شام غریبان فاطمه
فاطمه شام غریبانت بود
عالم بالا پریشانت بود
شیعه میگریدبرایت روزوشب
زینب ات نالان وگریانت بود
بین عزادرت حسن باشدحسین
فضه مضطر فکر درمانت بود
قدسیان وعرشیان درسوگ تو
عالمی مبهوت و حیرانت بود
رفتی و آتش زدی بر مرتضی
او گرفتار و پریشانت بود
(بیقرارم)شعرمن شعرغم است
فاطمه شام غریبانت بود
بیقرار اصفهانی
التماس دعا
مادر بیا خانه خانه
زلفم بزن شانه شانه
مادر بیا خانه زینب پریشانه 2
ای هستیم مادر مادر
تنها شده حیدر حیدر
مادر بیا خانه زیبنب پریشانه 2
مادر حسن تنهاست تنهاست
با درد و با غم هاست غم هاست
حسین بود گریان گریان
دلخسته و نالان نالان
مادر بیا خانه خانه زینب پریشانه 2
ای ماه تابانم جانم
روحی و ریحانم جانم
بیقرار اصفهانی
جوان مادرم رفته ز دستم
ای وای (جوان) مادرِ من رفته ز دستم
من زینب ام و یاور من رفته ز دستم
با رفتن او این نفسم از نفس افتاد
دردا گل نیلوفر من رفته ز دستم
افسوس که میخانه چشمش شده بسته
بشکسته سبو ساغر من رفته ز دستم
او مهر من و ماه شب تار دلم بود
ای وای مه انور من رفته ز دستم
رفت است قرار دل من که (بیقرارم)
دردا که جوان مادر من رفته ز دستم
پرویز بیابانی ( بیقرار اصفهانی)
،
مادرم آرام رفت
شد خزان و مادرم آرام رفت
هستیم تاج سرم آرام رفت
فاطمه یاس نبی سرو روان
تکیه گاه و یاورم آرام رفت
با محبت مهربان دنیای من
پر کشید و از برم آرام رفت
زینبم من بیکس و تنها شدم
غمگسار و سرورم آرام رفت
او گلستانی ز مهر و عاطفه
نسترن نیلوفرم آرام رفت
(بیقرارم) تا ابد از رفتنش
مادرم تاج سرم آرام رفت
(بیقرار اصفهانی)
مصاف با ایام فاطمیه
زهرا سبک گل پونه
زهرا رود امشب به دیدار خدایش
مولا بشیند در غم و سوگ و عزایش
مهدی بود صاحب عزا ای اهل عالم
در ماتم اش گریان بود همراه خاتم
ای شیعیان در سوگ او باهم بنالیم
بنالیم
نوحه برای غربت اش باهم بخوانیم
زهرا عزیز مصطفی رفته ز دنیا
آتش زده بر جان ما آه و واویلا
گوید حسین ای مادرم ماه منیرم
ای یاور و همراه من تنها مجیرم
سوگ ات زده آتش به جان و هستی من
ای یادگار جد من زهرای اطهر
زهرا عزیز مصطفی رفته ز دنیا
آتش زده بر جان ما آه و واویلا
شیعه ز داغت (بیقرار) و دل پریشان
بر سینه و سر میزند باچشم گریان
بیقرار اصفهانی
یه چندروزه که زینب داغ داره
خدا داند دگر طاقت نداره
گهی گرید. گهی نالد به زاری
ز هجر روی مادر بیقراره
همی گوید که بابا مادرم رفت
خدایا از برم تاج سرم رفت
اَلا. ای مادر پهلو شکسته
ز دنیا دل بریده زار و خسته
ببین قد پدر گشته خمیده
چه رنجی اودراین دنیاکشیده
چه شبهایی برایت گریه کردم
نمیدانم چرا مادر نمردم
منم زینب دگر طاقت ندارم
ببین مادر برایت (بیقرارم)
بیقرار اصفهانی
شب یلداست بیا
ای ماه درخشان شب یلداست بیا
تو جانی و جانان شب یلداست بیا
ما منتظرت هستی عالم مددی کن
ای گوهر تابان شب یلداست بیا
بیقرار اصفهانی
شب یلداست بیا
ای جان به تو قربان شب یلداست بیا
ای سرور خوبان شب یلداست بیا
مهدی پسر شیر خدا منجی عالم
ای حافظ ایران شب یلداست بیا
بیقرار اصفهانی
ای ( دوست)
منم ساحل دلم دریاست ای دوست
دلم طوفانی و غوغاست ای دوست
عجب عشقی به جانم ریشه دارد
دلم مجنون این صحراست ای دوست
شده غم مونسم مهدی کجایی
کنون زندان من دنیاست ای دوست
منم عاشق خدایا چاره ای کن
که این دل واله و شیداست ای دوست
غریب و بی کسم مولا کجائی
در این دنیا دلم تنهاست ای دوست
