eitaa logo
بینش نو | اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
695 دنبال‌کننده
80 عکس
22 ویدیو
4 فایل
💎 کانال "اطلاع رسانی" سایت «بینش نو» حضرت آیت الله مرتضی رضوی http://www.binesheno.com 📲 تماس با ادمین: @Binesheno_com 💻 سفارش کتاب @sefareshkotob
مشاهده در ایتا
دانلود
...ادامه 🔸 عابد دانشمند، دانشمند عابد، مجاهد سابقه‌دار، قارى قرآن، صحابه پیامبر(ص) تابعى معروف، فرد مردّد كه به تردیدش غالب آمده است، گنه كار توبه‌كارى كه هم گناهش سخت بزرگ بوده و هم توبه‌‏اش بس بزرگتر و … 🔹 شهیدانش: از على‌اصغر شش ماهه تا پیرمرد (حدود) 90ساله بدرى كه در میان‏شان زن شهید نیز حضور دارد. 🔸 بالاخره سمبل‌هایش: سمبل رهبرى، سمبل دین، سمبل دانش، سمبل عزت، سمبل تعصب نسبت به حق، سمبل شرف خاندان، سمبل بى‌خانمان، سمبل بى‌خاندانى كه در شرف دینى و مروت به اوج اعلا رسیده است، سمبل عطوفت و دلسوزى، سمبل بردگى به سوى آزادگى، سمبل آزادى‌خواهى انسانى و … 🔹 جامعه‌‏اى كه افراد و اعضاى آن غربال شده و از صافی‌‏ها گذشته‌‏اند، حتى هاشمیان حاضر در آن گزینش شده‌‏اند. معیار گزینش چگونگى تكوّن شخصیتى و نوع اندیشه بود كه مبادا فردى ناهمگون به عضویت این جامعه سمبل، درآید. 🔸 گویند از عبداللّه ابن جعفر اَبر سخاوتمند عرب پرسیدند: بخشى از خانواده و فرزندانت به كربلا رفتند خودت نرفتى (؟). گفت: آن72نفر كسانى بودند كه نام‏شان در لوح محفوظ تعیین شده بود نام ما سزاوارى قرار گرفتن در آن لیست را نداشت. ابن عباس نیز در پاسخ این سؤال گفته است: اسامى آنان را پیشتر می‌‏دانستیم و براى ما روشن بود كه راهى به آن دایره نداریم. 🔹 امام(ع) در مكه – صحراى عرفات – سخنرانى می‌‏كند: مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى‌: هر كس در راه مكتب ما از جان بگذرد با ما بیاید كه من فردا (به سوى عراق) حركت خواهم كرد، ان شاء اللّه. 🔸 این نداى دعوت به شهادت و فراخوانى به مرگ هدف‌دار است چه كسى به این ندا پاسخ مثبت می‌‏دهد غیر از نخبه‌گانى كه بلنداى شخصیت‌‏شان در اوج اعلاى انسانیت است. دعوت این چنینى در فراخوان‌‏هاى رسول خدا(ص) و على(ع) نیز نبود بل آن قسمت از آیات قرآن و كلام خدا كه به جنگ و جهاد مربوط است با وعده‌‏هاى پیروزى ظاهرى نیز قرین است. نداى حسین(ع) در دشت عرفات یك آواى منحصر به فرد و استثنائى بود با محتواى استثنائى. 🔹 پس از حركت از عرفات برخى از اعضاى این جامعه كوچك جای‌‏شان خالى بود كه آن‏ها را در بین راه دانه به دانه پیدا كرد و هر كدام را در این تابلوى زیباى هستى در جاى خود بگذاشت زهیر بن قین از این‌هاست. برخى دیگر نیز مقدر بود با صد مشكل از خلال دیده‌‏بانان اموى از دروازه كوفه برون آمده و از بى‌راهه‌‏ها خود را به جامعه حسین(ع) برسانند تنها در صبح عاشورا بود كه خورشید بر این جامعه تابید و آن را از هر حیث كامل یافت. یكى از علل مهلت خواهى یك شبى، نیز همین بوده است. 📌 پاورقی: 1️⃣ جنگ نهروان یك جنگ كاملا عقیدتى بود. جنگ جمل نیز در عین این كه عنصر انگیزاننده اصلى آن منافع شخصى چند نفر بود لیكن عاملى كه بدنه لشكر بصره را جمع كرده بود «تعصب مبتنى بر عقیده» بود نه تعصب عشیره‌‏اى. سازمان هر دو سازمان هرمى بود. 2️⃣ مرحوم محدث نورى (و دیگرانى به پیروى از او) مسئله نامزدى حضرت قاسم با دختر امام حسین (ع) را رد كرده است و تنها دلیل شان این است كه امام دخترى به نام فاطمه داشت كه مسلم است همسر جناب قاسم نبوده. باید گفت: اولا همه دختران امام، فاطمه بوده است كه هر كدام با پسوندى مشخص گشته بود: فاطمه كبرى، فاطمه صغرى، فاطمه سكینه، فاطمه رقیه. همان طور كه نام همه پسرانش على بود. ثانیا رسم عرب بر این بود كه هر نام «مصغّر» وقتى انتخاب می‌‏شد كه «مكبّر» آن پیشتر براى فرزند بزرگتر انتخاب شده باشد مانند حسین كه نشان می‌‏دهد قبلا حسن در آن خانواده بوده است. سُكینه حاكى از وجود سَكینه و رُقیه حاكى از وجود رَقیه است. وقتى فرمایش محقق نورى درست است كه ایشان تعداد دختران امام را با ادلّه قطعى محدود كنند كه در مورد اولاد امام حسین(ع) چنین ادله‏اى در دست نیست. و اصل شایع و رایج «نامزدى» در حد درایت است بالاتر از روایت. 3️⃣ در میان یاران امام شخصى بود كه در سال دوم هجرى در میدان بدر رزمیده بود. وقتى كه در كربلا آماده نبرد می‌‏شد موى ابروهاى او را (كه به دلیل كهولت سن دراز شده و روى چشمان می‌افتاد) با نوارى به پیشانیش بستند تا مزاحم دید او نشود. ظاهرا او نمی‌‏خواسته موى ابروهایش را كه یادگار بدر بوده، با قیچى كوتاه كند. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
🖌 مقالات 🏴 قیام مختار؛ نهضتی که باید از نو شناخت 🏴 بخش اول پاسخ تحلیلی به یک پرسش همگانی ❓می‌پرسند: چرا ابراهیم بن مالک اشتر به یاری مختار نیامد؟‌ 🔸 تاریخ بشر پر است از حرکت‌ها، قیام‌ها، نهضت‌ها و احیاناً انقلاب‌ها؛ بر اساس ادعاها، خاندان گرائیها، توارث‌‌ها، قبیله‌‌گرائی‌‌ها، مالکیت‌‌‌‌ها، وطن خواهی‌‌ها، مکتب گرائی‌‌ها و هر از گاهی عدالت خواهی‌‌ها و دین گرائی‌‌ها. قیام مختار بن ابو عبیدۀ ثقفی و نهضتی که به محوریت او پدید آمد نیز یکی از آن‌‌هاست. اما ماهیّت این قیام یک ویژگی دارد که آن را از همۀ قیام‌‌ها و نهضت‌‌ها جدا می‌‌کند. 🔹 مختار نه شاه زاده بود و نه خلیفه زاده و نه مدعی این گونه سمت‌‌ها، سمت او فقط از یک «بیعت» ناشی می‌‌شد. برای شرح ویژگی عجیب این نهضت باید سیر تحوّل ماهیت بیعت در تاریخ زندگی مردمان عرب در عصر جاهلی و در عصر اسلام، بررسی شود، یعنی لازم است برای تشریح این موضوع به محور بحث ما، نگاهی جامعه شناسانه و «پدیده شناسانه» به تاریخ تحول ماهیت «بیعت» داشته باشیم و مسئله را از پیش از سال 11 هجری و حتی قبل از مبعث پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، پی‌‌گیری کنیم: 🔸 ماهیت بیعت در پیش از مبعث: تا جائی که دست تاریخ می‌‌رسد چیزی بنام بیعت در زیست اجتماعی عرب بوده است؛ اما بیعت در عصر جاهلی خصوصیاتی داشته که از جهاتی با هر پیمان و «عهد نامۀ» دیگر مردمان متفاوت بوده است از قبیل: 1️⃣ بیعت در مواقع ضروری بعنوان «تأکید» بر اریستوکراسی درون قبیله‌‌ای عملی می‌‌گشت؛ به این معنی: رئیس قبیله، یا شورای رئیسان قبیله برای مدیریت آن، همیشه مشخص و معین بودند و چیز جدیدی بوسیله بیعت در نظام مدیریت قبیله حاصل نمی‌‌شد، هیچ عنصری از انتخاب یا شمّه‌‌ای از دموکراسی در ماهیت آن نبود. 🔹 گاهی قبیله با موضوع خطیری روبه رو می‌‌گشت؛ مثال بارز آن تهدید حیات قبیله از طرف قبیلۀ قدرتمند بود که قبیلۀ ضعیف غیر از «شدت مقاومت» و از جان گذشتگی راهی نداشت. در این صورت رئیس یا شورای مدیریت قبیله، از افراد قبیله بیعت می‌‌گرفت که تاپای جان مقاومت کنند. 