا عیششان کامل شود.
✨💫✨
پس به ناچار ما بساط خویش را جمع کرده و آماده بازگشت به طرقبه شدیم تا از دست آنان خلاص شویم. بمجرد اینکه وسایلمان را جمع کردم، ناگهان پایم لغزید و درون رودخانه افتادم، آنان نیز بشدت مرا مسخره کرده و عذاب روحی خود را به نهایت رساندند. با دلی شکسته و پایی ورم کرده و بلکه شکسته، با هر زحمتی بود آنجا را ترک کرده و به طرقبه بازگشتم. نزدیک غروب بود در مسجد طرقبه نماز گزاردم ولی درد پا امانم نمی داد. ناگهان سید بسیار با وقاری را که عمامه ای سبز به سر داشت در مقابلم دیدم. او با لطف فراوان فرمود: سید حسن! امشب را میخواهی میهمان من باشی؟ بدون توجه به ورم شدید پایم و درد مهلک آن با خوشحالی دعوتش را پذیرفتم. او ما را از مسجد طرقبه به گوشه ای دیگر نزدیک رودخانه طرقبه برد. آنگاه با دیزی پذیراییمان فرمود. سپس چادری را نشانم داد و فرمود که او خود در آن چادر است، من نیز با خانواده در خیمه ای دیگر اطراق کردیم. نیمه های شب او مرا برای تهجد بیدار کرد، سپس با یکدیگر به مسجدکوچکی که در پایین رودخانه قرار داشت رفتیم و به نماز و تهجد پرداختیم.
✨💫✨
با طلوع فجر، نماز صبح را به امامت او خواندم، آنگاه او با ابراز محبت فراوان از من خداحافظی کرد و رفت. عجیب آن بود که در آن ملاقاتها، از درد پایم خبری نبود و من نیز نه تنها به درد پا توجه نداشتم بلکه از حوادثی که در اطرافم می گذشت نیز غفلت کامل داشتم. فردا صبح وقتی آن بزرگوار رفت، ناگهان به خود آمده که آن خوش سیما چه کسی بود و از کجا مرا به اسم می شناخت؟! وقتی از مردمان آن منطقه سراغ آن مسجد کوچک نزدیک رودخانه را گرفتم برخی به من طعنه زدند و خوابنمایم خواندند. عجیب تر آنکه نه تنها از درد پایم خبری نبود بلکه کوچکترین اثری از جراحت هم در آن یافت نمیشد در حالی که روز قبل پایم بسختی مجروح شده بود.
🌹اللهم ارنی الطلعه الرشیده
📗تشرف یافتگان
َ@bidary11