تو صبرم را رُبودی ناشکیبم
دلم با غصه و غمهاست ای دوست
چه شبها تا سحر بیدار ماندم
شبم بی تو شب یلداست ای دوست
بیا دستم بگیر ای مونس جان
که بی تو بی بها دنیاست ای دوست
غم و دردم فزون شد (بیقرارم)
منم موج و دلم دریاست ای دوست
پرویز بیابانی (بیقراراصفهانی)
شب یلداست بیا
شب ها همه شب چون شب یلداست بیا
این دل همه شب غرق تمناست بیا
وقت است بیایی ز سفر منجی عالم
این سینه ی ما سینه ی سیناست بیا
بیقرار اصفهانی
ای ( دوست)
منم ساحل دلم دریاست ای دوست
دلم طوفانی و غوغاست ای دوست
عجب عشقی به جانم ریشه دارد
دلم مجنون این صحراست ای دوست
شده غم مونسم مهدی کجایی
کنون زندان من دنیاست ای دوست
منم عاشق خدایا چاره ای کن
که این دل واله و شیداست ای دوست
غریب و بی کسم مولا کجائی
در این دنیا دلم تنهاست ای دوست
تو صبرم را رُبودی ناشکیبم
دلم با غصه و غمهاست ای دوست
چه شبها تا سحر بیدار ماندم
شبم بی تو شب یلداست ای دوست
بیا دستم بگیر ای مونس جان
که بی تو بی بها دنیاست ای دوست
غم و دردم فزون شد (بیقرارم)
منم موج و دلم دریاست ای دوست
پرویز بیابانی (بیقراراصفهانی)
شام یلدا می رسد
می شود پایان خزان و شام یلدا می رسد
بر تمام عاشقان پیغام یلدا می رسد
حافظ شیرین سخن شاخ نبات آورده است
وه چه زیبا فالمان هنگام یلدا میرسد
سوسن وسرو و صنوبر خواب راحت رفته اند
شور و شادی هر کجا از نام یلدا میرسد
هندوانه سرخ و شیرین با انار شهر ساوه
می به برای عاشقان از جام یلدا می رسد
شربت و شیرینی و خنده به لبهای پدر
در کنار مادران از بام یلدا می رسد
یاد یاران سفر کرده همیشه خالی است
دور هم دائم دعا از نام یلدا می رسد
هر کجایی شاد و خرم کن دعا بر بیقرار
لطف حق برجمعتان در شام یلدا می رسد
بیقرار اصفهانی (پرویز بیابانی)
شب یلداست بیا
شب ها همه شب چون شب یلداست بیا
این دل همه شب غرق تمناست بیا
وقت است بیایی ز سفر مهدی زهرا
این سینه ی ما سینه ی سیناست بیا
بیقرار اصفهانی
شب یلدا شب راز و نیاز
امشب شب یلدا و در میکده باز است
مهمان خدا باش که او بنده نواز است
یادی ز عزیزان سفر کرده خود کن
امشب شب عشاق وشب رازونیاز است
بیقرار اصفهانی
شب یلداست بیا
ای ماه درخشان شب یلداست بیا
تو جانی و جانان شب یلداست بیا
ما منتظرت هستی عالم مددی کن
ای گوهر تابان شب یلداست بیا
بیقرار اصفهانی
مهدی جان
دل من در پی آن یوسف ناز است هنوز
غیبت مهدی ما پرده ی راز است هنوز
من کجا یار کجا وعده دیدار کجا
سِٓر این قصه ندانی که دراز است هنوز
کی توانم به وصالت برسم یوسف جان
عاشقت هستم واین عشق نیازاست هنوز
درد هجران تو آتش زده بر هستی من
در دلم مهر تو و سوز و گداز است هنوز
همره کوثری و جام می حق طلبم
تو کجایی که در میکده باز است هنوز
پسر فاطمه با یاد تو عاشق شده ام
دل من بر نظرت دوست نیاز است هنوز
(بیقرارم) من شاعر که غزل می گویم
شعر من در پی آن یوسف ناز است هنوز
بیقرار اصفهانی
بهتر شناس
مرد را پولی اگر باشد نکوست
گر نباشد کوچه حتما جای اوست
زن اگر پولت رسد خندان بود
غیر از این افسرده و گریان بود
موقع محنت رفیق ات را شناس
دست تو گیرد بر او بادا سپاس
گاه پیری خویش وفرزندت شناس
گر نباشد سیم و زر گردی خلاص
گر که خواهی تو شناسی خواهرت
یا برادرهای از جان بهترت
موقع تقسیم ارث بین حالشان
ذزه ای نَبوَد گذشت از مالشان
(بیقرارا) وه چه زیبا گفته ای
در کلام و شعر خود دُر سفته ای
بیقرار اصفهانی