🔹 این گونه بیعت‌‌ها از نظر عناصر و مؤلفه‌‌های «موضوع بیعت» متفاوت بودند؛ گاهی آن را «پیروزی نهائی» و گاهی بطور مطلق، تعیین می‌‌کردند و گاهی با قید یا قیدهائی مقید می‌‌کردند مثلاً می‌‌گفتند «تا وقتی که دشمن از مراتع ما خارج شود» یا «تا آن فردی را که دشمن از ما اسیر کرده آزاد کنیم» یا «تا انتقام خون فلانی را که کشته‌‌اند بگیریم» و… 2️⃣ دردوران جاهلی، برای بیعت- باصطلاح خودشان- «صیغه» هم می‌‌خواندند؛ هر بیعت کننده دستش را در دست شخص بیعت شونده می‌‌گذاشت و آن صیغه را که در واقع تعریف مشخصی از موضوع بیعت بود، به زبان جاری می‌‌کرد. 3️⃣ هر تعاهد، یا قرارداد، که مطابق نظام اریستوکراسی نبود و ماهیتی خارج از آن داشت، بیعت نامیده نمی‌‌شد؛ اگر چند کس یا کسانی خارج از نظام اریستوکراسی قبیله (یا قبایل) با همدیگر به محور یک موضوع همپیمان می‌‌شدند «حلف» نامیده می‌‌شد خواه هدف شان یک اقدام مثبت بود و خواه یک اقدام منفی، در هر دو صورت حلف یک نوع خودسری محسوب می‌‌گشت زیرا شئونات اریستوکراسی را نادیده می‌‌گرفت. 🔸 از نمونه‌‌های حلف به محور موضوع مثبت «حلف الفضول» است که پیش از مبعث منعقد گشت و حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز عضو آن بود که در تاریخ معروف است. 🔹 چون اصل و اساس حلف همیشه با نادیده گرفتن رسم و رسوم مردم همراه بود، لذا در تاریخ عرب حلف مثبت خیلی نادر است و صدالبته مصداق حلف منفی بیشتر بوده است که افراد یاغی از یک قبیله و گاهی از قبایل مختلف همپیمان می‌‌شدند که اقدامی را بکنند؛ از این قبیل است گروه های راهزن. توجه به اصطلاح «حلف» و معنی و مفهوم آن، ماهیت بیعت را بیشتر روشن می‌‌کند زیرا «الاشیاء تعرف با ضدادها». 🔸 ماهیت بیعت پس از بعثت: اولین بیعت که با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) انجام یافت «بیعت عقبه» بود. این بیعت دارای یک عنصر ذاتی قوی بود که ماهیت آن را با همۀ بیعت‌‌های درون قبیله‌‌ای و بین القبایلی عرب، ذاتاً متفاوت می‌‌کرد و دارای کاربردهای زیر بود: الف: اصل و پایۀ آن بر نقض اصل و اساس اریستوکراسی رایج بود، گرچه کاملاً خالی از آن نبود زیرا آنان که با آن حضرت در عقبه بیعت کردند سران مردم مدینه بودند. ب: در این بیعت عنصر «انتخاب» بدون هرگونه عنصر ناسیونالیستی قبیله‌‌ای بل با انتخاب یک شخص از قبیله دیگر بنام قریش، انجام یافت. ج: خواهیم دید که این بیعت «ماهیت بینابین» و یک مرحلۀ گذار است از ماهیت پیش از بعثت به ماهیت بیعت پس از هجرت. و توجه به این واقعیت در این بحث خیلی تعیین کننده است. ...ادامه دارد 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
🖌 مقالات 🏴 قیام مختار؛ نهضتی که باید از نو شناخت 🏴 بخش دوم پاسخ تحلیلی به یک پرسش همگانی ❓می‌پرسند: چرا ابراهیم بن مالک اشتر به یاری مختار نیامد؟‌ 🔸 ماهیت بیعت پس از هجرت: ماهیت بیعت پس از هجرت نیز بر اساس «تأکید» است و چیزجدیدی احداث نمیکرد؛ در پیش از مبعث «تأکید بر اریستوکراسی» بود، در پس از هجرت «تأکید بر نبوت پیامبر». کاربرد این بیعتها که مردم مدینه بطور اخص یا «امت» بطور اعم- شامل مهاجران و مردمان دیگر قبایل- با پیامبر (صلی الله علیه و آله) میکردند، کاربرد «اَشهد» را داشت؛ همان معنی را که «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» در لفظ و بیان شفاهی داشت، بیعت همان معنی را در قالب عملی داشت. 🔹 همان طور که خداوند هست خواه همۀ مردم جهان «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگویند و خواه هیچ کسی آن را نگوید و به آن معتقد نباشد. شهادتین نه سمت الوهیّت را به خدا اعطا میکند و نه سمت نبوت را به پیامبر، بل صرفاً یک «اعلام فهم، اعلام شناخت» است؛ گوینده میگوید فهمیدم و شناختم که تو رسول خدا هستی و بیعت تأکید بر این شناخت بود. 🔸 پس: بیعت پس از هجرت معطی سمت نبود؛ یعنی هیچ چیزی را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نمیداد؛ او خود رسالت و نبوت و مقام «واجب الاطاعه» را داشت. 🔹 اما در بیعت عقبه مولّفه‌هائی را در ماهیت بیعت مشاهده میکنیم که عناصری هستند و دلالت میکنند که بیعت کنندگان بوسیلۀ بیعت شان چیزهائی را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌دهند. و متعهد می‌شوند که از آن حضرت و خانواده و یارانش مانند خودشان و فرزندان‌شان، حمایت و دفاع کنند و از هیچ ایثاری دریغ نکنند. اما پس از هجرت دیگر هیچ جائی برای این گونه «اِعطاء بوسیله بیعت» نمانده بود. اطاعت از او در هر مورد و موضوعی واجب و حمایت از او و امّتش نیز واجب بود. 🔸 این است که گفته شد «بیعت عقبه» یک «ماهیت گذر» داشت که هم با بیعت‌های پیش از مبعث فرق ماهوی داشت و هم با بیعت‌های پس از هجرت. بیعت در سقیفه: این بیعت که ابوبکر را به خلافت رسانید، «معطی سمت» بود که سمت خلافت را به او داد؛ در واقع یک برگشت بود به بیعت پیش از مبعث با این تفاوت که عنصر «ناسیونالیسم قبیله‌ای» بصورتی که در بیعت‌های عصر جاهلی بود در آن نبود؛ آن اریستوکراسی مبتنی بر ناسیونالیسم قبیله‌ای بود و این اریستوکراسی مبتنی بر «ناسیونالیسم جامعه»؛ جامعهای که «امّت» نامیده می‌شد. 🔹 چون بیعت سقیفه معطی سمت بود برخی از بزرگان صحابه مانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمار زیر بار آن نرفتند و باصطلاح معتقد بودند که «فاقد شیئ، معطی شیئ نمی‌شود»؛ هیچ فردی از مردم دارای «امامت» نبودند که آن را به ابوبکر بدهند. 🔸 اینان معتقد بودند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) دو سِمت داشت: نبوت و امامت= نبوت و ولایت. با رحلت آن حضرت نبوت ختم گشته اما امامت و ولایت ختم نگشته است و ولایت سمتی نیست که مردم آن را به کسی اعطا کنند. و گفتند: «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ»: علی از جانب خدا ولی است او «حجت مِن عند الله» است. و برای این سخن شان به نصوص و تأکیدات پیامبر (صلی الله علیه و آله) بویژه به ماجرای غدیر تکیه می‌کردند. 🔹 بیعت برای خلافت علی علیه السلام: در این بیعت که خلافت را به علی علیه السلام می‌داد، اکثریت بیعت کنندگان بیعت خود را «معطی سمت» می‌دانستند، و عده‌ای- نه چندان اندک لیکن در مقایسه با آنان در اقلیت بودند کاربرد بیعت شان را کاربرد «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ» و دقیقاً با ماهیتی که با پیامبر (ص) بیعت کرده بودند، می‌دانستند. 🔸 ولایت: «ولایت من عند الله» بحدی در آموزه‌های قرآن و آموزه‌های سنت شفاهی و سنت عملی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ریشه‌دار بود که با آن‌همه بیعت‌های اریستوکراسی- از سال 11 هجری تا سال 656و سقوط خلافت- از بین نرفت و از ذهن امت‌ زدوده نشد. و همین ریشه‌دار بودن عنوان ولایت در دین اسلام بود که سران صوفیه هر کدام خود را «ولیّ الله» دانستند و سمت خلافت فقط به اجرائیات محدود گشت در حدی که هیچ خلیفه‌ای خود را مسؤل علم و ارشاد امت نمی‌دانست و هر نادانی می‌توانست خلیفه شود. 🔹 در سرگذشت عینی جامعه و امت اسلام، نبوت با رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ختم گشت، و امامت آن حضرت تجزیه شد بخش اجرائی آن به خلفا و بخش ارشادی آن به صوفیان داده شد؛ علما و علم‌شان نیز هم در خدمت قدرت اجرائی و هم در خدمت صوفیان صرف شد. 🔸 استعفا از امامت و ولایت: امامت و ولایت استعفا پذیر نیست، هیچ پیامبری نیز حق استعفا یا رها کردن سمت امامت و ولایت خود را ندارد که ماجرای حضرت یونس در قرآن فقط برای همین اصل آمده است که نه استعفا بل بنوعی از سمت ولائی خود کنار کشیده بود. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
🖌 مقالات 🏴 قیام مختار؛ نهضتی که باید از نو شناخت 🏴 بخش سوم پاسخ تحلیلی به یک پرسش همگانی ❓می‌پرسند: چرا ابراهیم بن مالک اشتر به یاری مختار نیامد؟‌ 🔸 امیرالمؤمنین دربارۀ خلافت خود- بلی دربارۀ خلافت خود نه ولایت خود- می‌‌گوید: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»، این‌ کنار انداختن خلافت به خاطر آن است که بیعتِ اکثر بیعت کنندگان ماهیت «معطی سمت» داشت و می‌‌گفتند خلافت را به علی دادیم. 🔹 همچنین است استعفای امام حسن(ع) که استعفا از «خلافت اعطائی» بود نه استعفا از امامت و ولایت مِن عند الله. همانطور که تا آخر عمر مقدسش خود را امام و ولی می‌دانست. 🔸 شخصی که امام و «حجة مِن عند الله» است می‌‌تواند بیعت اعطائی را بپذیرد و یا از آن استعفا بدهد. 🔹 بیعت با امام حسین(ع): می‌‌بینیم که امام حسین(ع) در شب عاشورا اصحابش را جمع کرده و می‌‌گوید «من بیعتم را از شما برداشتم در این تاریکی شب هر کجا که می‌‌خواهید بروید». 🔸 این کدام بیعت است؟ در هیچ منبع حدیثی و منبع تاریخی نیامده که اصحاب آن حضرت یک به یک دست در دست او بگذارند و بیعت کنند. پس مراد امام علیه السلام از بیعت چیست؟ مرادش همان بیعتی است که از اعتقادات اصولی و اساسی شیعه است «امام، امام و ولیّ الله» است این حقیقت الهی است و حق امام است بر عهده هر مسلمان، بیعت واقعی همین است که بیعت ظاهری فقط «تأکید» است که به شرح رفت. امامت «اِعطاء الله» است نه «اعطاء الناس». 🔹 از اینجا به هوش، استعداد، دین شناسی و ولایت شناسی اصحاب آن حضرت پی می‌‌بریم که خودشان را بیعت کردۀ امام می‌‌دانستند بدون آن که دست در دست او بگذارند و «بیعت تأکیدی» کنند، معتقد بودند که بیعت امام بر گردن‌‌شان هست. 🔸 مراد از این سخن امام(ع) که می‌‌فرماید «من بیعتم را از شما برداشتم» این نیست که من آن بیعت که بعنوان یک «حقیقت الهی» و «حق الله» است از شما برداشتم. می‌‌فرماید تا جائی که به شخص من مربوط است برداشتم، یعنی به آنان تذکر می‌‌دهد که شهید شدن‌‌تان بطور خالص «لله» باشد نه «للحسین» یا مخلوطی از این دو. و الاّ امام مدافع و حامی «حقیقت» است نه از بین برندۀ آن. همه چیز بخاطر خدا حتی حبّ حسین نیز بخاطر خدا. 🔹 نیز یک اعلامیّۀ رسا برای تاریخ است که: اصحاب من نه بر اساس حبّ و بغض شخصی و نه بر اساس احساسات، بل بر اساس عقلانیت و شناخت اصول مکتب در کنار من شهید شده‌‌اند. 🔸 همین برتری در شناخت و دانش است که اصحاب حسین(ع) را در کل تاریخ بشر ممتاز کرده که: 1️⃣ بایقین کامل به شهادت، در راه مستقیم ایستادند. 2️⃣ در این شناخت، برتر از همۀ شهدائی هستند که در رکاب پیامبر (ص) شهید شدند. 🔹 این است که نه حادثه کربلا با هیچ حادثه تاریخ بشری قابل مقایسه است و نه شهدایش با دیگر شهدا. 🔸 در این جای بحث نمی‌‌توانم از بیان یک نکته بل یک اصل، خودداری کنم: امام در آغاز همین سخنرانیش خطاب به اصحابش می‌‌فرماید «من اصحابی وفادارتر از اصحابم نمی‌‌شناسم». این سخن یک امام، یک ولیّ الله، یک حجة الله است پس همۀ اصحاب آن حضرت وفادارترین انسان‌ها بودند. 🔹 متأسفانه برخی‌‌ها نوشته‌‌اند در اثر این سخنرانی امام(ع) افراد کثیری از اطراف آن حضرت پراکنده شده‌‌اند. این سخن فاسد، مفاسد بسیاری دارد که شرح آن‌‌ها در این مختصر نمی‌‌گنجد. 🔸 بیعت با مختار: بدیهی است ماهیت بیعت مختار با ماهیت هیچ‌کدام از بیعت‌ها- از عصر جاهلی تا آن روز- سنخیت ندارد؛ موضوع این بیعت نه از سنخ بیعت با پیامبر(ص) و نه از سنخ بیعت با ابوبکر و نه از سنخ بیعت با امیرالمؤمنین(ع)، نه از سنخ بیعت با معاویه که بر مبنای همان بیعت سقیفه بود، و نه از سنخ بیعت با امام حسن(ع) و نه از سنخ بیعت با امام حسین(ع) و نه از سنخ بیعت با عبدالله ابن زبیر که هم‌سنخ و هم‌ماهیت با بیعت معاویه بود، است. 🔹 همگان می‌دانند و مسلّم است که مختار مدعی خلافت نبود این واقعیت بحدی مسلّم است که دربارهای خلافت نیز نتوانستند آن را مخدوش کنند. 🔸 زمینۀ ذهنی ما: امثال ما که ذهنمان پر از تاریخ جنگ و جدل شاهان است، هرگز در صدد شناخت ماهیت بیعت مختار برنیامده‌ایم و با همان برداشت که از قیام‌های تاریخ داریم به قیام مختار نگریسته و آن را حادثه‌ای در کنار حوادث و قیام‌های اوباشانی مانند طغرل و یا در ردیف جنگ مثلاً آقا محمدخان قاجار با لطفعلی خان زند قرار می‌دهیم. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
🖌 مقالات 🏴 قیام مختار؛ نهضتی که باید از نو شناخت 🏴 بخش چهارم پاسخ تحلیلی به یک پرسش همگانی ❓می‌پرسند: چرا ابراهیم بن مالک اشتر به یاری مختار نیامد؟‌ 🔹 هستۀ ماهیت بیعت مختار «انتقام از قاتلین کربلا» بود. مراد از «قاتلین» همۀ آن 30.000 نفری که لشکر عمر سعد را تشکیل میدادند نبود، مراد عبارت بود از فرماندهان آن ارتش و کسانی که بر پیکر شهدا ضربه زده بودند. 🔸 به یک اصل در عرف آن زمان توجه کنید: کسی در میدان نبرد در اثر جراحات متعدد که افراد متعدد آن را وارد می‌کردند به زمین می‌افتاد، همۀ آنان را قاتل آن کس نمی‌نامیدند، تنها به کسی که آخرین اقدام را کرده می‌گفتند قاتل. دربارۀ هر کدام از شهدای کربلا نیز گفته‌اند: قتله فلان بن فلان. 🔹 برنامۀ مختار و یارانش تنها به محور این اصطلاح محدود نمیگشت، آنان هر کسی را که ضربهای به یکی از شهدا وارد کرده بود را نیز در برنامۀشان داشتند. 🔸 یاران مختار یک به یک دست در دست مختار گذاشته و موضوع و ماهیت بیعت را به زبان جاری می‌کردند: «با تو بیعت می‌کنم که تا کشتن قاتلان کربلا با جان و مال با تو همکاری کنم». 🔹 هم برای مختار و هم برای بیعت کنندگان مشخص و مبین بود که: این بیعت، بیعت موقت است. نه بیعت برای خلافت است و نه بیعت برای امارت دائمی است و نه بیعت شاهنشاهی است. 🔸 وقتی که همۀ قاتلان را از بین بردند تنها محمد بن اشعث و شبث بن ربعی مانده بودند که به مصعب پناه برده بودند، این دو نیز در جنگ بصره کشته شدند. در این وقت بود که بیعت موقت ماهیتاً موضوعیت خود را از دست داد و اگر مختار و یا یارانش نهضت را ادامه می‌دادند هم خلاف ماهیت بیعت بود و هم خلاف شرع بود. 🔹 مختار و مردانی که در اطراف مختار جمع شده و آن نهضت را به وجود آورده بودند می‌دانستند اگر از آن وقت به بعد نهضت را ادامه دهند سر از تأسیس یک خلافت در می‌آورد و می‌شود ادعائی در کنار ادعای بنی امیه و ادعای بنی زبیر.‌‌‌‌ 🔸 اساساً در ماهیت بیعت مختار، جنگ با آل زبیر حتی بعنوان عنصری از عناصر، وجود نداشت زیرا آل زبیر از قاتلین کربلا نبودند پس از کشته شدن شبث، جنگ با آل زبیر، خارج از ماهیت بیعت بود. 🔹 ابراهیم چرا نیامد؟ حاضران متفرق شدند- و باید می‌شدند- تا چه رسد به ابراهیم که در موصل بود و از طرف نهضت، سدی در برابر نیروی بنی‌امیه ایجاد کرده بود. 🔸 ابراهیم فرزند مالک اشتر است صرف‌نظر از شخصیت والا و دانش بالایش، دستکم این قدر می‌دانست که اگر فراتر از ماهیت اصلی بیعت پیش بروند دقیقاً مانند بنی‌امیه یا بنی زبیر خواهند بود. 🔹 اگر خود مختار را رها می‌کردند شمشیر را غلاف کرده و دنبال کشاورزی خود می‌رفت اما بدیهی است اگر مصعب بن زبیر نیز او را رها می‌کرد آن‌همه کسان که بستگانشان در جنگ‌های مختار کشته شده‌اند او را راحت نمی‌گذارند. 🔸 جنگ مختار از آغاز قیام تا کشته شدن شبث بن ربعی آخرین قاتل مورد نظر نهضت، یک جنگ تهاجمی بود. پس از جنگ بصره جنگ او با آل زبیر فقط یک «جنگ دفاعی» است نه ادامۀ نهضت. او نمی‌خواست و نباید می‌خواست که دست بسته تسلیم ابن زبیر شود تا آخر از خود دفاع کرد و شهید شد. 🔹 اسفا! چه عوامانه فکر می‌کنیم و بدون توجه به ماهیت بیعت و عناصر آن، ابراهیم را محکوم می‌کنیم و یا با همین دید عوامانۀ خودمان مختار و یارانش را نیز عوام می‌پنداریم!؟! چه بینش کودکانه‌ای دربارۀ مردانی که شگفت‌ترین جریان تاریخ را ایجاد کردند، داریم!؟! 🔸 در برخی نوشته‌هایم آورده‌ام که شیعه بدلیل ظلم‌ها، قتل عام‌ها همیشه مانند یک حزب قاچاق می‌زیست و لذا شیعه نه تاریخ منسجم دارد و نه تفسیر خاص شیعی. 🔹 بنابراین آنچه باید در این گونه مسائل عظیم تاریخی مستند و مستمسک ما باشد فقط اصول مسلّم است نه آن فروعات و جزئیاتی که مورخین دربارهای خلافت تدوین کرده‌اند. 🔸 مشروعیت قیام مختار: آنان که با مختار بیعت کردند اگر نگوئیم که همۀشان مکتب شناس بودند، دستکم اکثرشان در این مسئلۀ بزرگ که به محور خون و خونریزی بود، کاملاً آگاهی داشتند که چنین اقدامی یا باید به محوریت خود امام معصوم باشد و یا به محوریت نایب خاص او. آیا شخصیتی مانند ابراهیم اشتر، یا یزیدبن انس، یا عبد الله کامل و… این قدر عوام بودند که نمی‌دانستند خون خواهی خون امام حسین(ع) باید مطابق اصول و فروع دین و مکتب حسین باشد نه با هر صورت و هر شکل و هر سبک و سلیقه‌ای. 🔹 هر شیعۀ نسبتاً فهمیده‌ای نیز می‌دانست که حکومت گرچه بصورت «امارت موقت» به‌هیچ‌وجه مشروع نیست مگر با دستور و یا دستکم با اذن امام معصوم. 🔸 گاهی افرادی دربارۀ این ماجرای اعجوبۀ تاریخ ابراز نظر می‌کنند گوئی دربارۀ عدّه‌ای (نعوذ بالله) اوباش نظر می‌دهند و این بزرگ مظلومیت این مردان بزرگ است. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب تخصص و مهارت در کارها 🔹 هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ: زمر، 9. آیا آنان که می دانند با آنان که نمی دانند مساوی اند-؟. 🔸 قالَ اجْعَلْني‏ عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليم: يوسف، 55. (یوسف) گفت من را بر منابع درآمد این سرزمین بگمار که من هم نگه‌دارنده هستم و هم دانای کار. 🔹 در این جهان هیچ کاری بی نیاز از دانش، دانستن و تخصص، نیست. برخی از افراد کارها را به دو بخش تقسیم می‌کنند و آنها را تحت عنوان «تخصصی» و «غیر تخصصی» قرار می‌دهند. امّا بینش اسلام این تقسیم را صحیح نمی‌داند و هر کار را نیازمند شناخت و معرفت می‌داند. 🔸 قال علی- علیه السلام-: يَا كُمَيْلُ‏ مَا مِنْ‏ حَرَكَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِيهَا إِلَى مَعْرِفَۀٍ: بحار، ج 74، ص 267. علی- علیه السلام- فرمود: ای کمیل هیچ حرکتی نیست مگر آنکه تو درباره آن به شناخت و معرفت نیازمندی. 🔹 مگر اینکه مراد از تقسیم کارها به تخصصی و غیر تخصصی این معنی باشد که همگان نمی‌توانند در هر رشته‌ای عالم و دانشمند باشند و به اصطلاح همه چیز را همگان دانند نه هر فرد. که کاربرد واژه «تخصص» نیز همین است، در این صورت تقسیم مزبور درست است امّا این تقسیم «کارها» نیست تقسیم علوم و موضوعات علوم است. کارها بدون استثنا همگی خبرویت و تخصص را لازم دارند حتی «غذا خوردن». 🔸 کار یعنی حرکت، اقدام عملی. یا باید هیچ اقدامی عملی نگردد و یا باید با شناخت و تخصص. وگرنه اقدامش اقدام بر مجهول یا اقدام بر مشکوک و بر شبهه ناک، خواهد بود، دو حدیث را دوباره بخوانیم: 🔹 قال الجواد- علیه السلام-: مَنِ انْقَادَ إِلَى الطُّمَأْنِينَةِ قَبْلَ الْخِبْرَةِ فَقَدْ عَرَّضَ‏ نَفْسَهُ‏ لِلْهَلَكَةِ وَ الْعَاقِبَةِ الْمُتْعِبَةِ: بحار، ج 68، ص 340. امام جواد- علیه السلام- فرمود: هر کس- در اقدام به کاری که برایش ناشناخته است- تن به اطمینان دهد قبل از شناخت و خبرویت، جان خود را در معرض هلاکت و عاقبت دردناک قرار داده است. 🔸 قال الصادق- علیه السلام-: كُلُّ ذِي صِنَاعَةٍ مُضْطَرٌّ إِلَى ثَلَاثِ خِلَالٍ يَجْتَلِبُ‏ بِهَا الْمَكْسَبَ‏ وَ هُوَ أَنْ يَكُونَ حَاذِقاً بِعَمَلِهِ مُؤَدِّياً لِلْأَمَانَةِ فِيهِ مُسْتَمِيلًا لِمَنِ اسْتَعْمَلَهُ: بحار، ج 75، ص 229. امام صادق- علیه السلام- فرمود: هر صاحب شغل و صنعتی باید سه خصلت را داشته باشد تا کارش مورد توجه باشد: در کارش وارد و حاذق باشد، امانت را در کارش رعایت کند. رضایت صاحب کار (یا مصرف کننده) را جلب کند. 🔹 حذاقت و کاردانی شرط اول و امانت داری شرط دوم و جلب رضایت ارباب رجوع یا صاحب کار یا مصرف کننده شرط سوم موفقیت است. دو شرط اول و دوم «رضایت کاری» ارباب رجوع و یا مصرف کننده را جلب می کند شرط سوم برای جلب «رضایت رفتاری» اوست. 🔸 قال الصادق- علیه السلام-: الْعَامِلُ‏ عَلَى‏ غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى‏ غَيْرِ طَرِيقٍ‏ فَلَا تَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ إِلَّا بُعْداً: بحار، ج 75، ص 244. امام صادق- علیه السلام- فرمود: کسی که بدون بصیرت به کاری پردازد مانند رهروی است که راه را اشتباه گرفته می رود، هرچه پرشتابتر برود از مقصد دورتر می شود. 🔹 قال الکاظم- علیه السلام-: مَنْ‏ تَكَلَّفَ‏ مَا لَيْسَ‏ مِنْ‏ عِلْمِهِ‏ ضَيَّعَ‏ عَمَلَهُ‏ وَ خَابَ‏ أَمَلُهُ‏: بحار، ج 1، ص 218. امام کاظم- علیه السلام- فرمود: هر کس به کاری که دانش آن را ندارد متکلف شود کارش را تباه می کند و به خواسته اش نمی رسد. تکلیف: ایجاد تکلیف برای خود: کاری را که از عهده خارج است به عهده گرفتن. 🔸 قال الجواد- علیه السلام-: مَنْ‏ عَمِلَ‏ عَلَى‏ غَيْرِ عِلْمٍ‏ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرُ مِمَّا يُصْلِحُ‏: بحار، ج 75، ص 364. امام جواد- علیه السلام- فرمود: هر کس کاری را بدون دانش انجام دهد تباه کردنش بیش از اصلاح کردنش خواهد بود. این سخن از رسول اکرم- صلی الله علیه و آله- نیز آمده است. بحار، ج 74، ص 150. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
50.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مستند 🌍 مستند داستان تمدن قسمت سوم (حضرت هود در آکد) این مستند برداشت و اقتباسی است از آثار و تالیفات آیت الله مرتضی رضوی کاری از: مسعود مهدی گوینده: رضا هدایت فر تولید: ۱۳۹۴ ویرایش: ۱۴۰۳ حجم: 48 MB دانلود با کیفیت 1080P 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب جاماسب پيامبری در ميان كادوسيان 🔹 كادوسيان قومی بودند كه پيش از آمدن آريائي ها به ايران، در كنار رود ارس می‌زيستند. امروز اگر به زبان اَوستائی دقت كنيد می‌بينيد با اين كه كتاب دينی آريائيان ايران بوده، با هر سه زبان آريائی (پارتی، پارسی، ميديائی) با فاصله زيادی فرق دارد. اصل اين زبان «كادوسی» بوده و پيامبرشان معاصر ابراهيم(ع) و از پيامبران دستيار او بوده است يعنی در حوالی4000 سال پيش و2000 سال پيش از ميلاد. 🔸 آريائی‌ها در حوالي3700 سال پيش به ايران آمده و زئوس (ذئو) را كنار گذاشته و دين جاماسب يا بگوئيم دين كادوسی را پذيرفته‌اند. اين بحث مهم و تحقيقی را نيز به كتاب «جامعه شناسی كعبه» واگذاشته و تكرار نمی‌كنم. با ياد آوری اين مطلب كه: زردشت بنيانگذار دين ايراني نيست. او نيز مانند بودا در حوالي2600 سال پيش برای اصلاح دين جاماسبی (مجوسی) مأمور شده زيرا آن دين توحيدی دچار ميترائيزم و خورشيد پرستی، همجنس‌گرائی و ازدواج با محارم، شده بود. 🔹 جاماسب اصول و فروع آيئن خود را بر هزار تكّه كوچك از چرم گاو نوشته بود و در ميان كادوسيان در ساحل رود ارس كه دوازده شهر داشتند به تبليغ پرداخت. اسامی شهرها عبارت بودند از: فروردين ارديبهشت تا اسفند. كه هيچكدام از اين كلمات آريائي نيستند سپس در زبان‌های سه‌گانه آريائی ايران رايج شدند. همين طور الفاظی از قبيل: آب، روشن، روز و… همگی توسط اَوستا، منتقل و ماندگار شده‌اند. 🔸 كادوسيان (اصحاب ارس) دعوت جاماسب را نپذيرفته و او را كشتند اما دين او مانند دين عيسی(ع) رواج يافت. 🔹 كادوسيان در هر ماه در يكی از شهرهای دوازده‌گانه شان، جشن می‌گرفتند. بزرگترين جشن‌شان در شهر اسفندار بود كه سيزده روز طول می‌كشيد. در هر كدام از شهرها يك درخت بزرگ صنوبر داشتند كه جشن را در كنار آن انجام می‌دادند. در ساعت معين در پيش صنوبر به نيايش مي پرداختند. ابليس می‌آمد از پيكر درخت با صدای دلچسب به دعای آنان پاسخ می‌داد. 🔸 ابليس آنان را وادار كرد كه جاماسب را بكشند. اما برای اين كه اثری از قبر او باقي نماند و باصطلاح زيارتگاه دوستانش نباشد، برنامه‌ريزی كرد كه در وسط درياچه يا بركه‌ای كه از آب چشمه «روشناب» جمع می‌شد، لوله‌هائی از آهك و مصالح دیگر ساخته سپس داخل آن لوله‌ها را به صورت چاه بكنند، جاماسب را در آن چاه گذاشته و دفن كنند و كردند(بحارالانوار، ج14، باب13). 🔹 آريائيان به آئين جاماسب پيوستند، «ذئو= ذيو= دئو= ديو» كه خدای بزرگ‌شان در آسيای ميانه بود، را رها كرده و از آن پس «ديو» را اهريمن دانستند. اما شاخه ديگر آنان كه به يونان رفته بودند تا زمان مسيحيت ذئو را با تلفظ «ذئوس» می‌پرستيدند. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
50.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مستند 🌍 مستند داستان تمدن قسمت چهارم (حضرت صالح در سومر) این مستند برداشت و اقتباسی است از آثار و تالیفات آیت الله مرتضی رضوی کاری از: مسعود مهدی گوینده: رضا هدایت فر تولید: ۱۳۹۴ ویرایش: ۱۴۰۳ حجم: 48 MB دانلود با کیفیت 1080P 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب واقعیت صوت در کلام معصوم 🔹 صوت در هوا ثبت می شود مانند کلماتی که در سطح کاغذ ثبت می شود لیکن خداوند هوا را طوری آفریده که خود را تصفیه می کند و از اصوات پاک می‌کند. امّا هر چیزی حدودی دارد باید برای هوای محیط زیست عمومی، محیط شهر، محیط خانه، محیط کار، مجالی داده شود تا خودش را تصفیه کند. به ویژه گوناگونی صوت و تفاوت فرکانس ها وضعیتی پیش می آورد که بیش از توان تصفیه هوا، می گردد و این یعنی آلودگی صوتی به معنای اتمّ. اساس این مطلب را از حدیث طلب یاد می گیریم: 🔺 قال الصادق- علیه السلام-:… فَإِنَ‏ الصَّوْتَ‏ أَثَرٌ يُؤَثِّرُهُ‏ اصْطِكَاكُ‏ الْأَجْسَامِ‏ فِي‏ الْهَوَاءِ وَ الْهَوَاءُ يُؤَدِّيهِ إِلَى الْمَسَامِعِ وَ النَّاسُ يَتَكَلَّمُونَ فِي حَوَائِجِهِمْ وَ مُعَامَلَاتِهِمْ طُولَ نَهَارِهِمْ وَ بَعْضَ لَيْلِهِمْ فَلَوْ كَانَ أَثَرُ هَذَا الْكَلَامِ يَبْقَى فِي الْهَوَاءِ كَمَا يَبْقَى الْكِتَابُ فِي الْقِرْطَاسِ لَامْتَلَأَ الْعَالَمُ مِنْهُ فَكَانَ يَكْرُبُهُمْ وَ يَفْدَحُهُمْ وَ كَانُوا يَحْتَاجُونَ فِي تَجْدِيدِهِ وَ الِاسْتِبْدَالِ بِهِ أَكْثَرَ مِمَّا يُحْتَاجُ إِلَيْهِ فِي تَجْدِيدِ الْقَرَاطِيسِ لِأَنَّ مَا يُلْقَى مِنَ الْكَلَامِ أَكْثَرُ مِمَّا يُكْتَبُ فَجَعَلَ الْخَلَّاقُ الْحَكِيمُ جَلَّ قُدْسُهُ هَذَا الْهَوَاءَ قِرْطَاساً خَفِيفاً يَحْمِلُ الْكَلَامَ رَيْثَمَا يَبْلُغُ الْعَالَمُ‏ حَاجَتَهُمْ ثُمَّ يُمْحَى فَيَعُودُ جَدِيداً نَقِيّاً وَ يَحْمِلُ مَا حَمَلَ أَبَداً بِلَا انْقِطَاعٍ. 🔺 امام صادق- علیه السلام- فرمود: صوت اثری است که اصطکاک اجسام در هوا آن را ایجاد می کند، و هوا آن را به گوش ها می رساند، مردم در طول روز و بخشی از شب برای نیازهای شان و معاملات شان سخن می گویند. اگر اثر این گفتگوها در هوا باقی بماند همانطور که نوشته ها در کاغذ باقی می ماند جهان پر از صوت و کلام می شود و مردم را دچار گرفتاری های سخت کرده و تحت فشار سنگین قرار می دهد. و آنان نیازمند می‌شدند که در صدد تجدید و تحول هوا باشند بیش از آن چه در صدد تجدید کاغذها هستند زیرا آن چه از سخن در هوا (شفاهاً) القاء می‌شود بیشتر از آن است که نوشته می‌شود. خداوند حکیم (جلّ قدسه) این هوا را کاغذی لطیف و سبک قرار داده که سخن را حمل می کند به حدی که بر سراسر عالم خواسته ها و نیاز های مردم را می رساند. سپس صوت محو می شود و هوا به حالت نو و پاکیزه (غیر آلوده به صوت) در می آید تا از نو حمل می کند محموله اش را ابداً بدون انقطاع. 🔸 توضیح: 1️⃣ صوت از اصطکاک اجسام در هوا: مانند اصطکاک جمادات، فلزات، نباتات، ابروباد و… از آن جمله اصطکاکی که به آن ارتعاشات حنجره انسان می گوئیم. ایجاد می شود. 2️⃣ امام در مرحله دوم از صوت اشیاء دیگر صرف نظر کرده تنها به صوت سخن و کلام می پردازد. 3️⃣ امام به «خود پالایشی هوا» توجه می دهد. 4️⃣ معجزه این است که می فرماید: هوا صوت را تا جائی که گستره نیاز انسان باشد در «عالم»- جهان کائنات- می رساند. 5️⃣ درست است هوا خودش را پالایش می کند. امّا امروز کره زمین عنوان و نام «دهکده جهانی» به خود گرفته است لیکن از جهت وضعیت صوتی باید «خانه تک واحد جهان» نامیده شود. این خانه محدود، از صوت های گوناگون انباشته شده و هوایش خسته است بس که به پالایش پرداخته که دیگر با آلایش به گوش و شش می رسد. 🔹 نکته: اکنون که سخن از صوت و صدا است این نکته نیز گفته شود: به دلیل رابطه دستگاه شنوائی با اندام صوتی و حنجره لازم است هنگام فریاد انگشت در گوش گذاشته شود. 🔸 امر رسول الله- صلی الله علیه و آله- بلالاً ان یدخل اصبعیه فی اذنیه: پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله- به بلال دستور داد که هنگام اذان گفتن انگشتش را به گوشش بگذارد. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
51.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مستند 🌍 مستند داستان تمدن قسمت پنجم (حضرت یونس در آشور) این مستند برداشت و اقتباسی است از آثار و تالیفات آیت الله مرتضی رضوی کاری از: مسعود مهدی گوینده: رضا هدایت فر تولید: ۱۳۹۴ ویرایش: ۱۴۰۳ حجم: 48 MB دانلود با کیفیت 1080P 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب منشا آزادی خواهی 🔸 مطابق انسان شناسی اسلام، انسان نه حیوان است و نه زادۀ حیوان، انسان دارای یک روح به نام روح فطرت است که حیوان فاقد آن است ( رجوع کنید: «تبیین جهان و انسان» و «دو دست خدا»). 🔹 جوان هم در جهت انگیزه‌های غریزی در شوق و شعف است و هم در جهت انگیزه‌های فطری، یعنی هم به شدت در صدد عیش و عشرت است و هم به شدت در صدد عدل و عدالت است. 🔸 جوان پویش توفنده سوم نیز دارد که آزادی خواهی است. اما همان طور که همیشه روح غریزی و روح فطری در وجود انسان با همدیگر درگیر هستند این دو روح بر سر «آزادی خواهی» نیز به شدت درگیر هستند؛ غریزه آن را به آزادی عیشی و عشرت معنی می کند، فطرت نیز آن را به آزادی از ستم ستمگران و زور گوئی قدرتمندان، معنی می کند. 🔹 به راستی به خواسته کدام یک از این دو روح باید پاسخ مثبت داد؟ و اصالت را به کدام باید داد؟ لیبرالیسم که از روح فطرت غافل است (زیرا در انسان شناسی لیبرالیسم انسان تنها ماهیت غریزی دارد) آزادی را آزادی غریزه معنی می کند. 🔸 اما اسلام انسان را دارای دو روح می داند و در پاسخ پرسش فوق، می گوید: نه آن و نه این، امربین امرین. یعنی به خواسته‌های غریزی باید پاسخ مثبت داده شود و نباید آن را سرکوب کرد، تا حدی که اقتضاهای فطری نیز سرکوب نشود. 🔹 آزادی خواهی هر دو روح به حدودی محدود است: آزادی غریزه به حریم اقتضاهای فطری محدود است و آزادی خواهی فطری به رسیدن به عدالت محدود است یعنی نباید از عدالت‌خواهی عبور کرده و به آنارشیسم تبدیل شود. 🔸 آزادی خواهیِ غریزیِ فاقد حدود، آزادی خواهی عدالتی را از بین می برد، جوان عیاش حتی از درک آزادی خواهی عدالتی باز می ماند و آزادی خواهی فطری فاقد حدود، به آنارشیسم منجر می گردد که آزادی از هر قانون و هر تکلیف، است. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
49.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مستند 🌍 مستند داستان تمدن قسمت ششم (حضرت دانیال در بابل) این مستند برداشت و اقتباسی است از آثار و تالیفات آیت الله مرتضی رضوی کاری از: مسعود مهدی گوینده: رضا هدایت فر تولید: ۱۳۹۴ ویرایش: ۱۴۰۳ حجم: 48 MB دانلود با کیفیت 1080P 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب کابالیسم نمایندگان خود را در کنار پیامبر اسلام(ص) قرار داده بود 🔸 عن الصادق(ع) قال: لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ نَبِیهُ(ص) أَنْ ینْصِبَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(ع) لِلنَّاسِ فِی قَوْلِهِ: «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ» فِی عَلِی بِغَدِیرِ خُمٍّ قَالَ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ» فَجَائَتِ الْأَبَالِسَةُ إِلَى إِبْلِیسَ الْأَكْبَرِ وَ حَثَوُا التُّرَابَ عَلَى رُئُوسِهِمْ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِیسُ مَا لَكُمْ قَالُوا إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ عَقَدَ الْیوْمَ عُقْدَةً لَا یحُلُّهَا شَی‏ءٌ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِیسُ كَلَّا إِنَّ الَّذِینَ حَوْلَهُ قَدْ وَعَدُونِی فِیهِ عِدَةً لَنْ یخْلِفُونِی..(بحار، ج60 ص185) 🔹 ترجمه: امام صادق(ع) فرمود: وقتی که خداوند با فرمان «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ» پیامبرش را مأمور کرد که امیرالمؤمنین را در غدیر خم برای مردم نصب کند، و رسول خدا(ص) به مردم اعلام کرد که «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاه»، ابلیس ها در پیش ابلیس بزرگ جمع شدند در حالی که بر سرشان خاک می پاشیدند. ابلیس گفت: چه شده بر شما؟ گفتند: این مرد امروز پیمانی بست که تا روز قیامت گسسته نمی شود و هیچ چیزی توان از هم گسستن آن را ندارد. 🔸 ابلیس به آنان گفت: نه؛ چنین نیست (نگران نباشید) کسانی در کنار او (پیامبر) هستند که وعده ای به من داده اند و از وعدۀ شان تخلّف نخواهند کرد. 🔹 این حدیث تنها در منابع شیعه آمده است زیرا نفوذ و سلطۀ کابالیسم اجازه نداد تا سخنان اهل بیت(ع) در متون دیگر مسلمانان نیز بیایند، اکنون ببینیم گزارشات تاریخی و متون حدیثی برادران اهل سنّت، این حدیث را تأیید می‌کنند؟ خواهیم دید که گزارشات آنان و احادیث‌شان بیش‌تر، فراتر، و با شرح جزئیات و چگونگی پیام این حدیث، گزارش می‌دهند. 🔸 گزارش‌های تاریخ: در این جا به گزارش های تاریخی از منابع برادران سنّی می‌رسیم و بدون تعصب، به گزارشات تاریخ گوش می‌دهیم و گمان نمی‌کنم کسی از برادران سنّی به ما ایراد بگیرد که چرا تکّه‌های تاریخی و حدیثی را از منابع خود آنان نقل می‌کنیم، و هیچ شخص بل هیچ انسان عاقلی نمی‌گوید: آن چه را که ما خودمان نوشته‌ایم و به آن ها باور داریم، شما بازگوئی نکنید. 🔹 اگر چنین کسی پیدا شود و چنین توقعی از ما یا از هر کس دیگر داشته باشد، یا فاقد عقل است و یا در تحکّم و استبداد دچار همان منطق ابلیس است که خودش حق و حقیقت را بگوید و به آن باور هم داشته باشد در عین حال از بازگوئی آن عصبانی شود. ادامه دارد... 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب اولین نماینده کابالیسم نزد پیامبر(ص) 🔸 ابوبکر بن ابی قحافه، تولد او را سال573 میلادی و وفاتش را 634 نوشته‌اند. با این حساب او 61 سال عمر کرده است. اما مطابق نقل‌های دیگر او 63 سال عمر کرده است. دو سال پس از رحلت پیامبر(ص) درگذشته است و اگر سال و ماه‌ها را به طور دقیق محاسبه کنیم او سه سال از پیامبر کوچکتر بوده است. 🔹 اجماع اول: به اجماع همۀ محدثین، مورخین، صحابه پیامبر(ص)، و تابعین، همه و همه، ابوبکر بر اساس پیشگوئی که از پیشگویان گرفته بود، به نهضت پیامبر(ص) پیوست. و کسی حتی یک نفر هم تا امروز پیدا نشده که در این موضوع تردید داشته باشد. 🔸 اجماع دوم: باز همگان اجماع دارند که پیشگویان همگی از مبعث پیامبر(ص)، پیروزی نهضت او، تاسیس دولت و قدرت، خلافت و جانشینی، سخن گفته بودند. 🔹 اجماع سوم: موضوع دو اجماع بالا (کلّی) است شامل همۀ پیشگویان است. امّا دربارۀ ابوبکر یک اجماع سوم به محور موضوع «خاص» و پیشگوئی یک غیبگوی خاص، هست که: یک شخص غیبگو در سرزمین شامات، در حضور ابوبکر پیشگوئی کرده است. اکنون ببینیم این شخص غیبگو چه کسی بوده است؟ 🔸 منابع برادران اهل سنت می‌گویند آن شخص همان بحیرا راهب بوده است لیکن در چگونگی آن اختلاف دارند: 1️⃣ برخی می‌گویند در همان سفر تجاری ابوطالب که پیامبر(ص) را نیز با خود برده بود، ابوبکر حضور داشت و پس از توضیحات بحیرا، به دستور ابوطالب ابوبکر پیامبر(ص) را به همراه بلال به مکه برگردانید. 🔹 علامه امینی در الغدیر این ادعا را با تکیه بر منابع خود سنّیان به طور واضح و مبرهن رد کرده است و ما در این جا تکرار نمی کنیم. 2️⃣ برخی دیگر می‌گویند: ابوبکر تنها به حضور بحیرا رسید و خوابی را که دیده بود به او تعریف کرد و بحیرا گفت: در میان شما پیامبری مبعوث خواهد شد و تو ابتدا وزیر او و سپس خلیفۀ او خواهی شد. 🔸 باید گفت این نقل دوم درست است: ابوبکر در مبعث رسول خدا(ص) به شام رفته تا پیشگوی مورد اعتمادی پیدا کند و جزئیات آیندۀ این حادثۀ مهم را به دست آورد. امّا آن کسی که جزئیات موضوع (حتی خلافت ابوبکر) را برایش پیشگوئی کرده بی‌تردید یک کاهن بوده است نه بحیرا، این مسئله در مباحث آینده روشن خواهد شد. در این جا فعلاً فقط به یک مطلب مهم اشاره می شود: 🔹 یک ویژگی فقط برای دو نفر: پیشگوئی‌های عمومی و کلّی دربارۀ رسول خدا(ص)، توسط پیامبران از زمان ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) بوده و همۀ مردم عرب معتقد و منتظر بودند که یک پیامبر عربی خواهد آمد. حتی تورات کنونی نیز دربارۀ پیدایش دولت و قدرت در میان نسل اسماعیل سخن گفته است. و نیز پیشگوئی‌های کاهنان، مرتاضان، صوفیان، در گوش و هوش همگان جای گرفته بود. 🔺 در میان آن همه مردم و سپس در میان آن همه صحابۀ پیامبر(ص) و در میان همۀ مسلمانان، تنها دو نفر به طور ویژه و خصوصی از یک پیشگو مطالب لازم را گرفته اند: ابوبکر و عمر. و همین «تماس ویژه» موضوع بحث ما و قابل توجه است. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب دومین نماینده کابالیسم نزد پیامبر(ص) 🔸 عمر: عمربن خطاب مطابق نظر عمومی مورخین حدود11 سال از ابوبکر کوچکتر بود و حدود11 سال پس از او از دنیا رفته است و حدود11 سال پس از ابوبکر به نهضت پیامبر(ص) پیوسته است. 🔹 خود عمر می‌گوید: و ابن ابی الحدید، ج12 ص183، آورده است: عمر به همراه ولید بن مغیره در سفر تجارتی به شام رفت، عمر در آن زمان 18 ساله بود و شتران ولید را می چرانید و برای او حمّالی می کرد و از کالاهای تجاری او حفاظت می کرد. وقتی که به «بلقاء» رسیدند مردی از علمای روم او را دید، آن مرد به عمر می‌نگریست و نگاه‌هایش را طول می‌داد، سپس گفت: ای جوان گمان می‌کنم اسم تو عامر، یا عمران، یا شبیه این باشد. عمر گفت: نام من عمر است. مرد گفت: ران هایت را برهنه کن. عمر ران‌های خود را باز کرد که در یکی از آن ها خال سیاهی بود به بزرگی کف دست. سپس از عمر خواست که سرش را باز کند، مشاهده کرد که او اصلع است. از عمر خواست که به دست خود تکیه کند عمر تکیه کرد. مرد دید که او «اعسر ایسر» است؛ یعنی در کار کردن دست راست و چپ او فرقی ندارند. آنگاه به عمر گفت: انت مَلِک العرب و ملک الروم و الفرس: تو پادشاه عرب، پادشاه روم و فارس هستی. عمر خندۀ استهزا آمیز کرد. مرد گفت: می خندی!؟ به حق مریم بتول تو پادشاه عرب و پادشاه روم و فارس هستی. عمر سخن او را جدی نگرفت و برگشت. 🔸 ابن ابی الحدید می گوید: خود عمر این ماجرا را می گفت و ادامه می داد: آن مرد رومی سوار بر الاغ همچنان با من همراه بود تا ولید کالایش را فروخت و با پول آن عطر و لباس ها خرید و قافله اش به سوی حجاز حرکت کرد. و مرد رومی به دنبال من می آمد بدون این که چیزی از من بخواهد (یا: بپرسد) و هر روز صبح دست من را می بوسید آن طور که دست شاهان را می بوسند، تا آن که از حدود شام خارج شدیم و به سرزمین حجاز وارد شده و به سوی مکه بر می‌گشتیم که آن مرد با من وداع کرد و برگشت. ولید از من دربارۀ آن مرد می‌پرسید، من چیزی به او نمی‌گفتم. گمان می کنم آن مرد مرده است اگر زنده بود به سوی ما می آمد. توضیح: 1️⃣ عمر آن کاهن را «عالم» می نامد و دیدیم که سطیح و زرقا نیز خود شان را عالم می‌نامیدند. 2️⃣ مرد کاهن به «مریم بتول» سوگند می خورد، سطیح و زرقا نیز به خداوند سوگند یاد می کردند. همان طور که رئیس شان ابلیس، به خداوند سوگند یاد کرد: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعین». 3️⃣ به شرح رفت که سطیح و زرقا، دشمنی خودشان را نسبت به پیامبر(ص) اعلام کرده بودند. اما این کاهن آن چنان از ته دل دست عمر را می بوسد، و آن همه ایام و آن همه راه را با او همراه می شود و به طور مکرر دست او را بوسه می زند. کاهنان پیامبر(ص) را و نهضت او را دشمن می دانند اما عمر را تا این حد دوست دارند. 4️⃣ کاهن به او می گوید: تو پادشاه عرب هستی، نمی گوید: تو خلیفه یا امیر مسلمانان هستی، و به راستی عمر یک پادشاه بود. 5️⃣ عمر می گوید: کاهن دست مرا می بوسید آن طور که دست پادشاهان را می بوسند. یعنی نه آن طور که دست قدیسان، مؤمنان و مردان خدا را می بوسند. 6️⃣ عمر که به پادشاهی رسیده بود می‌گوید: لابد آن مرد مرده است و الاّ به پیش ما می آمد. 7️⃣ معلوم می شود که عمر آرزو می کرده آن کاهن به دیدارش بیاید و جایزۀ خوبی از بیت المال به او بدهد. و متأسف است که چرا نمی‌آید. در مبحث شماره31 «کابالا در دو جریان آگاه و جریان ناخودآگاه» به شرح رفت که کاهنان هرگز به خیر دنیا هم نمی رسند گوئی ارباب شان ابلیس، از آنان خواسته و می خواهد که فقط در خدمت قدرتمندان کابالیسم باشند و بهره ای چندان از دنیا نداشته باشند و ماجرای آن کاهن با رضا شاه نیز به شرح رفت که رضا شاه نیز مانند عمر آرزو می کرد کاهنش را پیدا کند و از خجالت او در آید. 8️⃣ عمر در این گفتارش با بیان شیرین و لذتبخش کلمه «مَلِک» را دربارۀ خود به زبان می آورد. در حالی که آن روز در میان مسلمانان پلیدترین سمت و نکوهیده ترین مقام، سمت و مقام سلطنت و مَلکیّت و پادشاهی بود. حتی یکی از ویژگی های منفی بزرگ معاویه در نظر همگان تبدیل خلافت به پادشاهی است. و زمانی که حاکم مدینه در مسجد به مردم اعلام کرد که قرار است برای یزید بیعت گرفته شود، عبدالرحمن بن ابی بکر صدا زد: «اَهرقلیّۀ»: آیا مانند هرکول های روم خلافت به سلطنت موروثی تبدیل می شود!؟! حتی معاویه، یزید و همۀ خلفای بنی امیه و بنی عباس تا آخر نتوانستند خود را شاه یا مَلک بنامند. و این لفظ تنها از زبان عمر که گستاخ‌تر از همه بود در آمده است. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
50.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مستند 🌍 مستند داستان تمدن قسمت هفتم (مهاجرت آریایی ها) این مستند برداشت و اقتباسی است از آثار و تالیفات آیت الله مرتضی رضوی کاری از: مسعود مهدی گوینده: رضا هدایت فر تولید: ۱۳۹۴ ویرایش: ۱۴۰۳ حجم: 48 MB دانلود با کیفیت 1080P 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📘 معرفی کتاب 📚 کتاب «تبیین جهان و انسان» 🔹 آیا قرآنی که مدعی هستیم تبیان کل شیء است در مورد خلقت آسمان‌ها، ستاره‌ها و سیارات چیزی نگفته است؟ 🔸 خلقت جهان در 6 روز یعنی چه؟ آیا دین پاسخ درستی به سوال از طول عمر جهان نداده است؟ 🔹هفت آسمان چیست؟ آیا منظور همان لایه‌های جو زمین است؟ نحوه آفرینش و قرارگیری آنها چگونه است؟ 🔸 انسان چیست و چگونه آفریده شده است؟ اگر تکامل را نمی‌پذیرید آیا فیکسیسم نظریه مورد تایید است؟ 🔹هدف از خلقت انسان چه بوده است و آیا انسان حیوان است؟ اگر بله پس چرا انسان باید خانواده یا لباس داشته باشد؟ 🔻پاسخ این سوالات و ده ها سوال مهم دیگر در کتاب «تبیین جهان و انسان» به قلم آیت الله مرتضی رضوی درج شده است. 🔺 در این کتاب که در 5 فصل تدوین شده است در فصل اول به خداشناسی و توحید و در دو فصل بعدی جهان شناسی اسلام مورد بررسی قرار گرفته و در دو فصل پایانی کتاب، انسان شناسی از منظر اسلام به نگارش درآمده است. 🖊 متن این کتاب، بسیار ساده و برای فهم عموم نوشته شده و حجم اصلی کتاب در بخش پاورقی آن قرار گرفته که حاوی محاسبات و دلایلی برای متخصصین می‌باشد. 📍مطالعه این کتاب منحصر به فرد، برای آشنایی با جهان شناسی اسلامی آن هم در دوره‌ای که مطالب بیگانه با اسلام به نام اسلام عرضه می‌شود ضروری می‌باشد و خواننده را با ادبیاتی جدید از علوم اسلامی آشنا می‌سازد. 📖 مطالعه و دانلود 📦 سفارش کتاب 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
50.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مستند 🌍 مستند داستان تمدن قسمت هشتم (جاماسب و زرتشت در ایران) این مستند برداشت و اقتباسی است از آثار و تالیفات آیت الله مرتضی رضوی کاری از: مسعود مهدی گوینده: رضا هدایت فر تولید: ۱۳۹۹ ویرایش: ۱۴۰۳ حجم: 48 MB دانلود با کیفیت 1080P 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب حیاء در انسان 🔹 یكی از چیزهائی كه در زندگی انسان حضور دارد و در زندگی حیوان وجود ندارد، «حیاء» است. انسان در مواردی شرمگین و خجل می‌گردد. نكته مهمی كه در مورد حیاء هست این كه آیا اساساً حیاء یك پدیده اجتماعی است تا در مصنوعی و غیر مصنوعی بودن آن بحث شود؟ یا یك پدیده صرفاً طبیعی است؟ شاید باعث شگفتی شود كه مگر كسی هم در طبیعی بودن حیاء تشكیك می‌كند! لیكن واقعیت این است كه حتی بعضی‌ها در «پدیده اجتماعی غیر مصنوعی» بودن آن، نیز تشكیك كرده‌اند. 🔸 ویل دورانت (كه به حق باید او را نماینده و سخن‌گوی ره‌آورد علوم انسانی غربی دانست) در مقدمه تاریخ تمدن می‌گوید: «در دستگاه ازدواج به وسیله خریداری همسر، زن خود را اخلاقاً موظف می‌داند كه از هر رابطه جنسی كه از آن به شوهر وی نفعی نمی‌رسد، خودداری كند. و از همین جا احساس حجب و حیاء در وی پیدا می‌شود». 🔹 بنابراین حیاء نه تنها یك پدیده اجتماعی است بل یك پدیده‌كاملاً اقتصادی می‌باشد. وقتی سخن به اینجا می‌رسد بجاست كه هر محققی هر گونه كار علمی را رها كند و تنها همین طرز تفكر را موضوع تحقیق قرار دهد و به اصطلاح علمی این نظریه ویل دورانت را كه به عنوان یك «شناخت» ابراز می‌شود، موضوع جامعه شناسی شناخت قرار دهد و به بررسی آن بپردازد و دریابد كه كدام شرایط محیطی و اجتماعی زمینه چنین طرز تفكری را ایجاد كرده است؟ یك تفسیر صددرصد مادی و اقتصادی از انسان آن‌هم در این سطح از «كمیت گرائی» در مورد حیوان غیر منصفانه است تا چه رسد به انسان. بی‌تردید تبیین انسان با این نگرش در تعریف «انسان فقط حیوان برتر است» نیز نمی‌گنجد. 🔸 این اظهار نظرها در حالی است كه می‌بینیم حیا در همه جا و در هر زمان و در هر شرایط با انسان هست. حتی آن یكی دو قبیله استرالیائی و آن یك قبیله آفریقائی كه لباس هم نمی‌پوشند، در موارد دیگر شرمگین می‌شوند. مثلاً اگر اشتباهی می‌كنند یا یك عمل پستی از آنها سر می‌زند دچار شدید‌ترین حیاء و شرم می‌گردند. 🔹 در بیان ویل دورانت آنچه موضوع بحث است اخص‌ترین حیا و عالی‌ترین مصداق آن یعنی «حیاء اضافی زن» مورد بحث است. جنس زن در مقایسه با جنس مرد یك حیای اضافی دارد كه مرد فاقد آن است. امروزه در جامعه‌هائی مانند سوئد و دانمارك زنان مالك همه چیز هستند و تقریباً روند «مادر سالاری» بر آنها مسلط شده است، در اكثریت خانواده‌ها پدر یك چیز «موقتی» و قابل تعویض است و بطور مرتب عوض می‌شود و بارزترین نمونه عدم سلطه مرد بر زن، محقق شده است. زن نه تنها كالا نیست بل مرد را مانند یك كالا می‌تواند تعویض كند. شوهری را از خانه بیرون كرده و شوهر دیگری را بیاورد. مرد به عنوان كالای لازم برای زندگی زن در آمده است. با اینهمه زنان سوئدی و دانماركی همان حیای اضافی را دارند. زودتر از مردها شرمگین می‌شوند، در مقابل برخوردهای حیاء انگیز زودتر از مردان، می‌شكنند و مقاومت آنها در این حال خیلی ضعیفتر از مرد است. 🔸در بیان ویل دورانت شرمگینی اضافی زن با شرمگینی یك امانتدار همسنخ معرفی شده است كه در دوران قبل از ازدواج كالای پدر است و در دوران پس از ازدواج ملك شوهر است. پس باید از این امانت محافظت نماید، این طرز تفكر موجب شده كه زن شرمگین و با حیاء گردد. 🔹 اما این گفتار در حد یك «تشبیه» یا «تمثیل» هم نادرست است. زیرا حیاء امانتی، پس از تضییع امانت به امانتدار عارض می‌شود. ولی حیاء اضافی زن پیش از آن كه لطمه‌ای به عفتش بخورد، فعال است. مهمتر اینكه حیاء اضافی زن پس از تضییع عفت دیگر كارآئی‌اش را از دست می‌دهد. و پس از آن به اصطلاح بی‌حیاء می‌شود. 🔸بدیهی است كه حیاء یك امر ذاتی و یك انگیزش نهادی است، خواه حیای مرد و خواه حیاء زن، چیزی كه هست شدت و ضعف نسبی آن است در رفتارهای افراد در مقایسه با همدیگر. و همچنین ممكن است جریان این انگیزش درونی و نهادی در بسترها و محورهای مختلف، تفاوت كند. در یك جامعه‌ای قوی‌ترین فعالیت این انگیزش در امور جنسی است در جامعه دیگر حساسیت‌ها به چگونگی اندام فردی است (اگر یك زن سوئیسی بشنود كه او زیبا نیست سخت شرمگین می‌شود، و یك زن انگلیسی با شنیدن این جمله سخت عصبانی می‌شود. و در مقابل اگر نسبت كم هوشی به او داده شود شرمگین می‌گردد) و در هیچ جامعه‌ای شرم مردان در امور جنسی بیش از زنان نیست و این بسی مهم است. اینك سخن در این است كه حالت طبیعی و سالم و غیر بیمار این انگیزش كدام است. آنچه در كشورهای جهان سوم می‌گذرد، آنچه در جامعه مادر سالاری سوئد می‌گذرد و آنچه در دو قبیله استرالیائی و یك قبیله آفریقائی می‌گذرد. كدام یك صحیح است و كدامیك را باید یك بیماری اجتماعی نامید؟ 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی